خاطرات محمدرضا گلشنی

محمدرضا گلشنی، رزمنده آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره شنیدن خبر ارتحال امام خمینی(ره) در دوران اسارت خاطره گفت. دوستان هنرمند با مدادهایی که مخفیانه تهیه کرده بودیم و ممنوع بود، پاکت سیمان و کاغذهایی که متفاوت جمع و جور کرده بودیم، تصاویری از امام کشیدند. تصاویر را روی مقوا چسباندند؛ پایه درست کردند و در آسایشگاه‌ها پخش کردند. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات احمد اسدی

سرتیپ دوم بازنشسته؛ احمد اسدی، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره دژ محکمی که صدام دور خرمشهر درست کرده بود، خاطره گفت. دشمن فکر نمی‌کرد که بتوانیم از رود کارون حمله کنیم و خرمشهر را پس بگیریم. عملیات بیت‌المقدس دوم اردیبهشت 1361 درست یک ماه بعد از عملیات فتح‌المبین انجام شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات مریم کاتبی

مریم کاتبی، پرستار یزدی دوران دفاع مقدس، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره حضور خود در کردستان و تردد دشوار در برف و انتقال مجروحان خاطره گفت. نوزدهم بهمن 1360 تعدادی از مناطق غرب به سمت جنوب رفتند و عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس انجام شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمد نورانی

محمد نورانی، رزمنده اهل خرمشهر، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره وقایع پیش از شروع محاصره خرمشهر و درگیری‌های مرزی خاطره گفت. یک شب کمین گرفته بودیم و به ما گفته بودند تعدادی جوان قرار است مهمات بیاورند و منفجر کنند. نیمه‌های شب یک نفر در آن طرف رود خین با بسته‌ای در آب پرید و شنا کرد. او را گرفتیم و... درادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسن رستگارپناه

سرتیپ پاسدار حسن رستگارپناه، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، مهمان صد و نود ودومین برنامه شب خاطره بود. او درباره وقایع پس از 22بهمن 1357 و حادثه پادگان مهاباد خاطره گفت. 22بهمن 1357، که صدای انقلاب اسلامی به گوش جهانیان رسید، دشمنان انقلاب، اولین سناریوی خود را برای مقابله با انقلاب شروع کردند. یکی از این حرکت‌ها حوادث غرب کشور بود. ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات شهناز آقایی حسین‌آبادی

شهناز آقایی حسین‌آبادی، که در بیمارستان امام خمینی سقز او را خواهر آقایی صدا می‌زدند، مهمان صد و نود ودومین برنامه شب خاطره بود. در اواخر سال 1359 از طریق هلال احمر اصفهان به سپاه باختران معرفی شد. از آنجا به او مأموریت سه ماهه دادند و به سقز منتقل شد. او در برنامه شب خاطره درباره تنها دیدارش با شهید مصطفی طیاره خاطره گفت. ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات ابراهیم میکائیلی

ابراهیم میکائیلی، جانباز و ایثارگر سقزی، مهمان صد و نود ودومین برنامه شب خاطره بود. او درباره شهید مصطفی طیاره خاطره گفت. او گفت همیشه خودش اول کمین‌گاه قرار می‌گرفت. در یکی از عملیات‌ها در روستای کچل‌منگان سقز، شب ساعت 12 گزارش دادند که ضدانقلاب‌ها نزدیک آبادی پناه گرفته‌اند. ما و شهید طیاره رفتیم بالای کوه تا صبح ماندیم؛ آنها فکر کردند ما از خودشانیم؛ چون ما هم لباس کردی تن‌مان بود. ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات علیرضا مرادی

علیرضا مرادی، سروانِ بازنشسته نیروی زمینی ارتش، مهمان صد و نودمین برنامه شب خاطره بود. او درباره عملیات برون‌مرزی خاطره گفت. او گفت از آنجا که عراق در جابه‌جایی نیروهایش قدرت خوبی داشت؛ باید یک پل مواصلاتی در عمق خاک عراق را منهدم می‌کردیم تا در زمان شروع عملیات ایران، عراق نتواند به موقع نیروهای خود را منتقل و پشتیبانی کند. ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات هوشنگ آذر روشن

هوشنگ آذر روشن، فیلمبردار و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صد و نودمین برنامه شب خاطره بود. او درباره شهادت کمک‌فیلمبردار خود به نام احمد بَرین خاطره گفت. او گفت در یکی از عملیات‌ها که محاصره شده بودیم، او رفت تا نیروی کمکی بیاورد و با تیراندازی از ارتفاع پرت شد. ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات مجید یوسف‎زاده

مجید یوسف‌زاده، پاسدار لشکرهای 5 نصر و 31 عاشورا، مهمان صد و نودمین برنامه شب خاطره بود. او درباره شهیدی که دوبار طعم شهادت را چشید، خاطره گفت. او گفت مهدی رحیمی فقط زخمی شده بود اما همراه شهدا او را بردند. یوسف‌زاده به نقل از شهید رحیمی گفت: در عملیات والفجر 6 در منطقه دهلران، آماده حرکت به سمت دشمن بودیم؛ وقتی رمز عملیات را «یا ابالفضل» اعلام کردند، همه قمقمه‌ها را خالی کردند... ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.
1
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-40

...از ترس نتوانستم کتاب را بردارم و با خود بیاورم. آن را همان‌جا انداختم و برگشتم. با دیدن این صحنه حرف پدرم را به خاطر آوردم که گفته بود «مبادا به طرف ایرانیها شلیک کنی. آنها مسلمانند. حتی در بدترین شرایط هیچ عمل خلافی علیه ایرانیها نداشته باش.» و تصمیم گرفتم هر طور شده خودم را تسلیم کنم.