خاطراتی از ضبط رادیویی نمازجمعه‌ با مسعود کیمیایی

بهروز رضوی از صداهای ماندگار رادیو از ورودش به این رسانه و بداهه‌هایی که هنگام ضبط نماز جمعه آیت‌الله طالقانی می‌گفته و چند برنامه‌ای که مسعود کیمیایی از نمازهای جمعه ضبط کرده است، سخن گفت. خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: بهروز رضوی گوینده رادیو و تلویزیون و بازیگر همکاری خود با رادیو را به عنوان گوینده در سال 1347 به دعوت زنده‌یاد شاهرخ نادری آغاز کرد.

آتش‌سوزیِ اَنِ‌اَرِندل، پنجا‌ه‌سال بعد

جوزف راس از لینتی‌کام، ایستاده در جادة دُرسی در گِلن‌بورنی، محل شروع مجموعه‌ای از آتش‌سوزی‌ علفزارها که در۲۰آوریل۱۹۶۳ به بیشتر نواحی شمال شهرستان اَنِ‌اَرِندل هجوم آورد. او تاریخی شفاهی می‌نویسد تا اثر آن روز را بر آتش‌نشانی شهرستان نشان دهد. جوزف راس پشت رایانه خود می‌نشیند، سایت Google map را باز می‌‌کند، عبارت «جادة دُرسی» را تایپ می‌کند و روی دکمة جست‌وجو کلیک می‌کند.

خاطره‌ای مسحورکننده و کاوش دوره‌ای کمترشناخته‌شده از تاریخ معاصر

۲۱ مارس۲۰۱۳ (اول فروردین ۱۳۹۲)، هانوفر، ایالت نیوهمپشایر، سایت PR Newswire-iReach: تاریخ شفاهی‌ای متشکل از مصاحبه‌هایی با اعضای مزرعه‌های جمعی اوکراین که پس از انقلاب بلشویکی پدید آمدند.

پای خاطرات سیمین و جلال در خانه‌ی «آخر دنیا»

در آستانه‎ی نخستین سالگرد درگذشت سیمین دانشور، پای حرف‌های خواهرش نشستیم که از سیمین گفت، از روز‌های کودکی و جوانی و کهنسالی‌ بانوی داستان ایران. گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، از خانه‌ی سیمین دانشور و جلال آل احمد و گفت‌وگو با ویکتوریا دانشور در پی می‌آید.

نوروز در خاطرات زندانیان سیاسی

تاریخ ایران سرشار از جانفشانی‌ها و استقامت‌ مردان و زنانی است که برای آزادی، استقلال و برقراری عدالت مبارزه کردند، به زندان افتادند و شکنجه شدند. مردان و زنانی که در طول حکومت پهلوی بهترین دوران زندگی خود را گوشه زندان‌های انفرادی سپری کرده و چه بسیار نوروزهایی را که دور از خانواده و با ماموران ساواک گذراندند. گرچه در زندان از «سبزه، سمنو، سیر، سیب، سماق، سرکه، سنبل و سکه خبری نبود، اما یاد هر یک از سین‌ها نشانگر «تولدی دوباره، حیات نو، عشق، زیبایی و سلامت، رنگ طلوع آفتاب، صبر و عقل، آمدن بهار و نشان دهنده زیبائی ها» بوده است.

یادش بخیر قدیما...

مردم این روزها مشغول خریدهای نوروزی هستند اما در چهره اغلب آنها رضایت و لذتی از این خریدها احساس نمی شود زیرا بیشتر مردم خود نیز متوجه اسرافی که می کنند هستند ضمن اینکه تقریبا همه آنها با وجود ریخت و پاش‌های امروز، همواره با حسرت از روزهای خوش قدیم یاد می کنند.

اصحاب پنجشنبه

انگار عنوان این مقاله باید ترکیبی باشد مثل هوشنگ گلشیری و کارگاه داستان که چندان فراگیر به نظر نمی‌آید، دلیلش هم این است که کار جمعی برای او بسیار جدی‌تر از آن بوده که بندة این ترکیب ساده بشوم.

من از یادت نمی‌کاهم

جایی نوشتم بیژن جلالی ده سال بزرگتر از من بود و در جایی دیگر که شاپور بنیاد ده سال کوچکتر از من و هر دو رفته بودند و نوشتم اگر آسیای مرگ به نوبت می‌گشت پس از بیژن نوبت من بود و نه نوبت شاپور و اینجا می‌نویسم هوشنگ گلشیری همسن و سال من بود او هم رفت و اگر روزگار را حساب و کتابی بود با رفتن او، من هم باید. می‌رفتم.

خاطراتی از سفر دکتر حبیبی به یونان

در این مقاله شخصیت سیاسی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی و بازگشت وی در سال 1357 پس از 15 سال زندگی در فرانسه و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به ایران، مورد نظر نیست بلکه سفر «رسمی» وی به عنوان معاون اول ریاست جمهوری به کشور یونان در روزهای اول الی سوم اسفند 1375 مدنظر است. این نخستین باری بود که معاون ریاست جمهوری ایران رسما به یک کشور عضو اتحادیه اروپا سفر می‌کرد:

برداشتی کوتاه از خاطرات حجت الاسلام غلامرضا اسدی از مبارزان دوران انقلاب

س از تبعید امام(ره) حرکت های پراکنده ای در برخی شهرها انجام شد. در مشهد در تابستان سال 1343 و در مسجد بالاسر، عده ای از طلبه های قم به بهانه دعای توسل دور هم جمع می شدند و ذکری و یادی از امام می کردند. رژیم آن ها را دستگیر کرد. شب های بعد به بهانه شست وشوی حرم، آب در آن مسجد ریختند.
...
42
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»