بهاریه

مرید بهار مرده نماند

با رسیدن بهار و آغاز ماه فروردین، سال گذشته با همۀ شادی‌ها و تلخ‌کامی‌ها به خاطره‌ها پیوست و بخشی از تاریخ شد. تأمل درباره بهار، یادآور حقایقی از هستی است که وجود انسان بسترِ دریافت آن است. گویی آفریدگار جهان، انسان را آفرید تا همین حقایق را درک کند. اکنون این ما هستیم و بهاری دیگر که در قرابتی لطیف با ماه شعبان- ماه بخشش و مهربانی- فرصتی برای پاکیزگی دل و دوری از هواهای بدسرشت فراهم آورده است.

نقدی بر تاریخ شفاهی جنگ؛ بازبینی تجربه یک گفت‌وگو

در منابع فارسی، تاریخ شفاهی بیشتر به اعتبار روش شفاهی و تمایز آن با تاریخ مکتوب، مورد توجه و تأکید قرار گرفته و در بیشتر موارد با روش مصاحبه، یکسان تصوّر شده است. در منابع خارجی، متأثر از نظرات فلسفی که در این زمینه وجود دارد، از نظر روش‌شناختی نظرات دیگری وجود دارد که در تاریخ شفاهی جنگ، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در این یادداشت، تجربه تاریخ شفاهی با سردار غلامعلی رشید را بازبینی خواهم کرد.

دل‌نوشته همکاران

«خنجرِ خاطره خط می‌اندازد روی همه چیز زندگی»

اتاق ۳۱۹ طبقه سوم حوزه هنری خیابان سمیه پذیرای رفت و آمدها و نشست و خاست‌های همکاران سختکوش و دلسوز مرکز مطالعات بوده است. این اتاق، «وامدار خاطرات» احد گودرزیانی و مهدی خانبانپور متعهد، خوش‌رو و صبوری بود که بی‌ادعا به کار مشغول بودند.

ظرفیت‌های تاریخ شفاهی

در چند دهه اخیر تاریخ شفاهی تنها به‌عنوان «خاطره‌گیری» از افراد حاضر در یک واقعه و رویداد به کار رفته است؛ بدین‌گونه که به‌سوی شاهدان یک رخداد خاص می‌رویم. خاطرات آنان را جمع می‌کنیم و سپس با تدوینی خاص منتشر می‌کنیم. در این میان ظرفیت‌های دیگر تاریخ شفاهی به حاشیه رفته‌اند.

خاطراتی که دیده نمی‌شود

هدف از خاطره‌نگاری و تاریخ شفاهی، صرفاً انتشار داشته‌های ذهنی یک راوی نیست؛ بلکه هدف، افزودن برگی جدید و البته معتبر به صفحات کتاب تاریخ با هدف کمک به ثبت یا کشف حقیقت است.

بازاری شدنِ آثار تاریخ شفاهی؛ فرصت یا تهدید

با پیشرفت فناوری‌ها در حوزه‌های مختلف و افزایش آثار فرهنگی، شعار ضرورت «بازاری» شدن کالاها و از جمله آثار تاریخ شفاهی بیش از هر زمان دیگر به گوش می‌رسد. این بازاری‌بودن و تجاری شدن، موجب شده که بعضی‌ها، انواع مصاحبه سؤال و جوابی‌ را با یک بازخوانی ساده و ویرایش مختصر، منتشر و روانه بازار کنند که در موارد متعدد شاهد آثاری ضعیف هستیم. باید توجه داشت که جرأت و جسارتِ نوشتن، یک مسئله است و کوشش برای تولید اثری فاخر، مسئله‌ای دیگر.

هفته وحدت در پاکستان

در کراچی برادران اهل سنت، در روز ۱۲ ربیع‌الاول جشن عید میلادالنبی برگزار می‌کنند. بعضی روزه می‌گیرند، لباس نو می‌پوشند، غذاهای خوشمزه درست می‌کنند و شیرینی و شربت برای همسایه‌ها می‌فرستند تا آنها هم در این شادی سهیم باشند. در این روز، در شهر کراچی، مراسمی با قدمت ۲۵۰ سال از منطقه‌ای به نام‌ تاور آغاز می‌شود.

مشاهداتی از عزاداری مردم کراچی پاکستان

امروز در مناطق مختلف کراچی پاکستان مراسم عزا، روضه‌خوانی و حرکت دسته‌های عزاداری برقرار بود. در این روز کل شهر سوگوار است چون امام زمان سوگوار است. در این روز مردم در منازلشان مراسم روضه دارند و تابوتهای نمادین امام حسن عسکری(ع) را می‌سازند و در دسته‌های عزاداری حرکت می‌دهند.

اربعین حسینی در پاکستان؛ ۲۰۲۰

امسال، اربعین در کشور ما رنگ دیگری داشت، زیرا با اختلاف شدید بین شیعیان و برخی سلفی‌ها مصادف شده بود. علمای پاکستان تأکید داشتند که همه شیعیان در گردهمایی این روز شرکت کنند؛ چون چند هفته قبل، تعدادی از وهابی‌ها و سلفی‌ها به منظور بزرگداشت برخی صحابه پیامبر و همچنین یزید علیه‌العنه سه روز راهپیمایی کردند و در مراسم خودشان به اهل بیت عصمت و طهارت توهین کردند.

نقش و اهمیت مکان در بازیابی خاطرات

یکی از مباحث مهم در مطالعات تاریخ شفاهی نقش و اهمیت آن در بازیابی و یادآوری وقایع و رویدادهای گذشته است. به عبارتی مکان یادآور خاطرات و بخشی از شخصیت و هویت افراد است که خود را با آن می‌شناسند و به دیگران می‌شناسانند. پس شناخت مکان شامل یادها، احساسات، دیدگاه‌ها، ارزش‌ها، ترجیحات، مفاهیم و آرمان‌های انسان درباره مکان‌هایی است که به ادراک و رفتار او جهت می‌دهند.
3
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.