نظریه تاریخ شفاهی (1)
نظریه تاریخ شفاهی-۱نویسنده: لین آبرامزLynn Abramsمترجم: علی فتحعلی آشتیانیتبدیل رویه عملی(1) به نظریهمقدمهتاریخ شفاهی را در عِداد رویههای عملی و به عبارت دیگر در ردیف شیوههای پژوهشی تعریف نمودهاند. فعل تاریخ شفاهی به ضبط گفتارِ آن دسته از انسانهایی اطلاق میشود که پیام، گزارش یا خاطرة قابل توجهی برای گفتن دارند. تحلیل خاطرات گذشتة این مردم نیز در راستای همین فعل معنا مییابد. اما ابعاد نظری تاریخ شفاهی نیز همچون سایر رویههای عملی تاریخی باید به...خـاطـرات احمـد احمـد (80)
خـاطـرات احمـد احمـد (۸۰)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى انفجار نورپساز ورود حضرت امام، مدرسه رفاه، مركز هدايت و رهبرى نهضت شد. گرچه من ناتوان از همپايى با ساير دوستانم بودم، ولى احساس كردم كه نبايد نشست و از بار مسئوليت شانه خالى كرد. شايد بتوان با همينحال، كار كوچكى صورت داد. به طرف مدرسه رفاه رفتم. جلو مدرسه، مردم ازدحام كرده بودند. حركت سخت و گاه ناممكن بود. آنچه كه برايم در نگاه اول خيلى جالب بود، حركتهاى...خـاطـرات احمـد احمـد (79)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۹)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى حركتهاى مردمىابتكار دوستان هيئتهاى مؤتلفه و حزب ملل اسلامى در برقرارى ارتباط با من، پس از آزادى و حمايت گسترده معنوى آنها، موجب شد تا از خطر بريدگى نجات پيدا كنم و دوباره، به صحنههاى مبارزه بازگردم. به دنبال همان صحبت آيتالله خامنهاى «... مردم خودشان به حركت درآمدهاند...»، بهترين صحنه مبارزه را در ميان مردم بدون هيچ وابستگى به گروه، جناح و سازمانى ديدم.سال...خـاطـرات احمـد احمـد (78)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۸)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى ازدواج مجدداز همان روزهاى اول آزادى، در نشست و برخاستها و آمد و شدها، گوشم براى شنيدن يك خبر تيز بود. خبرى كه از وضعيت و سرانجام فاطمه حكايت كند. گاهى كه تنها مىشدم، به او و آنچه كه بر سرمان گذشت خيلى فكر مىكردم. برخى دوستان و آشنايان كه متوجه سرگشتگى و افسردگىام بودند، دلداريم مىدادند.مادرزنم بيشتر از همه به ديدنم مىآمد و از فاطمه هم هيچ نمىگفت. حدس...خـاطـرات احمـد احمـد (77)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۷)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى فرش فروشىسه هفته پس از آزاديم، روزى حاج يوسف رشيدى ـ از دوستان حزب ملل اسلامى ـ تماس گرفت و گفت: «احمد! نبايد در خانه بمانى. بايد كار كنى، من مغازهاى نزديك امامزاده معصوم عليهالسلام ـ دو راهى قپان گرفتهام، بيا برو بنشين آنجا.»گفتم: «يوسف من كه پا ندارم. نمىتوانم اين طرف و آن طرف بروم. گفت: «دكان براى داداشم هست و من شريك تو هستم و با توام، نگران نباش، تو...خـاطـرات احمـد احمـد (76)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۶)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى نغمههاى اميد شكست توطئه تحليل من اين بود كه ساواك درصدد ايجاد جنگ روانى و شكستن و خرد كردن من است. آنها با چندين بار زندان، شكنجه و بازجويى نتوانسته بودند مرا تسليم خود كنند و يا از پاى درآورند. ساواك به اين نتيجه رسيده بود كه ماندن من در زندان، مايه صبر، اميدوارى و روحيه براى ساير زندانيان است. همچنين باعث تحريك روحيه انتقامجويى مبارزين بيرون از زندان مىشود....خـاطـرات احمـد احمـد (75)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۵)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى آزادى و توهم بايكوتدفعات قبلى كه در زندان بودم، با وجود آن همه كتك، شكنجه و بازجويى و دادگاه، چشم اميد به آزادى و ادامه راه و مبارزه داشتم. اما اين بار زندان فرق بسيارى با دفعات قبلى داشت، نه شكنجهاى، نه بازجويى و نه دادگاهى و نه كورسوى اميدى. از نظر روحى و روانى به هم ريخته و افسرده بودم. از نظر جسمانى نيز خيلى تحليل رفته و از ناحيه پا صدمات جدى ديده و معلول بودم....خـاطـرات احمـد احمـد (74)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۴)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى روز به ياد ماندنى ملاقاتروزهاى ملاقات در زندان، براى دوستان حال و هواى خاصى داشت. آنها با ديدن اعضاى خانواده خود براى صبر و ادامهراه، روحيه مىگرفتند. از اين رو دوستان به من مىگفتند كه بگذار به خانواده ات اطلاع دهيم تا به ملاقاتت بيايند، ولى من چون احساس مىكردم كه اعدام خواهم شد، نمىپذيرفتم. نوه آيتالله طالقانى، دختر اعظم خانم، كه حدود پانزده سال سن...خـاطـرات احمـد احمـد (73)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۳)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى آيتالله منتظرى و آيتالله طالقانى در اوينمن با آيتالله منتظرى و مدرسى فر در يك اتاق بوديم، شخصيت آقاى منتظرى و اخلاق و رفتارش خيلى خاص بود. او شكنجه و ناملايمتهاى بسيارى كشيده و سختيهاى زيادى را در زندان تحمل كرده بود. به سبب هم اتاق بودن از نزديك شاهد برخى اعمال و رفتارهاى او بودم. آقاى منتظرى شخصيتى ساده و بىآلايش داشت. از اين رو گاهى افراد براى انبساط...خـاطـرات احمـد احمـد (72)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۲)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى بند 1 اوين در اواسط بهمن ماه، مأمورين آمدند و بدون اينكه مطلبى بگويند، چشمهايم را بستند و با خود بردند. حدس مىزدم كه اين بار تيرباران خواهم شد. زير لب شهادتين مىگفتم.در جايى چشمبند را از چشمهايم برداشتند. ديدم زندانيهاى ديگرى در رفت و آمد هستند. با هم حرف مىزنند و به من، به عنوان تازه وارد نگاه مىكنند. پرسيدم اينجا كجاست؟ گفتند كه بند 1 اوين است. تعجب كردم كه......
48
...