سیصدوسی‌وچهارمین برنامه شب خاطره -4

در ادامه برنامه، مجری به معرفی کتاب «جهنم تکریت» پرداخت. این کتاب که درباره خاطرات آزاده سرافراز، مجتبی جعفری از دوران اسارت در اردوگاه است،‌ توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری (انتشارات سوره مهر) در دویست و ده جلد به چاپ رسیده است. نویسنده این کتاب بیان کرد: دوستانی این‌جا هستند که ده سال در اسارت‌گاه دشمن بوده‌اند و هر کدام مثنوی‌ هفتاد من کاغذی از آن دوران با خود دارند. اما ما کجا و شهدایی که جان‌شان را در کف دست گذاشتند و ما واماندگان جبهه و جنگ را برای روایتگری خاطرات پشت میکروفون و دوربین جا گذاشتند کجا؟! گلایه‌ای از خدای بزرگ نیست. اما واماندن اتفاقی سخت است.

سیصدوسی‌وچهارمین برنامه شب خاطره -3

مجری از آقای احمد حیدری دعوت کرد تا به عنوان سومین راوی برنامه از خاطرات خود در دوران اسارت بگوید. حیدری گفت: شاخصه اصلی اسارت، پس از مهجوری از خانواده، ضرب و شتم‌ها بود. وقتی ما در ایران بودیم شنیده بودیم که اسرای ما را با چوب و کابل می‌زنند و شکنجه و آزار می‌دهند. البته در اردوگاهی که ما بودیم، وقتی منطقه را گرفتند و رزمندگانش را اسیر کردند، چون جا نداشتند ما را به بخشی دیگر از اردوگاه یازده یا دوازده آوردند. یعنی در بخشی که کامبیز زودتر از ما آن‌جا بود. آن‌جا دیدیم که آن‌ها وضع‌شان از ما بهتر است. چراکه ما در شکنجه بودیم.

سیصدوسی‌وچهارمین برنامه شب خاطره -2

مجری در ادامه به معرفی دومین راوی برنامه، آقای محمود نجف‌پور پرداخت و گفت: در شرایطی که باید روحیه اسرا، به‌ویژه رزمندگان کم سن و سال‌تر، حفظ می‌شد و با مشکلات اردوگاه کنار می‌آمدند، وجود افرادی که سعی می‌کردند انرژی اسرا را حفظ کنند و نگذراند سختی‌ها آنان را از پا بیندازد لازم بود. آقای نجف‌پور که به شغل پیرایشگری مشغول بود، از کسانی است که به گفته سایر آزادگان، بمب انرژی اردوگاه بود.

سیصدوسی‌وچهارمین برنامه شب خاطره -1

سعادتی شد که پس از حدود 33 یا 34 سال، برادران هم‌رزم و هم‌بند خود را دیدم و خاطرات دوران اسارت برایم زنده شد. آقای احمد حیدری که قرآن تلاوت می‌کرد، من ناخودآگاه به فروردین1367 رفتم. ما با او در ارتفاعات شاخ شمیران در مریوان و در عملیات بیت‌المقدس5 اسیر شدیم. پس از دو یا سه روز که از اسارت ما گذشت، زمانی‌که من او را در سلیمانیه دیدم با هم صحبت کردیم و فهمیدیم همشهری و هر دو اهل بروجرد هستیم. اسارت ما از آن زمان آغاز شد.

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 4

به نظرم تاریخ شفاهی هم مانند برخی چیزهای دیگر در ایران کمی دچار آفت‌هایی شده یا حداقل دارد می‌شود و فکر می‌کنم که متخصصان و متولیان حوزه تاریخ شفاهی باید مراقبت کنند، رصد کنند و هشدار دهند. خروجی بسیاری از آنچه که اکنون به عنوان تاریخ شفاهی عنوان می‌شود تاریخ نیست. یعنی یک مجموعه خاطرات است که آمده‌اند با یک عنوان تاریخ شفاهی و چند مصاحبه و حتی گاهی یک مصاحبه با یک نفر، منتشر کرده‌اند.

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 3

بازبینی دوباره برای حرف‌هایی که مخصوصاً مدیران ارشد در تاریخ شفاهی می‌زنند بسیار مهم است. اگر می‌خواهیم روند‌ها را به صورت کلی بگوییم اشکالی ندارد. پنج تا جمله یا گزاره و دو پاراگراف می‌شود. خاطرات و زندگی هم که نوشته شود مجموعاً دوازده یا چهارده صفحه می‌شود. اما در آن بخش‌هایی که دوره خود مصاحبه‌شونده است و می‌خواهد تبیین کند، حتماً باید اطلاعات دوره را به او بدهیم که متأسفانه من دیده‌ام در بعضی جاها این اتفاق نمی‌افتد.

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 2

در دنیا دو گام را برای تاریخ شفاهی لحاظ می‌کنند. اول این‌که مستندسازی حافظه سازمانی است. یعنی سازمان را به عنوان یک موجود زنده در نظر می‌گیرند که همانطور که تمام اداری‌ها می‌دانند، همه ناگفته‌های سازمانی در اسناد نمی‌آیند. بحثی که آقای ابوالحسنی می‌گویند دال بر تاریخ رسمی اداری است؛ یعنی آن‌چه که در بخشنامه‌ها، اسناد رسمی، صورت‌جلسه‌ها، اساسنامه‌ها و... می‌آید. این یک بحث و قسمتی از تاریخ سازمانی است. اما ما یک بحث از تاریخ غیررسمی سازمان‌ها را داریم که هیچ‌وقت در هیچ جا نمی‌آید.

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 1

در پنجمین نشست از مجموعه نشست‌های تاریخ شفاهی در ایران، دکتر ابوالفضل حسن‌آبادی، دکتر حبیب‌الله اسماعیلی و دکتر مهدی ابوالحسنی، با اجرای خانم زهرا مصفا به بحث نشستند. در این جلسه که در تالار تاریخگر کلاب هوس تشکیل شد، درباره «اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی» گفت‌وگو شد.

سیصدوسی‌وسومین برنامه شب خاطره – 3

در ایامی که بختیار روی کار بود، با خودم گفتم که من باید یک کار انقلابی انجام دهم. در آن زمان «سرودِ خمینی ای امام» تازه پخش شده بود. شاه هم هنوز از کشور نرفته بود و فراری نشده بود. آن موقع هم ضبط‌های دیجیتالی و ریکوردر و اسپیکر نبود. با همان ضبط‌های آلبای بزرگ و نوار کاست، این سرود را چندباره پشت سر هم ضبط کردم و در زمانی که افسر نگهبان حفاظت از کاخ فرح و حلقه اول حفاظت از او بودم، این را با طناب از یک شاخه درخت آویزان کردم و دکمه روشن را زدم.

چهارمین نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران

تاریخ شفاهی ایران در فراسوی مرزها - 4

من اساساً معتقد نیستم که در تاریخ شفاهی باید مثل ضبط‌صوت عمل کنیم و بنشینیم تا طرف مقابل هرچیز می‌خواهد بگوید. بر عکس، معتقد هم نیستم که تاریخ شفاهی مثل بازجویی است و مصاحبه‌شونده را بنشانیم و هرچه دوست داریم از او بپرسیم. مرز بین این ضبط‌صوت یا بازجو شدن در تاریخ شفاهی مرز لرزان و خطرناکی است. یعنی نه می‌توانید هرچه دوست دارید بشنوید و نه می‌توانید فقط ساکت بمانید و به هرچه او دوست دارد گوش کنید. هرکدام از این‌ها مصاحبه را به سمت تباهی می‌برد. تمام دوستان این را تجربه کرده‌اند و می‌دانند. تاریخ شفاهی موضوعی است که ضمن این‌که ارزش و جایگاه خودش را دارد، به هیچ عنوان نمی‌تواند به عنوان تنها منبع و یگانه رفرنس تاریخ‌نگاری محسوب شود.
...
9
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟