سیصد و سی و نهمین شب خاطره -1

نامه‌رسان

سیصدو سی‌و نهمین برنامه شب خاطره با عنوان «نامه‌رسان»، پنجشنبه ۷ مهر 1401، با حضور خانواده پست‌بانک کشور در تالار سوره حوزه هنری، با اجرای داوود صالحی برگزار شد. راوی اول برنامه، خانم مریم کاتبی، پرستار یزدی در دوران دفاع مقدس گفت: وقتی انقلاب شد، بیمارستان‌ها دست گاردی‌ها بود و اگر مردم کمک‌های اولیه می‌دانستند، می‌توانستند خیلی از هم‌میهنان‌شان را نجات دهند. بعد از پیروزی انقلاب، ما در مساجد مختلف به خانم‌ها کمک‌های اولیه را آموزش می‌دادیم تا اگر خدایی نکرده اتفاقی افتاد، مردم آگاهی داشته باشند.

سیصد و سی و هشتمین شب خاطره -3

بچه بازارچه

مادر شهید ابوالقاسم کشمیری درباره فرزندش گفت: برای‌تان از خوابی که درباره شهید دیدم می‌گویم. حدود ۱۵ یا ۱۶ سالگی او را در خواب دیدم که که همراه آقایی که شمشیری در دست داشت، ‌ایستاده بود و در حالی‌که ابوالقاسم شمشیری چوبین داشت،‌ با هم مشق رزم می‌کردند. هیچ‌کس آن‌جا نبود. مدام به او می‌گفتم: ابوالقاسم خطر دارد. ولی آن‌ها همینطور با هم تمرین می‌کردند. جایی که ایستاده بودیم، مرتعی روشن و زیبا بود. آقایی که شمشیر به دست داشت سمت راست من بود و ابوالقاسم سمت چپم...

سیصد و سی و هشتمین شب خاطره -2

بچه بازارچه

راوی دوم برنامه، دکتر مجید رضاییان از فرماندهان و جانبازان گردان حضرت علی‌اکبر(ع) بود. او در ابتدای سخنانش گفت: وقتی به من گفتند در این محفل باید خاطره‌ای عرض کنم، موجی از خاطرات گوناگون به ذهنم آمد و مشکل جدی من انتخاب یکی از آن‌ها بود. بیان خاطره در جمع فرماندهان و رزمندگانی که در آن گردان بودند، کاری بسیار سخت و دشوارتر از صحبت کردن در محافل دیگر است. لذا خاطره‌ای از شهادت یکی از دوستانم در گردان حضرت علی‌اکبر(ع) برایتان نقل می‌کنم.

سیصد و سی و هشتمین شب خاطره -1

بچه بازارچه

سیصد و سی ‌و هشتمین برنامه شب خاطره با عنوان «بچه بازارچه»، پنجشنبه ۳ شهریور1401با حضور رزمندگان گردان حضرت علی‌اکبر(ع) از لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع) در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای محمدحسین محمودیان برگزار شد. راوی اول شب خاطره، دکتر جواد چپردار بود. او در ابتدای سخنان خود گفت: بیان خاطره در جمع رزمندگان و فرماندهان گردان حضرت علی‌اکبر(ع)، از وجهی جسارت است و از وجهی توفیق و سعادت...

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 6

دوره درهای بسته

راوی سوم برنامه، سعید اوحدی در ادامه سخنانش گفت: عراقی‌ها در طول 8 سال اسارت، فرماندهان و روحانیون را به شکل جمعی به اردوگاه می‌آوردند (و اشتباه هم می‌کردند). جمع ما در اردوگاه تکریت5، تقریباً 95 نفر بود. بعد از سلولِ الرشیدِ بغداد، ما را به این اردوگاه بردند. بعد از رحلت حضرت امام(ره) در اردوگاه یک درگیری پیش آمد و خواستند مرحوم ابوترابی را از این اردوگاه به اردوگاهی دیگر ببرند. هر کدام از این صد نفر که در اردوگاه ما بودند، در جایگاه خود ادعا داشتند. یکی مسئولیت فرماندهی اردوگاه عنبر را داشت، یکی مسئولیت سازماندهی اسرا در اردوگاه خیبر را داشت...

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 5

دوره درهای بسته

مجری با معرفی سعید اوحدی به عنوان راوی پایانی این برنامه شب خاطره گفت: ایشان متولد 1336 در شهر بروجرد است. دیپلمش را در سال 1354 از دبیرستانِ هشترودی در تهران گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. او سال‌ها در آن کشور ماند. دو ترم مانده به آخر تحصیل که برگشت تا با خانواده دیدار کند و بازگردد. آمدن او به ایران، هم‌زمان شد با شروع جنگ تحمیلی و شوق رفتن به جبهه و باعث ماندن او و شرکت در جبهه شد.

گزارش عملکرد سایت تاریخ شفاهی ایران در سال 1401

سایت تاریخ شفاهی ایران در سال 1401 چهاردهمین سال فعالیت مستمرش را پشت سر گذاشت. در این گزارش سعی شده با ارائه آمار و ارقام، فعالیت‌هایی که در سال گذشته در این سایت انجام شده را با مخاطبان مرور کنیم. همچنین اطلاعاتی درخصوص تعداد بازدید از سایت و بازدیدکنندگان آن به تفکیک 4 زبان ارائه شده است.

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 4

دوره درهای بسته

اگر بخواهید این پادگان یا همان اردوگاه اشرف را بشناسید، باید با پدیده کنترل ذهن و مغزشویی آشنا باشید. این پراتیکی بود که آن‌جا اجرا می‌شد. افراد داخل اردوگاه هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشتند و سال‌ها بود که فقط از طرف خود سازمان تغذیه می‌شدند. حتی برنامه‌های تلویزیون سازمان هم به صورت مستقیم آن‌جا پخش نمی‌شد. برنامه‌هایی به طور منتخب آماده و در اجتماعات پخش می‌کردند. یک پراتیک‌های خاصی انجام می‌شد، مثل عملیات جاری که افراد را، کسانی‌که به قول معروف مسئله‌دار بودند می‌آوردند، سوژه می‌کردند و جمع را تحریک می‌کردند تا آن‌ها را زیر ضرب روانی قرار دهند.

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 3

دوره درهای بسته

برنامه شب خاطره دو نوع مخاطب دارد؛ یک نسل کهنه‌سربازانی هستند که در اتفاقات جبهه و جنگ حاضر بودند و این‌جا دور هم جمع می‌شوند تا خاطرات دوران جبهه و جنگ را مرور کنند و نسل دیگر، نوجوان‌ها و جوان‌هایی هستند که در این برنامه می‌نشینند و شنونده این خاطرات هستند. ما دو رسالت داریم: یکی روایت کردن خاطرات و دیگری دادن اطلاعات به نوجوان‌هایی که تعدادشان هم کم نیست...

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 2

دوره درهای بسته

ناصر قره‌باغی در ادامه صحبت‌هایش درباره نحوه اسارت مرحوم ابوترابی گفت: ایشان با یکی از هم‌رزمانشان شبانه برای شناسایی رفته بودند، اما بعد از این‌که به روز می‌خورند، عراقی‌ها متوجه حضورشان می‌شوند و نفربر عراق آن‌ها را دنبال می‌کند. ابوترابی به سمت دیگری می‌دود و به همراهش می‌گوید به سمت دیگری برود. این‌گونه توجه آن نفربر را منحرف می‌کند تا به دنبالش بیاید و سپس خودش اسیر می‌شود.
5
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.