خاطرات محسن رفیق‌دوست

حاج محسن رفیق‌دوست، از بنیان‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مهمان دویست‌وسی‌ونهمین برنامه شب خاطره (مهر 1392) بود. او درباره اولین دیدار خود با امام خمینی خاطره گفت. او گفت: «اولین بار که موفق شدم به طور خصوصی در آن اتاق معروفِ پنج‌دری، امام را ملاقات کنم، شهید عراقی و آقای ابوالفضل توکلی بینا همراهم بودند.

خاطرات مهرزاد ارشدی

مهرزاد ارشدی، نیروی جهادی و عکاس دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وسی‌ونهمین برنامه شب خاطره (مهر 1392) بود. او درباره عملیات شکست حصر آبادان خاطره گفت. او گفت: «درباره 2 محور می‌شود حرف زد: خودِ محاصره و شکستِ محاصره. خود محاصره مهم‌تر از شکست است. یک سال محاصره، برگ زرینی از پایداری و دفاع مردم بود.

خاطرات محمدابراهیم باباجانی

محمدابراهیم باباجانی، خلبان پیشکسوت هوانیروز، سرهنگ جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وسی‌وهشتمین برنامه شب خاطره (شهریور 1392) بود. او درباره دوران اسارت، خاطره گفت. او گفت: «نزدیک به 3 سال، ما را در یکی از بندهای زندان ابوغریب زندانی کردند. 3 سال، حدود 57 نفر، نمی‌دانستیم کی روز می‌شود و کی شب.

خاطرات باقر عباسی

باقر عباسی، آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وسی‌وهشتمین برنامه شب خاطره (شهریور 1392) بود. او درباره دوران اسارت، خاطره گفت. او گفت: «19 سال داشتم. 14ماه بعد از جنگ، وارد جبهه شدم و حدود 3 ماه بعد اسیر شدم. اردوگاه موصل، یک محوطه بود که دو طبقه ساختمان و 4 طرف سرباز داشت. ما فقط یک بخش از آسمان را می‌دیدیم.

خاطرات کمال معنوی

کمال معنوی، آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وسی‌وهشتمین برنامه شب خاطره (شهریور 1392) بود. او درباره آغاز جنگ در خرمشهر خاطره گفت. او گفت: «وقتی سر کار بودم، رادیو اعلام کرد که عراق به ایران حمله کرده است. سریع حقوقم را از اوستا گرفتم. رفتم گمرک پوتین خریدم...

خاطرات مهرزاد ارشدی

مهرزاد ارشدی، نیروی جهادی و عکاس دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وسی‌وهفتمین برنامه شب خاطره (مرداد 1392) بود. او درباره شهید داوود حیدری و ماجرای هندوانه در ماه رمضان خاطره گفت. او گفت: «وقتی جنگ شروع شد، جوان‌های انقلابی مساجد، بدون کارت و پلاک، برای دفاع از مرزها به جبهه رفتند. داوود حیدری هم از محله استادمعینِ تهران به آبادان آمد...

خاطرات خانم اشتری

خانم اشتری، امدادگر بیمارستان شرکت نفت آبادان، مهمان دویست‌وسی‌وهفتمین برنامه شب خاطره (مرداد 1392) بود. او درباره امدادگری در آبادان و پاسداری بانوان در شکست حصر آبادان خاطره گفت. او گفت: «15 ساله بودم که شیپورِ جنگ به صدا درآمد. سال دوم دبیرستان! خیلی تلاش کردم خانواده راضی شوند تا در یکی از بیمارستان‌های آبادان امدادگر شوم. با آموزش‌هایی که قبل از جنگ در مورد امدادگری و اسلحه دیده بودم، وارد بیمارستان شرکت نفت آبادان (امام خمینی) شدم.

خاطرات محمد علی‌آبادی

دکتر محمد علی‌آبادی، مداح و شاعر اهل بیت، مهمان دویست‌وسی‌وهفتمین برنامه شب خاطره (مرداد 1392) بود. او درباره عملیات رمضان و شهادت شاگرد و برادرش خاطره گفت. او گفت: «دانشجوی معماری بودم. از امور تربیتی استقبال کردم. بچه نظام‌آباد تهران هستم. از پایگاه شهید بهشتی به عنوان بسیجی، راهی جبهه شدم. یکی از دانش‌آموزانم من را در جبهه دید...

خاطرات پیمان پورجبار

پیمان پورجبار، مترجم کتاب «جنگ نفت‌کش‌ها»، مهمان دویست‌وسی‌وششمین برنامه شب خاطره (تیر 1392) بود. او درباره جنایتِ سقوط هواپیمای ایرباس ایرانی که در 12 تیر 1367 اتفاق افتاد، صحبت کرد. او گفت: «این جلسه، جلسۀ خاطره‌گویی است. ای کاش این فاجعه، مانند جریان هیروشیما بازمانده‌ای داشت که آن را روایت کند. اگر کسی بخواهد واقعه‌ای را بیان کند باید مانند فیلم، آن را آهسته کنیم و زوایای آن را بررسی کنیم. متأسفانه، این واقعه در هیاهوی اتفاقاتِ آن زمان گم شد.»

خاطرات محمدصادق کوشکی

دکتر محمدصادق کوشکی، کارشناس علوم سیاسی، مهمان دویست‌وسی‌وششمین برنامه شب خاطره (تیر 1392) بود. او ابتدا از شهدای هفتم تیر 1360 به‌ویژه شهید بهشتی یاد کرد. سپس درباره عملیات بیت‌المقدس 7 و خوزستان، خاطره گفت. او گفت: «عملیات بیت‌المقدس 7 بود. گرمای تابستان همه را کلافه کرده بود. گفتند ممکن است دشمن، نزدیکِ صبح، پاتک بزند. همه بی‌خواب بودیم. دوستی به نام «هدایت» داشتیم. با پتوی سربازی روی خاکریز نشسته بود.
1
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 141

من نمی‌دانم چرا آن معلول را اعدام کردند. فکر می‌کنم لازم هم نباشد که بدانم زیرا فقط باید با خود بگویم که او حتماً مخالف حزب بعث و صدام کافر بوده است شاید در این جا مصاحبه‌ای کرده بوده که او را شناسایی و اعدامش کردند. فکر می‌کنم عده‌ای از این معلولین را اعدام کرده باشند.