خاطرات محمدحسین جعفریان
04 اردیبهشت 1403
محمدحسین جعفریان، شاعر و نویسنده، مهمان دویستوبیستوسومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد کاروان إلی بیتالمقدس خاطره گفت: وقتی مسئله این سفر مطرح شد، تصور میکردم یک سفر توریستی خواهیم داشت، اما در طول سفر همه چیز عوض شد؛ اینبار حس و حال جنگ و عملیات بود که بر فضا حاکمیت داشت. در آنکارا، در حالیکه چنین فرصتی برای ما غیرقابل تصور بود، توانستیم در مقابل سفارت رژیم صهیونیستی تظاهرات داشته باشیم. در این تظاهرات، تعداد نیروهای پلیس از تعداد تجمعکنندگان بیشتر بود و خبرنگاران زیادی از کشورهای مختلف آمده بودند. در مقطعی از تظاهرات، احساس کردم کمی از حرارت شعارها فروکش کرده و تجمع از اوج افتاده است؛ بنابراین با شناختی که از عناصر جذاب رسانهای داشتم، عکسی از یک کودک زخمی فلسطینی را به دست همسرم دادم که برود و با این عکس در مقابل نیروهای پلیس که به ردیف ایستادهاند، بایستد. او این کار را انجام داد و همانطور که پیشبینی میکردم، صحنه بسیار جذابی خلق شد. این بار فوجی از عکاسان را میدیدیم که هجوم آورده بودند تا از این صحنه عکاسی کنند.
تاکنون 355 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 6 اردیبهشت 1403 برگزار میشود.
تعداد بازدید: 664
![](images/sharing/print.png)
![](images/sharing/twitter.png)
![](images/sharing/email.png)
![](images/sharing/facebook.png)
![](images/sharing/google.png)
![](images/sharing/linkedin.png)
![](images/sharing/pinterest.png)
![](images/sharing/sapp.png)
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 108
وقتی به موضع رسیدم رفتم داخل سنگر. سربازها گفتند: «آن سرباز انتظامات، یعنی یعقوب احمد، که عصام را دستگیر کرده بود دیروز بر اثر اصابت ترکش گلوله ایرانیها کشته شد. خدا را شکر کردم. بعد شنیدم سرهنگ میسر به ستوان یکم عباس اهل بصره گفته بود: «تفاوت کشته شدن عصام و یعقوب تفاوت بهشت و جهنم است.» چند روز گذشت. حمله شما شروع شد. تقریباً تا ساعت پنجونیم صبح ما هنوز در مواضع خودمان بودیم. در شبِ حمله، آسمان را ابرهای سیاه پوشانده بود. افراد ما همه ترسیده بودند و حالت عجیبی داشتند. خستگی مفرط و یأس در تکتک افراد به چشم میخورد. رخوت و ترس موقعی بیشتر شد که ستوان یکم احمد جمیل و سرهنگ میسر با داد و فریاد ز افراد میپرسیدند «پل کجاست؟ پل کارون کجاست؟»![](pic/banner_box/263.jpg)
![](pic/banner_box/254.jpg)
![](pic/banner_box/169.jpg)
![](pic/banner_box/235.jpg)
![](pic/banner_box/180.jpg)
![](pic/banner_box/43.jpg)
![](pic/banner_box/25.jpg)
![](pic/banner_box/26.jpg)