هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-72
درگیری همچنان ادامه یافت بدون این که نیروهای ایرانی به سایر هدفهای از پیش تعیین شده خود دست یابند. گردان ما تا سپیدهدم به مقاومت خود ادامه داد. من که اطراف منطقه عملیاتی خود را از دور نظاره میکردم، متوجه شدم گلولههای سبز رنگی که نشانگر فتح و پیروزی بودند رفته رفته در عمق فضای جبهه شرقی نورافشانی میکنند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-71
در مدت مرخصی یکی از دوستان متدینم را که سابق بر این چندینبار به زیارت امام رضا(ع) مشرف شده بود دیدم. او تا حدودی با زبان فارسی آشنا بود. به او گفتم: «چند روز بعد به جبهه باز خواهم گشت. پیشبینی میکنم اینبار پیش شما برنگردم. میخواهم کلماتی به من یاد بدهید تا هنگام تسلیم شدن به نیروهای اسلام آنها را به کار ببرم.»هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-70
به هنگ رسیدم و اینبار با ستوان «نوری» در سنگر کوچکش هممنزل شدم. ستوان «نوری» به عنوان افسر توجیه سیاسی و افسر مخابرات هنگ انجام وظیفه میکرد. رابطه من و او به علت تضاد اندیشهها واختلاف محیط اجتماعی نمیتوانست نامحدود باشد. در یکی از روزها کنار او در سنگر نشسته بودم و گفتوگوهایی بین ما پیرامون حمله آتی ایران و موضوعات دیگر صورت گرفت.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-69
با وجود این که دستگاه تبلیغاتی عراق در وقاحت، دروغبافی، وارونه جلوه دادن حقایق و فریب تودههای عراقی ید طولایی دارد، ولی این بار در اثر برخورد با ضربهای پرقدرت، مهر سکوت بر لب زد و دچار تشویش و سردرگمی شد، طوری که نمیدانست چه بگوید و برای توجیه شکست تاریخی نیروهای عراقی در شهر خرمشهر چه تدبیری اتخاذ کند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-68
از مهمترین هدفهای عملیات بیتالمقدس، آزادسازی شهر خرمشهر از اشغال نیروهای عراقی بود. نیروهای ایرانی از همان زمان که از رود کارون گذشتند تا ساعاتی پیش از حمله بزرگ خود علیه نیروهای ما د ر خرمشهر این هدف را دنبال میکردند. فرماندهان نیروهای ما از قصد ایرانیها برای شروع حمله مطلع بودند، به همین خاطر مجبور شدند نیروهای زیادی را به خرمشهر بسیج کند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-67
ساعت هفت صبح همراه معاون فرمانده صبحانه را که عبارت بود از یک عدد تخممرغ و تکهای نان سرد، خوردم. معاون فرمانده افسر وظیفهای بود به درجه ستوان دومی. نام او «احمد» و از اهالی «رمادی» و فارغالتحصیل دانشکده تربیت معلم ویژه دانشجویان بعثی بود. درگیریها در حال فروکش کردن بود، اما فرود گلولههای خمپاره همچنان ادامه داشت.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-66
من تنها پزشک کشیک یگان بودم که از اول بامداد به معاینه و معالجه زخمیها و کسانی که خود ار بیمار جا میزدند می پرداختم. ساعات روز را با رفت و آمد بین مطب ـ که عبارت از چادر بزرگی بود ـ و چادر مخصوص استراحت سپری کردم. مدت کشیک به همین منوال و تا ساعت سه بامداد ادامه یافت. در آن ساعت آخرین مجروح را مداوا کردم و جهت استراحت به رختخواب رفتم. رختخواب من در میان چادر و میان نخلها قرار داشت.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-65
از نتایج اولیه عملیات بیتالمقدس و همچنین رسیدن نیروهای ایرانی به مرزهای بینالمللی شرق بصره، میتوان به محاصره شهر خرمشهر که از نخستین روزهای شروع جنگ به اشغال نیروهای عراقی درآمد، اشاره کرد. نیروهای ایرانی با استقرار در شرق رود کارون و ضلع شرقی و شمال غربی خرمشهر توانستند این شهر را 270 درجه به محاصره خود در آورند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-64
من، سروان «صباح» و چند پزشک دیگر در منطقه قدیمی باقی ماندیم. واحدهای پیشتیانی اطراف ما منطقه را ترک کردند و این امر نگرانی ما را دو چندان نمود. منطقه به صورت محیطی ترسناک در آمده بود. شب فرا رسید. من و سروان «صباحالمرایاتی» روی مرتفعترین سنگر قرار گرفته و جبهه طاهری را از فاصله دور زیر نظر گرفتیم. احساس کردیم دامنه عملیات گسترش یافته است.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-63
ساعت 4 بعدازظهر عملیات پاتک نیروهای ما به پایان رسید و آنها تمامی مواضع دفاعیشان را که شب گذشته از دست داده بودند، مجدداً پس گرفتند. در جریان این عملیات حدود 120 نفر از نیروهای ایرانی به اسارت در آمدند که از این تعداد 70 نفر زخمهای سطحی برداشته بودند. تمام اسرا جزو نیروهای بسیج و غالباً نوجوان بودند. خاطرم هست، ترکشی به قلاب کمر یکی از آنها نفوذ کرده و شکمش را مجروح کرده بود.3
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
برد ایمان – 19
خدای من، مرا به تحمّل مشقتها و محنتها طاقت بسیار نیست... یک قدم بسوی من بنگر و یک لحظه به کار من بپرداز و مرا به نفس خویش فرو مگذار، زیرا موجودی مستمند و بینوا بیش نباشم و مصلحت خویش ندانم. کار مرا هرگز به مدرم وامگذار. زیرا مردم به رویم پیشانی ترش میکند و هرگز مرا محتاج خویشاوندان مساز. زیرا خویشان، بیگانهوار از مساعدت و محبت محرومم میکنند. اگر ببخشند اندک ببخشند و در برابر بخشش اندک منت بسیار گذارند و مذمت بسیار روا دارند.





