سیصد و هجدهمین برنامه شب خاطره -1
ما با عطوفت و اخلاق اسلامی یک خاطره خوش تا ابد در ذهن خانواده داعشیها به یادگار گذاشتیم
سیصد و هجدهمین برنامه شب خاطره در روز پنجشنبه اول آبان 1399 به صورت برخط (آنلاین) در پایگاه اینترنتی آپارات پخش شد. در این برنامه آقای دکتر دانشمندی و آقای علی عنابستانی به بیان خاطرات خود پرداختند و داود صالحی هم به عنوان مجری حضور داشت. نخستین راوی این شب خاطره آقای دکتر دانشمندی است. وی از سال 1392 تا 1397 برای ارائه خدمات درمانی در مناطق مختلف سوریه حضور داشت.نسبت نزدیک مستند پرتره با تاریخ شفاهی
خاطرهگویی تصویری از شیوه زندگی و احوال آسید مهدی قوام
نکته قابل توجه در تولید مستندهای پرتره، نسبت نزدیک آنها با تاریخ شفاهی و ابزار مهم آن یعنی گفتوگوی فعال و مصاحبه است. از اینرو به جرأت میتوان گفت که در تولید و ساخت اینچنین مستندهایی، نمیتوان از تاریخ شفاهی بهره نگرفت.به روایت یک زائر:
نقش بانوان در اداره مراسم پیادهروی اربعین
خانههایی ساده اما با صفا
زن از من پرسید: «شای؟» گفتم: «لا!» گفت: «مای؟» (آب) جواب دادم: «لا!» به ظرفها اشاره کردم و با مصیبت فهماندم میخواهم آنها را بشورم. راضی نمیشدند. از زبان فارسی چیزی نمیدانستند و فقط کلمه «استراحت» را بلد بودند. یکی از دخترها گفت: «خانوم شما استراحت!» جواب دادم: «انّی احب خدمه لزوار الحسین علیهالسلام!» از شنیدن این جمله خیلی خوششان آمد، لبخند رضایتی بر لبهایشان نشست و دیگر حرفی نزدند.به روایت یک زائر:
خانههایی که وقف امام حسیناند
دو ماشین لباسشویی نو در آنجا بود که به زوار اختصاص داشت. زائران مشغول شستن لباسهایشان بودند. چادرم را شستم و در خشککن انداختم و بعد روی بند پهن کردم. از صبح به هر خانهای وارد شده بودیم مهندسی خانهاش را به هم زده و از هر فضای اضافهای استفاده کرده بود تا امکانات بیشتری در این ایام، در اختیار زائر امام حسین علیهالسلام بگذارد. این همه تغییر برای فقط بیست روزِ یک ماه در سال!سیصد و هفدهمین برنامه شب خاطره - 2
محاصره گردان تخریب
در حالِ محاصره، یک رودخانه نزدیک ما بود که 200 متر با ما فاصله داشت. بالای این رودخانه ارتفاع جنگلی بزرگی بود که لابهلای این درختها سنگرهای بتنی درست کرده بودند و از آنجا ما را میزدند. دیدیم چند تا کامیون آمد داخل رودخانه. حدود 16 تا گلوله خمپاره 60 متری داشتیم. در جنگِ نزدیک، خمپاره، کارایی چندانی ندارد.سیصد و هفدهمین برنامه شب خاطره - 1
روایت یک عملیات
سیصد و هفدهمین برنامه شب خاطره در روز پنجشنبه هفتم مهر 1399 به صورت برخط (آنلاین) در پایگاه اینترنتی آپارات پخش شد. در این برنامه تیمسار اسدالله میرمحمدی و سردار جعفر جهروتیزاده به بیان خاطرات خود پرداختند و داود صالحی به عنوان مجری حضور داشت.عملیات ثامنالائمه در خاطرات زهره فرهادی
مهر ماه سال شصت از راه رسیده بود. بیاختیار حال و هوای روزهای اول مدرسه دوباره به سرم افتاده و پکر بودم. اگر جنگ شروع نشده بود، جای من، فاطمه فرهانیان، معصومه رامهرمزی و چند نفر دیگر از دخترهای امدادگر توی دبیرستان بود. تا پیش از شروع جنگ مهمترین ساعتهای عمرم در مدرسه میگذشت.او واقعاً یکی از فرماندهان برجسته بود
در نخستین ساعت بامداد روز اول مهر به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس، ویدئو کلیپی حدوداً 5 دقیقهای به نام «سردار رو سفید» از شبکه دو سیما پخش شد که در آن، دو نوبت خاطرهگویی رهبر انقلاب درباره شهید احمد کاظمی آمد. در لابهلای تصاویر این خاطرهگویی، تصاویری نیز از حضور ایشان در کنار شهید کاظمی در جبههها و سخنانی از آن شهید به نمایش درآمد...سیصد و شانزدهمین شب خاطره-2
سلاح اصلی مانده از جنگ، فرهنگ ایثار و شهادت است
ملیات خیبر در منطقه خوزستان و هورالعظیم شکل گرفت که تقریباً از سه جبهه مختلف در منطقههای طلائیه، جزایر شمالی و جنوبی و القرنه آغاز شده بود. بنده در شب عملیات در منطقه القرنه حضور داشتم، بعد از اینکه کارهای عملیات تمام شد، به عقب برگشتیم. زمانی که به عقب برگشتیم دور تا دور خاکریز اسامی دوستانی که شهید شده بودند دیدم؛ دوستانی که تا چند روز پیش در کنار ما بودند.روایتهای زنانه از شخصیت و زندگانی مردان بزرگ انقلاب و جنگ - 2
خاطرات ژیلا بدیهیان از همسرش شهید حاج ابراهیم همت
دومین کتاب از مجموعه نیمه پنهان ماه
دلم جای دیگر بود... به جز اینها هنوز از برخورد اول حاجی دلخور بودم. وقتی صحبت خواستگاری شد، از حرص آن جلسه هم که بود گفتم نه. خودشان البته خیلی اصرار میکردند که حداقل باهم صحبت کنیم. من پیغام دادم: آدم که نمیخواهد چیزی بخرد وارد مغازه که نمیشود. من نمیخواهم ازدواج کنم. دلیلی ندارد صحبت بکنم....
34
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 5
اولین دژبانی سر راه ـ صالحآباد ـ اولین ایستگاه صلواتی هم بود. شربتی خوردیم و بعد مستقیم حرکت کردیم به طرف مهران که هنوز التهاب عملیات چند هفته پیش والفجر ـ 3 را در خود داشت. تپه «کلهقندی» آنجا بود. بچههای لشکر 27 در این تپه عملیات کرده بودند. تعریف میکردند: وقتی عملیات شد، عراقیها در محاصره قرار گرفتند. مدتی که گذشت وضع بسیار بدی پیدا کردند، به طوری که با هلیکوپتر برایشان غذا میآوردند.






