در حاشیه کنفرانس بین‌المللی تاریخ شفاهی، در مسقط رخ داد

معرفی فعالیت‌های تاریخ شفاهی ایران، توسط دکتر «مرتضی نورائی»

به نقل از خبرگزاری‌های عرب‌زبان

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، کنفرانس بین‌المللی تاریخ شفاهی «مفهوم و تجربه عربی»، 23 تا 25 سپتامبر 2024 (دوم تا چهارم مهر 1403) به میزبانی مسقط، پایتخت عمان، با حضورِ گروهی از نخبگان و پژوهشگرانِ حوزه مستندسازی برگزار شد. این کنفرانس که توسط سازمان اسناد و آرشیو ملی مقامات عمان برپا شده بود، سه محور اصلی تاریخ شفاهی را مورد بحث قرار داد.

خاطرات‌ فاطمه وهاج

فاطمه وهاج، دختر شهید علی‌اکبر وهاج، مهمان دویست‌وسی‌ودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره متحول شدن پدرش خاطره گفت. او گفت: «مادرم و زن عموجانم همکار بودند. پدرم در خانه عموجانم با مادر آشنا شد. در همان دوران سربازی ازدواج کردند. 1352، وقتی 29 ساله بود و دو فرزند داشت، به سینما رفت. از مسجدِ روبه‌روی سینما، صدای مرحوم فخرالدین حجازی را شنید. ضمیر ناخودآگاهش او را به سمتِ مسجد کشید...

زندگی در خرمشهر

راوی: همسر شهید سید محمدعلی جهان‌آرا

خرمشهر یکی از مراکز تبادل کالا در کشور به حساب می‌آمد. بر همین اساس، اجناسی که در بازار آن وجود داشت، هم از لحاظ مرغوبیت در سطح بالایی بود و هم از لحاظ قیمت بسیار مقرون و به صرفه‌تر از جاهای دیگر. در خاطرم هست قیمت اجناس در خرمشهر بسیار ارزان‌تر از مورد مشابه همان جنس در تهران بود. در بازار خرمشهر همه نوع جنس با مارک‌های مختلف خارجی وجود داشت.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.

تا بگویم؛

معرفی کتاب «شرح درد اشتیاق»

خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی از روزهای جبهه و جنگ و خدمت در بیمارستان‌های صحرایی در کتابی با عنوان «شرح درد اشتیاق» به کوشش راحله صبوری در 466 صفحه به سال 1401 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. شمار عناوین کتاب‌های گروه پزشکی(پزشک، امدادگر و پرستار) دفاع مقدس به اضافه شمار عناوین خاطرات پزشکی اسارت، حدود یکصد عنوان است.

خاطرات‌ محمد‌رسول ‌دریایی

دکتر محمدرسول‌ دریایی، مترجم کتاب‌های طب سنتی، مهمان دویست‌وسی‌ودومین برنامه شب خاطره (بهمن 1391) بود. او درباره آشنایی و همکاری با علی‌اکبر وهاج خاطره گفت. او گفت: «1353 با آقای علی‌اکبر وهاج آشنا شدم. یعنی درست یک سال بعد از تحولاتی که در ایشان رخ داد. به او پیشنهاد کردیم و کتابی درباره امام هادی(ع) را با هزینه او ترجمه کردیم. با هم بچه‌های محل را بسیج می‌کردیم می‌رفتیم و در جلسات آقای حجازی شرکت می‌کردیم. الحمدالله تعداد زیادی توسط همین رفت و آمدها هدایت شدند.

تقدیر، این بود

خاطرات سید نورالدین عافی

اوایل مهر 1361 بود و دو، سه روز مانده به آغاز عملیات. چند نفر از بچه‌ها از جمله کریم و محمود ستاری _ که برادر بودند _ و برادرم سیدصادق آمدند که: «بیا بریم طرف آب». صبح اولین روزهای پاییز بود و هوا کمی به سردی می‌زد اما دعوت‌شان را رد نکردم و با هم راه افتادیم. در آن چند روز بچه‌ها در گرمای ظهر برای استحمام و شنا به آن‌جا می‌رفتند. تا برسیم، گرمای آفتاب بیشتر شده بود. کنار آب نشستیم و آماده شدیم برای آب‌تنی که صادق صدایم زد: «اون جا رو نگاه کن! یکی از بچه‌ها داره غرق می‌شه!»

سیصدوپنجاه‌ و ششمین شب خاطره - 2

راوی دوم برنامه سرهنگ اسماعیل محمدی متولد 27 مرداد 1332 در تهران بود. او خلبان هلی‌کوپتر 214 و ورودش به ارتش تقریباً همزمان با شهید شیرودی بود. کار این هلی‌کوپتر پشتیبانی، جابه‌جایی نیرو، غذا، تجهیزات و حمل مجروحین در جنگ بود. راوی در عملیات بازپس‌گیری ارتفاعات بازی‌دراز حاضر بوده و وقتی شهید شیرودی در آن عملیات به شهادت می‌رسد، جز اولین نفراتی بود که برای جابه‌جا کردن پیکر شهید مراجعه می‌کند.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 117

تا ساعت نه‌ونیم صبح همه افراد سرشناس آمدند و بعد از چند دقیقه چهار اتومبیل فورد سفید رنگ وارد محوطه شد. در کمال تعجب دیدم که از این اتومبیلها عده‌ای با گرمکن ورزشی سرخ رنگ و کلاه پیاده شدند که هر کدام را دو نفر محافظ مسلح حراست می‌کرد. نوزده نفر با سر و وضعی که گفتم پیاده شدند. تقریباً نیم ساعت بعد تمام کسانی که آنجا بودند به اتفاق آن نوزده نفر به طرف میدان تیر کاخ به راه افتادند. این میدان تیر مخصوص اعضای گارد کاخ ریاست جمهوری صدام بود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.