نظریه تاریخ شفاهی (61)

مورخان شفاهی چگونه نظریه خاطره را در فعالیت‌های خود به خدمت گرفته‌اند؟ روشن است که خاطرات در تلقی آنان دیگر به عنوان انباری آکنده از واقعیات و اطلاعات نیست که برای بازسازی گذشته به سراغ آن بروند و موجودی‌اش را تخلیه کنند.

نظریه تاریخ شفاهی (60)

خاطرات جمعی یا مردم‌پسند خاصیت ایستا ندارند. با توجه به الحاق صدای خاموشان و حاشیه‌نشینان جامعه شرایطی به وجود آمده که امکان مشاهده تغییر و تحول در تفسیرهای غالب را فراهم ساخته است.

نظریه تاریخ شفاهی (59)

هالبواکس و برخی از پیروانش معتقد بودند که خاطره یا خودآگاهی فردی به هیچ وجه از خاطره یا خودآگاهی جمعی تفکیک‌پذیر نیست.

نظریه تاریخ شفاهی (58)

با بررسی دو عنصر می‌توان فهمید که خاطره و فرایند یادآوری تا چه میزان از ضایعة روحی و روانی تأثیر پذیرفته‌اند: صحت یا اتکاءپذیری، و توانایی یادآوری احساس. تشکیک در اتکاءپذیری خاطرات بازماندگان ضایعات روحی و روانی، عملی دور از انصاف و خرد است.

نظریه تاریخ شفاهی (57)

با عنایت به مطالب فوق، همه قبول دارند که انسان‌ها تجربیات تلخ و دردناک روحی خود را متفاوت از خاطرات روزمره‌شان به یاد می‌آورند.

نظریه تاریخ شفاهی (56)

بنا بر شواهد و مستندات فراوانی ثابت شده است که استفادة زنان و مردان از نقل قول غیر مستقیم در روایت‌های‌شان به شدت تابع تفاوت‌های جنسیتی است بدین معنا که زنان بهتر از مردان دیالوگ‌ها را به یاد می‌آورند.

نظریه تاریخ شفاهی (55)

گفته‌های یک مرد که دوران کودکی‌اش را در سال‌های جنگ در لندن سپری کرده بود خاطرات شخصی را به زیبایی در چارچوبی گنجانده که یادآور بازنمایی‌های ملایم سینمایی از آن رویداد جهانی می‌باشد. وی در اینجا فضای پدیدآمده متعاقب حملة آلمان به فرانسه را یادآوری می‌کند.

نظریه تاریخ شفاهی (54)

ویژگی مشترک اقرارهای شفاهی در قطعة بالا قابل درک است: وظایف تکراری و ماهرانه‌ای که پاسخگو از بیان آنها احساس غرور می‌کند، مفصلاً یادآوری می‌شود. هویت چنین زنانی به این خاطرات گره خورده است.

نظریه تاریخ شفاهی (53)

یکی از دلایل جنجالی دیگری که برای توجیه چرایی یادآوری غلط مردم ارائه می‌شود پدیده‌ای موسوم به «سندروم خاطرة دروغین»[1] است.

نظریه تاریخ شفاهی (52)

پس از آنکه رویداد یا تجربه در ذهن و حافظة پاسخگو احیاء شد، نوبت به مرتب کردن و شکل دادن به آن توسط راوی می‌رسد؛ تکه‌های خاطره زنجیروار به هم متصل می‌شوند، و ...
...
48
...
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 5

اولین دژبانی سر راه ـ صالح‌آباد ـ اولین ایستگاه صلواتی هم بود. شربتی خوردیم و بعد مستقیم حرکت کردیم به طرف مهران که هنوز التهاب عملیات چند هفته پیش والفجر ـ 3 را در خود داشت. تپه «کله‌قندی» آنجا بود. بچه‌های لشکر 27 در این تپه عملیات کرده بودند. تعریف می‌کردند: وقتی عملیات شد، عراقیها در محاصره قرار گرفتند. مدتی که گذشت وضع بسیار بدی پیدا کردند، به طوری که با هلی‌کوپتر برایشان غذا می‌آوردند.