خاطرات جعفر مقدم

جعفر مقدم، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی خاطره گفت: شهید محمودی در عنفوان جوانی، در دورانی که جوان‌ها تمایلات خاص خودشان را دنبال می‌کنند، برای سازندگی انسان به کردستان رفت. او دنبال سازندگی انسان بود و این موضوع بیش از هر چیز دیگری برایش مهم بود. او در دوران نوجوانی مطالعات گسترده‌ای داشت. وقتی در سن 18، 19 سالگی مسئول سیاسی-عقیدتی پادگان سنندج شد. در ادامه این روایت را ببینیم.

خاطرات احمد کشانی

احمد کشانی، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او در کنار خاطراتی از جبهه کردستان، درباره شهید سیدامیر امیری خاطره گفت: شهید امیری از ناحیه کتف و پاها ترکش خورده بود؛ جانباز اعصاب و روان نیز بود. در اثر همین جراحات ناشی‌از جانبازی شهید شد. او مدتی پیش از شهادت‌، با بنده تماس گرفت و گفت: «من وصیت‌نامه‌ام را آماده کرده‌ام و می‌دانم که تا پیش از ماه محرم، دیگر نخواهم بود.» همین‌طور هم شد.

خاطرات ابوالقاسم بزرگی

ابوالقاسم بزرگی، مسئول جهاد سازندگی وقت کردستان، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی، خاطره گفت: بعد از 30 سال، هنوز دوستان در بزرگداشت این شهید شرکت می‌کنند. در جهاد، نگران مدیریت تجهیزات محورهایی بودیم که به جاده‌های سخت و صعب‌العبور منتهی می‌شد. دوست داشتیم رزمندگانی که در این مناطق حضور داشتند، تجهیزات کافی همراه داشته باشند...

خاطرات حبیب‌الله سیاری

امیردریادار دکتر حبیب‌الله سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر 1390) بود. او درباره اهمیت و پیروزی عملیات مروارید که هفتم آذر 1359 انجام شد، صحبت کرد. او گفت: در شصت‌و هفتمین روز جنگ، نیروی دریایی ایران توانست عراق را شکست دهد. نتایج عملیات مروارید، راهبردی بود؛ علاوه بر شکست عراق، به صادرات نفت آنها هم ضربه اقتصادی وارد کرد. کشورهای همسایه متوجه شدند که کشور ایران چه اندازه قدرت دارد.

خاطرات هوشنگ صمدی

ناخدا یکم؛ هوشنگ صمدی، از تکاوران بازنشسته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر 1390) بود. او درباره مقاومت نیروی دریایی در خرمشهر خاطره گفت: ما در دو محور اصلی با عراقی ها درگیر بودیم، یکی محور پلیس راه اهواز به خرمشهر و دیگری در محور خرمشهر به شلمچه که من همیشه در محور شلمچه بودم. 8 مهر به من خبر دادند که در پلیس راه درگیری بسیار سنگین است و دشمن با تعداد زیادی تانک در مسیر جاده خرمشهر دارد پایین می‌آید. ما هرچه سلاح ضد تانک داشتیم، همراه گروه رزمی به پلیس راه فرستادیم.

خاطرات محمدرضا نجاری

ناوسروانِ جانباز؛ محمدرضا نجاری، از بازماندگان رزم‌ناو پیکان، مهمان دویست‌ و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر1390) بود. او درباره خدمت در رزم‌ناو پیکان و هم‌رزمانش خاطره گفت: خدمت در یگان شناور یکی از سخت‌ترین خدمت‌ها در نیروی دریایی است. بنده 7 آذر 1359 فقط 20 سال داشتم، زیرا بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی از آموزشگاه تخصصی نیروی دریایی مشغول خدمت شدم. آغاز خدمتم هم‌زمان شد با آغاز جنگ تحمیلی. بی‌تجربه بودم، اما فرمانده‌ام؛ شهید دریادار محمدابراهیم همتی، مانند پدر با میدان دادن به کنجکاوی‌های مثبتم باعث پیشرفتم شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات علی‌اصغر پورمحمدی

علی‌اصغر پورمحمدی، مدیر وقت شبکه سه، مهمان دویست‌ و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او فرزند شیخ عباس پورمحمدی، از روحانیان رفسنجان و برادر ابوذر پورمحمدی تهیه‌کننده سینماست. او درباره مبارزات ایران علیه حکومت پهلوی و فیلم‌برداری در جبهه خاطره گفت: ما در تهران و اصفهان میزبان روحانیان بودیم. پدرم دو شرط داشتند برای میزبانی روحانیت؛ یکی اینکه طرفدار و مقلد امام خمینی باشند و دوم اینکه با حکومت شاه، مبارزه کنند. صدا و سیما دو مرکز داشت مرکز اهواز و آبادان.

خاطرات عبدالحسین بنادری

عبدالحسین بنادری، راوی کتاب سرباز سال‌های ابری، مهمان دویست‌ و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او درباره حمله عراق به ناوچه گارد ساحلی ایران خاطره گفت...

خاطرات قاسم صادقی

سردار حاج قاسم صادقی، رزمنده دوران دفاع مقدس و بنیانگذار یادمان شهدای کوی ذوالفقاری آبادان، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره پوتین، فشنگ و خودکاری که در روی پوستر پشت سرش دید و بعضی اتفاقات تلخ جنگ، خاطره گفت: : اواسط عملیات کربلای 5 بود. روی خاکریز نشسته بودم. داشتم میدان مین را نگاه می‌کردم. دیدم یک لنگه پوتین آنجا افتاده است.

خاطرات آقای نعمت‌زاده

آقای نعمت‌زاده، جانشین گردان حبیب، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره عملیات آبی_خاکی خاطره گفت: عملیات آبی_خاکی را برای اولین بار تدارک دیدند. یعنی باید وارد آب می‌شدی. بعد می‌رفتیم در خاک عملیات را ادامه می‌دادیم. ما در جُفِیر مستقر بودیم. پیش‌کسوتان گردان‌ها و لشکرها هم بودند. همه لباس فرم سبز با آرم مخملی داشتیم. 313 نفر سوار شدیم. گردان امام زمانی بودیم. رفتیم در جزیره جنوبی فرود آمدیم. پشت بی‌سیم گفتند هاشم کلهر و دار و دسته‌ا‌ش پرکشیدند.
2
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.