هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-47
پیش از غروب آفتاب، به پناهگاه بازگشتم. افراد گروه پزشکی پناهگاه را مرتب و چند زیرانداز در آن پهن کرده و ظروف غذاخوری را نیز جهت صرف یک شام ساده تدارک دیده بودند. بعد از صرف شام و نوشیدن چای به رختخواب رفتیم. وقتی که بعد از دو روز سرم را بر روی بالینم گذاشتم و بر روی پتوی نرم دراز کشیدم، احساس گرمی و آرامش کردم. سرنوشتم را به خدا سپردم و بدون توجه به خطراتی که ما را تهدید میکرد به خواب رفتم.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-46
از دوستانم خواستم تا یک پتویی روی زمین پهن کنند و آمبولانسها را دور تا دور آن قرار دهند تا مبادا در آن تاریکی شب دیگر خودروها مرا زیر بگیرند. تن خستهام را انداختم روی پتو. «غازی» پزشکیار هنگ، پالتویش را روی من انداخت. دقایقی بعد در خوابی عمیق فرو رفتم. هیچ توجهی به اطرافیان خود و به صدای خودروها و غرش آتشبارها نداشتم.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-45
شهر هویزه و گلدسته مرتفع مسجدی که در وسط شهر قرار داشت و خانههای سادهای که آن را احاطه کرده و در طول کرانه رود کرخه امتداد یافته بودند را از فاصلههای دور مشاهده کردم. باری ازغم و اندوه سراپای وجودم را فراگرفت. مسیر خود را به سمت غرب و به موازات رود کرخه ادامه دادیم. حدود ساعت پنجونیم بعدازظهر از رود کرخه عبور کردیم و در میان یک زمین مزروعی و تعدادی روستای کوچک با خانههای پراکنده به طرف شمال غرب مسیر خود را ادامه دادیم.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-44
موقعیت نظامی به قدری وخیم و دشوار بود که فرمانده سپاه پنجم اجباراً نیروهایی از لشکر نهم و پنجم را برای دفع حمله ایران وارد میدان کرد. این حمله به انهدام تیپ یکم و عقبنشینی نیروهای عراقی به سمت غرب رود کرخه منتهی شد. هدف اصلی نیروهای اسلام از انجام عملیات این بود که اولاً نیروهای عراقی را که شهر سوسنگرد در محاصره آنان بود، تارومار کنند. ثانیاً به ارتش عراق چنین وانمود سازند که حمله استراتژیک از این منطقه آغاز خواهد شد.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-43
ساعت 2 بعدازظهر از جبهه وارد بصره شدم. وسیلهای برای رفتن به نجف پیدا نکردم. ناگزیر تصمیم گرفتم به وسیله اتوبوس نظامی به بغداد بروم و از آنجا راهی نجف شوم. هوا سرد بود. پالتویم را که در آن درجه نظامی چسبانده نشده بود، روی دوشم انداخته بودم. سربازی کنارم نشسته بود. نیم ساعتی از حرکت اتوبوس گذشت. او به تصور این که من هم مثل او سرباز هستم، سعی کرد سر صحبت را باز کند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-42
هزاران خانواده فقیر به مجرد این که فرزندی را در «قادسیه صدام» از دست میدادند در فاصله یک شبانهروز صاحب منازلی مجلل و اتوموبیلهای شیک و گرانقیمت میشدند. با شرمندگی باید بگویم که برخی از خانوادهها آرزو میکردند فرزندانشان در جبهه کشته شوند تا آنها صاحب منزل و اتوموبیل گردند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-41
گردان ما سه دستگاه از تانکها را جهت حمایت از خود در اختیار گرفت و به ستوان «خلیل» واگذار کرد. این تانکها را جلوی مقر هنگ مستقر کردند. تانکها به تپههای کوچکی میماندند که به دلیل از کارافتادگی استفاده زیادی از آنها نمیشد، اما مدام در دست تعمیر بودند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-40
من، در هوای آزاد و زیر آفتاب سوزان آنها را مداوا میکردم. نیروهای ما پس از دو کیلومتر پیشروی به بنبست رسیدند. آنها به منطقهای باتلاقی قدم نهاده بودند که دور و برش را درختان فراوانی احاطه کرده بود. دیگر امیدی به پیشروی افراد و نفربرها نبود. چیزی نگذشت که ایرانیها، نیروهای ما را در میان باتلاقها به محاصره خود در آوردند.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-39
در 27 جولای 1981/ 5 مرداد 1360 ناگهان پاسداران انقلاب اسلامی، تیپ 43 زرهی را در غرب سوسنگرد مورد حمله سریع و غافلگیرانه قرار دادند و نیروهای عراقی را در غرب رودخانه کرخه وادار به عقبنشینی کردند. این حمله پیامی بود از سوی امت ایران برای نیروهای ما که به ما بفهماند علیرغم همه آن معضلات و گرفتاریها، روحیه جهاد و شهادتطلبی همچنان پایدار و تزلزلناپذیر است.هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-38
پزشک هنگ، علاوه بر مداوای مجروحین و بیماران، مسئولیت نظارت بر بهداشت عمومی محیط و افراد را نیز عهدهدار بود. به همین دلیل وظیفه داشتم مواضع خط مقدم هنگ و سنگرهای افراد را مورد بازرسی قرار دهم....
22
...
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
پربازدیدها
- بایکوت
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
- خاطرات روحالله رضوی
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97