هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-25
فرمانده یگان به من مأموریت داد تا برای آوردن چند صندوق چوبی خالی، برای ساختن سنگرهای مخصوص پزشکان به منطقه سوسنگرد بروم. از دریافت این مأموریت بسیار خوشحال شدم، زیرا دوست داشتم از نزدیک با موقعیت نبرد سوسنگرد آشنا شوم...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-24
ارتش عراق از کادر غیر نظامی وزارت راه بهرهبرداری میکرد. گروهی از آن افراد اقدام به تخریب راهآهن اهواز ـ خرمشهر کردند و از چوب و آهن آن ـ حتی ریگهای اطراف خط آهن ـ برای احداث راههایی برای نیروها استفاده کردند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-23
هنگامی که همراه راننده آمبولانس، از منازل روستای مجاور دیدن کردم، با صحنهای مواجه شدم که روحم را مکدر کرد. نمای این منازل بسیار ترحمبرانگیز بود. قشری از خاک، اثاثیه و مواد خوراکی ذخیره شده را پوشانده بود...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-22
متوجه شدم آتش از مدخل سنگر امدادرسانی زبانه میکشد. رانندهام با حالتی ملتهب از میان شعلههای آتش خارج شد و فریادزنان فرار کرد. به دنبال او دویدیم. وقتی روی زمین افتاد، با پتوی خودم آتشی که به لباسهایش سرایت کرده بود، خاموش کردم...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-21
در آن شرایط زنگ تلفن افسر توجیه سیاسی مرتباً به صدا درمیآمد. شخصی که به میهنپرستی و شجاعت خود افتخار میکرد، از شدت ترس به زیرزمین پناه برده بود. کسی نبود که گوشی را بردارد. خودم را سینهخیز به سمت فرد مجروح کشیدم...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-20
دیدم که آب، روستا را احاطه کرده و نیروهای عراقی به علت بارش مداوم باران از اطراف سوسنگرد عقبنشینی کردهاند. بدینترتیب خداوند این شهر را از گزند تهاجم بعثیها نجات داد و حمله برای اشغال این شهر به شکست منتهی گردید.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-19
سرانجام او را در پناهگاه مجاور اقامتگاه پزشکان یافتم. گوشه سنگر چسبیده بود. به او گفتم: «بیا بیرون. منطقه کاملاً امن است. بیا و ما را در مداوای مجروحین یاری کن!» اما او زیر بار این درخواست نرفت. از سنگر خارج شدم و...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-18
جریان شدید آبهای این دو رودخانه نقش موثری در جلوگیری از پیشروی نیروهای ما به سمت اهواز، سوسنگرد و حمیدیه داشت، بهطوریکه در اکثر مواقع آنها را به عقبنشینی وامیداشت. همین امر به نیروهای ایرانی فرصت داد سیستم دفاعی خود را تقویت کنند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی- 17
یکی از سربازان رسته ضد زرهی در داخل سنگر مخفی میشد و پاهایش را هنگام حملات توپخانه بیرون از سنگر قرار میداد. او از این کار دو هدف را دنبال میکرد. اول این که در صورت مجروح شدن پنجاه دینار را دریافت کند و...هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی- 16
از ظاهر این مجموعه پیدا بود که آنها نه نظامی هستند و نه عشایری. به جای حمل سلاح و مهمات، بیلچه و کلنگ با خود حمل میکردند. شب و روز با استفاده از واگنهای باربری قطارهای قدیمی، انبارهایی در زیر زمین میساختند....
24
...