تحویل سال در جمع شهدا
خاطرات نجاتعلی اسکندری
اسفند ماه سال 1360 از مرخصی به جبهه برگشته بودم که اعلام شد منطقه در آمادهباش صددرصد به سر میبرد. تحویل سال را در سنگر و بین دوستان و همرزمان گذراندیم و به محض اینکه رادیو حلول سال 1361 را اعلام کرد، همه با یک صمیمیت و محبت عمیقی با هم روبوسی کردیم و عید را تبریک گفتیم.خاطرات مادر شهید ژاپنی در ایران
بهار 1362 رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفتسین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا، به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچهها عیدی داد. آن روز همه نگاهها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز بود. محمد گفت: «مامان، یادت میآید مدرسه که میرفتم یک روز سرم را اصلاح کردی؟!»خاطرات ستوان دوم مرحوم نجاتعلی اسکندری
در زمستان سال 1358، یک سال بعد از پیروزی انقلاب، به فرماندهی نیروی زمینی احضار شدیم. لباس نظامی پوشیدیم و به لویزان رفتیم. گردان ما را به سوله بزرگی هدایت کردند. اوج سرمای زمستان بود و برف سنگینی هم باریده بود. کمی که گذشت، صدای توقف یک خودرو بیرون سوله به گوش رسید و چند نفر کوتاه و بلند از در سوله وارد شدند. با تعجب دیدیم شیخ صادق خلخالی به همراه دو محافظ وارد شد و مقابل صفوف ما ایستاد. فرمانده گردانمان هم کنار این جمع ضدانقلاب سر برداشته و چه کارهایی میکند. جوانان رشید این آب و خاک رو سر میبرند، پوست میکنند و به دستور اجنبی سعی در تجزیه خاک ایران دارند. مأموریت شما اینه که به کردستان برید و کومله و دموکرات را سرکوب کنید...»سیصدوسیودومین برنامه شب خاطره - 3
راوی سوم برنامه، سرهنگ سیداحمد کیا، سرهنگ کنترل شکاری بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای متعددی شرکت کرده بود. او در سال ۱۳۶۰ در عملیات «طریقالقدس» در خط بستان و سوسنگرد شرکت فعال داشته و پس از آن هم در سال ۱۳۶۱ در عملیات «بیتالمقدس» که منتج به فتح خرمشهر شد، نقشآفرینی کرده است. او افتخار دارد در آن دوره، در کنار امیر سرلشکر منصور ستاری باشد. سرهنگ کیا، در سال ۱۳۶۳ به دستور این شهید که در آن زمان معاون عملیات پدافند هوایی ارتش بود، به عنوان جانشین فرمانده و رئیس عملیات سایت رادار تاکتیکی جنوب غرب کشور منصوب شد.سیصدوسیودومین برنامه شب خاطره - 2
راوی دوم برنامه، سرهنگ خسرو خطیب قوامی، متولد بهمن1333 در محله آریانا (تقاطع خیابان جیحون و خیابان مالک اشتر) بود. مجری هنگام معرفی او گفت: ایشان در دوران کودکی دو اتفاق را به خوبی به یاد دارد: سیل سال۱۳۴۲ و همچنین قیام مردم تهران در همان سال. او تصاویر تانکهایی که از پادگان جی به شهر تهران سرازیر میشدند به یاد میآورد؛ چراکه منزلشان همجوار با آن پادگان بود. در آذر ۱۳۵۳ با تخصص پدافند هوایی وارد ارتش میشود و مجموعاً 2903 ساعت، دورههای تخصصی زمین به هوا را میگذراند.وضعیت ایران بعد از انقلاب اسلامی در عرصه بینالملل
در وزارت خارجه هنوز نیروهای انقلابی به وظایفشان آشنا نبودند و اصلاً سابقه کار دیپلماتیک نداشتند. دستگاه فرهنگی وزارت ارشاد در این دوره تعطیل شده بود و رایزنی فرهنگی وجود نداشت و احساس میشد که در عرصه بینالملل کاری انجام نمیشود. این بود که مسئولان کشور به فکر افتادند به طرق مختلف پیام انقلاب و مسائل جنگ را به آن طرف مرزها منتقل کنند. آن زمان سازمان تبلیغات یا شورای هماهنگی تبلیغات تازه شکل گرفته بود که آقایان جنتی و حقانی جزء مسئولان آن بودند.برشی از خاطرات محمدحسن عبدیزدانی
چگونگی سقوط پادگان تبریز
شب 24 بهمن که در تهران بودم شنیدم که پادگان تبریز هنوز به دست نیروهای انقلابی نیفتاده و نیروی زرهی مراغه نیز میخواهد به تبریز حمله کند که شبانه خودم را به تبریز رساندم. همان روز در تهران خبر پیچیده بود که نیروی زرهی قزوین میخواهد به تهران حمله کند. که مردم جاده را کنده بودند و تیرآهنها را به هم جوش داده بودند و راه را برای حرکت زرهپوشها بسته بودند تا نتوانند به سمت تهران بیایند. حتی در راه تبریز. ما مجبور شدیم از راههای روستایی بیاییم به تبریز.سیصدوسیودومین برنامه شب خاطره - 1
سیصدوسیودومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 7 بهمن 1400 با حضور کادر پدافند نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تالار سوره حوزه هنری با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم از کتاب «انقلاب اسلامی 57» نیز با حضور خانوادههای کادر پدافند، رونمایی شد.چگونگی شهادت آیتالله قاضی
دیدم خواهرم چشمهایش پر اشک است. زار زار گریه کرد و گفت: مگر خبر نداری به آقا [آیتالله قاضی] تیراندازی شده؟! گفتم: ـ لابد باز هم شایعهای است که راه انداختهاند! ولی اینبار این شایعه حقیقت داشت و فهمیدم که اشکهای خواهرم خبر از واقعهای میدهد. یک راست برگشتم و رفتم خانه آیتالله قاضی که دیدم در خانه بسته است و ماشین فرمانده شهربانی از خیابان ارتش دارد میآید به طرف خانه آقا. مطمئن شدم که اتفاقی افتاده است.سیصدوسیویکمین برنامه شب خاطره - 2
گفت: در شبهای خاطره، اول از همه به دنبال آقا مهدی میگشتم تا بپرسم برنامه چیست، اما در اصل دنبال قوت قلبی از سوی او بودم. تا مرحوم خانبانپور را میدیدم، تمام دلشورههایم بابت برنامه تمام میشد. مهمترین نکتهای که همیشه در ذهن داشتم، این است که گاهی در برنامهها فقط به دنبال این هستند که برنامهای اجرا کنند تا تمام شود و برود، ولی به جرأت میتوانم بگویم آقا مهدی به این موضوعها چنین نگاهی نداشت. او صد درصد به صورت دلی کار میکرد....
18
...