سیصد و چهل و دومین برنامه شب خاطره-3

راوی سوم برنامه شب خاطره، سردار ابوالقاسم طباطبایی، فرمانده قرارگاه مهندسی خاتم‌الانبیا و از پیشکسوتان رزمی سپاه، با اشاره به تقارن ایام فاطمیه و برنامه شب خاطره بخش ابتدایی سخنانش را به خاطره معروف کنار نهر جاسم[1]، شهید خرازی و مداحی شهید تورجی‌زاده اختصاص داد و گفت: وقتی همه در مقر لشکر 11 ارتش عراق که هفتصد متر بعدش نهر جاسم بود کم آوردند و استغاثه می‌کردند، شهید حسین خرازی، شهید محمدرضا ‌تورجی‌زاده را که مداح هم بود صدا می‌زند و می‌گوید: «بی‌سیم را روشن کن و مصیبت حضرت زهرا را بخوان.»

سیصد و چهل و دومین برنامه شب خاطره-2

راوی دوم برنامه سردار علی‌اکبر پوری‌رحیم از فرماندهان سابق گروه مهندسی 40 صاحب‌الزمان(عج)، گفت: در آن زمان سپاه یازدهم دشمن در عملیات کربلای 5 مقاومت زیادی می‌کرد. فاصله قرارگاه سپاه یازدهم دشمن هم به ما نزدیک بود. حدود دویست متر بیشتر نبود، ولی سپاه هر چه به آن‌جا حمله می‌کرد اینها سقوط نمی‌کردند و مقاومت می‌‌کردند. دور تا دور قرارگاه هم میادین مین و سیم‌خاردار جاگذاری کرده بودند. شهدای زیادی هم در کنار اینجا بودند. مأموریتی که برای ما تشریح شد این بود که برویم خاکریزی بزنیم تا بتوانیم این شهدا را به عقب انتقال بدهیم.

سیصد و چهل و دومین برنامه شب خاطره-1

سیصدوچهل‌ودومین برنامه شب خاطره پنجشنبه 1 دی 1401 با حضور جمعی از فرماندهان، پیشکسوتان و مسئولان مهندسی نیروی زمینی و گروه مهندسی 40 صاحب‌الزمان(عج) سپاه در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه که اجرای آن را جواد عینی بر عهده داشت، سرداران جواد عظیمی‌فر معاون مهندسی نیروی زمینی سپاه، علی‌اکبر پوری‌رحیم از فرماندهان سابق مهندسی 40 صاحب‌الزمان(عج) و ابوالقاسم طباطبایی مسئول مهندسی نیروی زمینی سپاه به بیان خاطرات پرداختند.

سیصد و چهل و یکمین برنامه شب خاطره-2

دریادلان

راوی دوم برنامه آقای فرنوش سیف‌اللهی‌فرد متولد 1328 در آستارا بود که به بیان خاطرات خود پرداخت. وی گفت: پس از انقلاب ابتدا هفت سال در سازمان برنامه و بودجه، دوره مدیریت برنامه‌ریزی را زیر نظر استادان این رشته گذراندم. سپس در سال 62 ـ 1361 در بنیاد مسکن خدمت کردم و پس از شش ماه که دیدم کشش کار اجرایی را برای واگذاری زمین ندارم از مسئولین اجازه خواستم و به سازمان برنامه و بودجه برگشتم. بعد از 10 روز امر کردند که به بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی بروید. در حالت شوک پذیرفتم! گفتم: من آنجا باید چه کار کنم؟! گفتند می‌روی یاد می‌گیری. از آنها خواهش کردم من را به قسمت‌‌های فنی بفرستند تا کار را تا پای جان انجام دهم. فکر می‌کردم در چارچوب اداره می‌توانم جایی پشت میز بنشینم و حرف بزنم.

سیصد و چهل و یکمین برنامه شب خاطره-1

دریادلان

سیصدوچهل‌ویکمین برنامه شب خاطره پنجشنبه 3 آذر 1401 با عنوان «دریادلان» با روایتگری رزمندگان، ایثارگران و آزادگان سرافراز نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه امیر دریادار دوم خلبان کرامت شفیعی‌فرد و آقای فرنوش سیف‌اللهی‌‌فرد به بیان خاطرات پرداختند. اجرای این شب خاطره را اکبر عینی و محمد قاسمی‌پور با هم برعهده داشتند.

سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-3

رد خون

بعد از نماز صبح بود که پرسان پرسان بالاخره مکان ابراهیم هادی را پیدا کردیم. نزدیک خانه که شدیم، دیدیم صدای ضرب مرشد می‌آید با مدح آقا علی‌بن ابیطالب. در را باز کردیم رفتیم داخل، دیدیم که یک نفر خیلی خوش‌هیکل و با محاسن بلند، مدح آقا علی‌بن ابیطالب را با قابلمه ضرب گرفته و می‌خواند و سیزده چهار نفر هم در حیاط با اسلحه کلاشینکف میل گرفته‌اند و ورزش صبحگاهی می‌کنند. شاید به چند ثانیه طول نکشید عراقی‌ها دو گلوله زدند و این ورزش با یک صلوات تمام شد. من از آنجا با ابراهیم هادی آشنا شدم.

سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-2

رد خون

راوی دوم شب خاطره خانم رضوانه دباغ دختر مرحومه مجاهد خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) بود که در ششمین سالگرد درگذشت مادر بزرگورارشان دعوت شده بودند تا گوشه‌ای از خاطرات پرماجرای ایشان را بیان کنند. وی برای صمیمی‌تر ‌شدن با مخاطبان به‌خصوص جوانان گفتند که گاهی مرحومه خانم مرضیه حدیدچی را با نام «مامان» و پدرشان را با نام «بابا» به کار می‌برند. او در ادامه گفت: خانم دباغ هشت فرزند دارند و نقش بابا جلوتر از مامان در سرنوشت و‌ زندگی بچه‌ها مؤثر بود.

سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-1

رد خون

سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره پنجشنبه 5 آبان 1401 در سالن سوره حوزه هنری با عنوان «رد خون» با هدف گرامی‌داشت یاد و خاطره شهدای امنیت برگزار شد. در این برنامه خانم آذروند همسر شهید مدافع امنیت حسین تقی‌پور، خانم رضوانه دباغ دختر مرحومه خانم مرضیه حدیدچی دباغ و سردار محمد کوثری خاطرات و سخنان خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.

سیصد و سی و نهمین شب خاطره -4

نامه‌رسان

حسین محمودیان گفت: من در مقابل بسیاری از حاضرین این جمع، سابقه‌ای ندارم. اولین بار که به جبهه اعزام شدم و اجازه حضور در جبهه به من داده شد، 26 اسفند1364 بود. شهید مرتضی مروتی که از دوستان من بود،‌ در تاریخ 15 اسفند 1364 نامه‌ای برایم نوشته بود که این‌گونه آغاز می‌شد: «برادر پستچی، خسته نباشی. تهران، مهرآباد جنوبی، 20 متری شمشیری، خیابان بنیان، کوچه شهید اکبر واحدی، دست راست، درب چهارم، برسد به‌ دست حسین محمودیان.

سیصد و سی و نهمین شب خاطره -3

نامه‌رسان

عملیات بیت‌المقدس هم پیروز شد و پس از آن هم برادر احمد به لبنان رفت و آن ماجرای اسارت پیش آمد. حالا همه برگشته بودند به منطقه. عملیات رمضان با شکست مواجه شد. همه در شهر مریوان ناراحت بودند و تعداد زیادی از جبهه جنوب آمده بودند به غرب. مدام در رفت و آمد بودند و به هم ریختگی در منطقه به وجود آمده بود. همه از اینکه احمد دیگر نیست ناراحت بودند. عملیات والفجر مقدماتی بود که برادر دستواره و برادر ممقانی را دیدم که در بهداری سپاه بودند. خیلی خوشحال شدم.
4
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.