سیصد و چهل و یکمین برنامه شب خاطره-2
دریادلان
راوی دوم برنامه آقای فرنوش سیفاللهیفرد متولد 1328 در آستارا بود که به بیان خاطرات خود پرداخت. وی گفت: پس از انقلاب ابتدا هفت سال در سازمان برنامه و بودجه، دوره مدیریت برنامهریزی را زیر نظر استادان این رشته گذراندم. سپس در سال 62 ـ 1361 در بنیاد مسکن خدمت کردم و پس از شش ماه که دیدم کشش کار اجرایی را برای واگذاری زمین ندارم از مسئولین اجازه خواستم و به سازمان برنامه و بودجه برگشتم. بعد از 10 روز امر کردند که به بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی بروید. در حالت شوک پذیرفتم! گفتم: من آنجا باید چه کار کنم؟! گفتند میروی یاد میگیری. از آنها خواهش کردم من را به قسمتهای فنی بفرستند تا کار را تا پای جان انجام دهم. فکر میکردم در چارچوب اداره میتوانم جایی پشت میز بنشینم و حرف بزنم.کرمانشاه؛ عملیات مرصاد
او، خائن بود
نیروهای تخصصیای که در عملیات مرصاد به کرمانشاه اعزام شده بودند، یا برای گذراندن طرح و انجام مأموریت و یا به شکل داوطلبانه، در آنجا حضور داشتند. ما یک تیم پیراپزشکی بودیم که به صورت داوطلبانه از تهران به کرمانشاه اعزام شدیم. وقتی به کرمانشاه رسیدیم، در یکی از بیمارستانها مستقر شدیم. تیم جراحی عمومی هم، داوطلبانه از دانشگاه شیراز و تیم جراحی مغز هم از دانشگاه مشهد آمده بودند. اتاقهای عمل این مرکز درمانی در طبقات دوم و سوم قرار داشت که به وسیله یک پله اضطراری، از داخل به همدیگر راه داشتند. تعداد زیاد مجروحان و محدویت امکانات، کار ما را بسیار مشکل کرد. اما ما شدیداً مشغول رسیدگی به مجروحان بودیم.سیصد و چهل و یکمین برنامه شب خاطره-1
دریادلان
سیصدوچهلویکمین برنامه شب خاطره پنجشنبه 3 آذر 1401 با عنوان «دریادلان» با روایتگری رزمندگان، ایثارگران و آزادگان سرافراز نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه امیر دریادار دوم خلبان کرامت شفیعیفرد و آقای فرنوش سیفاللهیفرد به بیان خاطرات پرداختند. اجرای این شب خاطره را اکبر عینی و محمد قاسمیپور با هم برعهده داشتند.خاطرات مرتضی الویری
راهپیمایی در حمایت از سپاه پاسداران
مجتبی طالقانی، پسر آیتالله طالقانی، به علت وابستگیاش به یک گروهک چپی و همراه داشتن اسلحه غیرقانونی دستگیر شده است. این مسأله، سروصدای زیادی به راه انداخت. در خبرها و گفتهها شنیده میشد که مجتبی طالقانی با این سلاحها قصد تدارک حمله به جایی را داشته است و حرفهایی از این قبیل. در آن زمان مهندس غرضی در سپاه پاسداران بود، و او بود که پسر آیتالله طالقانی را دستگیر کرد.سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-3
رد خون
بعد از نماز صبح بود که پرسان پرسان بالاخره مکان ابراهیم هادی را پیدا کردیم. نزدیک خانه که شدیم، دیدیم صدای ضرب مرشد میآید با مدح آقا علیبن ابیطالب. در را باز کردیم رفتیم داخل، دیدیم که یک نفر خیلی خوشهیکل و با محاسن بلند، مدح آقا علیبن ابیطالب را با قابلمه ضرب گرفته و میخواند و سیزده چهار نفر هم در حیاط با اسلحه کلاشینکف میل گرفتهاند و ورزش صبحگاهی میکنند. شاید به چند ثانیه طول نکشید عراقیها دو گلوله زدند و این ورزش با یک صلوات تمام شد. من از آنجا با ابراهیم هادی آشنا شدم.بخشی از خاطرات سیدحمید شاهنگیان
بنیاد هنری مستضعفین
اولین تابلوی دیواری بعد از انقلاب را گروه ما کشید. قدیمیها یادشان است، در خیابان شهید بهشتی روی یکی از دیوارها تصویر بزرگ حضرت امام کشیده شده بود که پسزمینهاش قدس بود و حضرت امام داشتند به قدس اشاره میکردند. این نقاشی، کار بچههای نقاش ما بود. احد یاری، یکی از این بچهها و ضمناً سرگروهشان بود. اینها گروه سه نفرهای بودند که کارشان نقاشی و طراحی بود. اسم دو نفر دیگرشان یادم نیستسیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-2
رد خون
راوی دوم شب خاطره خانم رضوانه دباغ دختر مرحومه مجاهد خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) بود که در ششمین سالگرد درگذشت مادر بزرگورارشان دعوت شده بودند تا گوشهای از خاطرات پرماجرای ایشان را بیان کنند. وی برای صمیمیتر شدن با مخاطبان بهخصوص جوانان گفتند که گاهی مرحومه خانم مرضیه حدیدچی را با نام «مامان» و پدرشان را با نام «بابا» به کار میبرند. او در ادامه گفت: خانم دباغ هشت فرزند دارند و نقش بابا جلوتر از مامان در سرنوشت و زندگی بچهها مؤثر بود.توطئه مریوان
خاطرات شهید مصطفی چمران
در شهر مریوان 25 پاسدار کرد محلی زندگی میکردند، که اهل مریوان بودند، و در مریوان خانه داشتند، و تنها گناه آنها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمیخواستند از احزاب چپ متابعت کنند. در تاریخ 23 تیر ماه 58 صدها نفر از مسلحین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آنها را کشتند و بقیه را مجروح و یا متواری کردند. یکی از مجروحین پاسدار را با موزائیک سر بریدند...برشی از خاطرات فاطمه طباطبائی؛ همسر حجتالاسلام سیداحمد خمینی
با دکتر چمران در صور
با دکتر چمران در صور یک روز من و برادرم صادق و خاله بتول به دعوت دکتر چمران به مؤسسه صنعتی جبلعامل در صور رفتیم. به محل زندگی د کتر چمران که در همان مؤسسه بود، وارد شدیم. شور و علاقه نوجوانانی که در آنجا ساکن بودند به دکتر چمران خیلی دیدنی بود. چمران نیز آنها را به گرمی در آغوش میگرفت. وارد اتاق دکتر شدیم. اتاقی که با وسایل بسیار ساده و اندک چیده شده بود. بیش از هر چیز کتاب و سلاح در آنجا دیده میشد.سیصد و سی و نهمین شب خاطره -4
نامهرسان
حسین محمودیان گفت: من در مقابل بسیاری از حاضرین این جمع، سابقهای ندارم. اولین بار که به جبهه اعزام شدم و اجازه حضور در جبهه به من داده شد، 26 اسفند1364 بود. شهید مرتضی مروتی که از دوستان من بود، در تاریخ 15 اسفند 1364 نامهای برایم نوشته بود که اینگونه آغاز میشد: «برادر پستچی، خسته نباشی. تهران، مهرآباد جنوبی، 20 متری شمشیری، خیابان بنیان، کوچه شهید اکبر واحدی، دست راست، درب چهارم، برسد به دست حسین محمودیان....
9
...
آخرین مطالب
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
پربازدیدها
- بایکوت
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
- خاطرات روحالله رضوی
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی