آیت الله کاشانی در آینه خاطرات آیت الله صادقی تهرانی
سید ابوالقاسم کاشانی، پسر سید مصطفی کاشانی، در سال ۱۲۶۰ شمسی در تهران متولد شد. وی در شانزده سالگی بههمراه پدر خویش پس از زیارت کعبه عازم نجف شد و در آنجا اقامت گزید. بعد از گرفتن حکم اجتهاد در ۲۵ سالگی به خاطر مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسیها اسم و رسمی پیدا کرد.گفتوگوی پرویز ثابتی پس از 33 سال سکوت
پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی و سرشکنجهگر ساواک پس از ۳۳ سال سکوت در گفتگو با صدای آمریکا در روز 19 بهمن 90 همانگونه سخن گفت که با تلویزیون شاهنشاهی در تهران سال ۴۹ شمسی سخن می گفت. ثابتی در این گفتگو با اشاره به عدم دخالت ساواک در مرگ غلامرضا تختی، دکتر علی شریعتی و صمد بهرنگی، اخبار غیر واقعی در مورد ساواک را زیر سئوال برد و اعلام داشت...خاطرات رجال در کتابخانههای دیجیتال ـ 3
مصطفی لنکرانی به سال 1298 در تهران به دنیا آمد و در سال 1389 در وین درگذشت. اجدادش که برخی از آنها روحانی بودند براثر جنگهای ایران و روس و اشغال مناطق سکونت خود، از قفقاز به ایران مهاجرت کردند. جدّ وی ملقب به فاضل لنکرانی که مجتهد بود، در محله سنگلج تهران دفتر اسناد رسمی باز کرد و پس از درگذشتش، پسرش (پدر مصطفی لنکرانی که او هم مجتهد بود) جانشین وی شد. اجداد مادری لنکرانی هم از گرجیهای مهاجر بودند.خاطرات رجال در کتابخانههای دیجیتال ـ 2
وقایع 1320، هجوم نیروهای بیگانه و اشغال کشور، همزمان احساسات متفاوتی را در مردمی که در تهران شاهد و ناظر رویدادها بودند برانگیخت. سوای اکثریت بینظر و پذیرای هر چه پیش آید،گروهی شر از راه رسیده را به فالنیک گرفتند، کنارهگیری و رفتن رضاشاه را با شادی استقبال کردند و برخ آن را آغاز دوران «دموکراسی و حاکمیت ملی» و احیای آرمانهای مشروطیت به شمار آوردند.خاطره فاطمه طباطبایی از روزهای پیش از اتقلاب
دکتر فاطمه طباطبایی، دختر مرحوم آیتالله العظمی سلطانی طباطبایی و نوه آیتالله العظمی صدر است. قرابت وی با امام موسی صدر، شهید محمدباقر صدر و پیوندش با مرحوم سیداحمد خمینی، همچنین درک محضر امام، او را در زمره زنان فاضله دوران معاصر قرار میدهد.خاطرات رجال در کتابخانههای دیجیتال – 1
فضای نامحدود اینترنت مجالی فراخ و همگانی فراهم ساخته تا هر کس هر چه میخواهد بگوید و بنویسد. اما در میان انبوه حرّافیهای اغلب بیمقدار، به شمار نه چندان کمی از شرح حالنویسی و خاطراتگوییِ کسانی برمیخوریم که هر یک به مناسبتی و در موردی – از سیاست و قضا و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و هنر و ورزش... – در دورهای از تاریخ معاصر ایران تأثیرگذار بودهاند.پیش از آنکه هاشمی رتوش شود
کتاب هاشمی بدون رتوش، هم اسمش و هم خودش بیش از آنکه معلول و حاصل یک برنامهریزی و تحقیق و مطالعات از قبل باشد، نتیجه بخت و اقبال و تصادف بود. اوایل سال تحصیلی 79 ـ 78 بود. اصلاحات در اوج محبوبیت و اقبال بود و اصلاحطلبان در فراز ابرهای اقبال عمومی در دانشگاهها و در میان نخبگان و اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه، برخی از چهرههای اصلاحطلب وارد بسیاری «خط قرمز»ها شده بودند و به نبش قبر بسیاری از مسائل «سربه مهر» پرداخته بودند.خاطره هفده سال آوارگی به پایان میرسد
اواخر دی 1357وقتی خبر خروج شاه از کشور به گوشم رسید. غرق در شادی و سرور جشنی بر پا و با جوانان انقلابی بیروت جلساتی بر ضد حکومت ایران تشکیل دادیم. جوانان گفتند: روی پارچهها چه بنویسیم؟ گفتم: صاحت وجوه الشاهات فی جمیع الساحات ( زشت باد چهره شاهان در سراسر جهان که شاه را مؤنث خطاب نمودم.فدائیان اسلام در خاطرات
بنیانگذار فدائیان اسلام مجتبی نواب صفوی بود که به جرم فعالیتهای سیاسی، علیه پهلوی تیرباران شد. او در ۱۳۰۳ خورشیدی، در خانی آباد تهران متولد شد و در ۱۵ سالگی پدرش، از مخالفان دولت پهلوی اول را، ازدست داد. در ۱۳۲۲ نواب صفوی که فارقالتحصیل مدرسه صنعتی آلمانیها در ایران بود، به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد در پی برخورد شدید یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد.از اسرای ایرانی درسها آموختم
26 مرداد ماه سال 69 مصادف شده است با آزادسازی آزادگان سرافرازکشورمان و به همین منظور برای زنده کردن آن ایام در راستای تجلیل از اسرای عزیز برای نخستینبار پس از حدود 20 سال به سراغ مردی رفتیم که آزاده نیست ولی مسؤولیت ثبتنام اسرای کشورمان را در آن سالها در عراق برعهده داشت:...
55
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 4
هر کس که میتوانست خودش را به پنجره رساند و سرش را بیرون کرد تا هوای تازه استنشاق کند. شیشه دستم را پاره کرده بود. یکی از بچهها گفت که بروم پانسمان کنم. گفتم: ـ آنها آنجا منتظر هستند، پام برسه کتک میخورم. یکی از بچهها که اسلحه را از دستم گرفته بود، پرسید: ـ دستت چه شده؟ با تردید گفتم: ـ شیشه رفته، پاره شده.






