سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 3

راوی چهارم برنامه، خانم فاطمه امرالله‌زاده، همسر دکتر احمد شجاعی بود. او گفت: پیش از اینکه با دکتر ازدواج کنیم، در اولین دیدارمان گفت: «امکان داره شهید یا اسیر شوم. امکان داره مدت زیادی از خانه دور باشم. اگر شما ‌می‌توانی این سه مسئله را تحمل کنی، درباره ازدواج صحبت کنیم». تنها چیزی هم که من گفتم این بود که دوست دارم درس بخوانم و زندگی انقلابی داشته باشم.

عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر

روزی که خرمشهر آزاد شد، من در کرمانشاه بودم، بروجردی از من خواسته بود که برای انجام کاری برگردم. گمان کنم یکی دو روز قبلش، خبر شهادت محمود شهبازی را هم شنیدم. او در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسیده بود. مراحل عملیات بیت‌المقدس پشت سر هم و با پیروزی دنبال می‌شد، آزادسازی خرمشهر خیلی دور از ذهن نبود. روز آزادسازی خرمشهر خیلی عجیب بود.

سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 2

من با خودم فکر کردم خاطره‌هایم تلخ هستند، چون جنگ، تلخ است. 28 ساله بودم که جنگ شروع شد. اواخر سال 1366 چهار بچه داشتم که چند ماهه، 2 ساله، 7 ساله و 9 ساله بودند. با همسایه‌ها صمیمی بودیم. بچه‌ها هم با همسایه‌ها بازی می‌کردند. از حال هم خبردار می‌شدیم. آقای دکتر معمولاً منزل نبود. زمانی که همسرم به عنوان پزشک در کردستان خدمت می‌کرد، موشک‌باران بود.

خاطرات علی‌اصغر خانی؛ فرمانده گردان کربلا در لشکر علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)

درباره شهید مهدی زین‌الدین

- من گُردانت رو خوب می‌شناسم... نگاهی با تعجب کردم و پرسیدم: «گردان ما؟ چطوری؟ از کجا؟» جوابم را نداد. این بار از روی کنجکاوی سؤالم را تکرار کردم: «آقا مهدی شما چطوری گردان کربلا رو می‌شناسی؟» باز هم از جواب دادن طفره رفت و فقط یک خنده تحویلم داد. گذشت تا عملیات والفجر چهار. دست روی نقشه گذاشت و گفت: «خانی، این تپه رو ببین. شما باید برید روی این ارتفاع.»

کتاب در زندان به روایت شهید سیداسدالله لاجوردی

سیر مطالعاتیِ منافقین

وقتی بچه‌‌ها وارد می‌شدند، اولین کتاب‌هایی که دست او می‌‌دادند، چگونه انسان غول شد، تاریخ ایران باستان، زبان و تفکر شناخت، مقدمه آریان‌پور و... بود. همه کتاب‌های مارکسیستی و اصلاً کتاب‌های مذهبی تحریم شده بود.

بخشی از خاطرات شهید سیداسدالله لاجوردی

اولین برخورد با مجاهدین خلق

یک روز، چهار نفر مجاهد خلق از بچه‌های تبریز را که با محمد حنیف کار می‌کردند، وارد زندان کردند. بچه‌هایی که ما تشنه ارتباط با ایشان و کسب فیض از عظمت روحی و مجاهدت ایشان بودیم! من صادقانه جو و شرایط زندان را برای ایشان توضیح دادم که مواظب باشید جریان ما چنین است. چون ایشان را مسلمان می‌دانستیم...

سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 1

سیصد و شصت و هفتمین برنامه شب خاطره، همزمان با سال‌روز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)، 4 اردیبهشت 1404 با روایت تعدادی از همسران ایثارگران بهداری رزمی دفاع مقدس در تالار اندیشه حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه خانم‌ها معصومه خطیب، اشرف‌فرد، زهرا مظلومی‌فر، فاطمه امرالله‌زاده و فاطمه حبیبی به بیان خاطرات پرداختند.

بخشی از خاطرات جانباز؛ علی صفاتی

خضر

روزهای آخر اسفند، از طرف ستاد کربلا خبر رسید که هرچه سریع‌تر همه امکانات را جمع‌آوری کرده و به‌سمت منطقه غرب حرکت کنیم. خبر غیرمنتظره‌ای بود. مسیر اول اهواز بود و ما می‌باید از آن‌جا آدرس می‌گرفتیم. در انجام این مأموریت کاروان اول به مسئولیت برادر «جوکار» و بقیه را هم، بنده باید قبول می‌کردم. سرانجام پس از انجام مقدمات کار، از منطقه جنوب به غرب حرکت کردیم...

برشی از خاطرات سردار محمدجعفر اسدی

پس از جلسه بود که با اصغر کاظمی، مسئول عملیات، سرپا شدیم و به دستور رشید، رفتیم مکانی برای قرارگاه فتح بیابیم؛ حدود پنجاه کیلومتری اهواز به طرف آبادان و در اطراف روستایی به نام خضریه در شرق رود کارون؛ یعنی همان محدوده‌ای که حوزه عملیاتی قرارگاه فتح بود. یک صبح تا عصر کافی بود تا منطقه را برانداز کنیم و جایی در پنج کیلومتری کارون بیابیم...

برشی از خاطرات سردار محمدجعفر اسدی

پس از عملیات فتح‌المبین

عملیات فتح‌المبین که تمام شد، فرماندهان جمع شدند توی پایگاه منتظران شهادت و سرخوش از فتحی بزرگ و کمی هم باورنکردنی، که در زمانی اندک به دست آمده بود، خود را مهیای ادامة نبرد نشان دادند. پربیراه نگفته‌ام اگر از اوج گرفتن رفاقت و نزدیکی فرماندهان ارتش و سپاه پس از این عملیات بگویم. انگار از تعارفات معمول پاسدارها و آداب‌دانی‌های نظامی ارتشی‌ها خبری نبود.
1
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 148

تیپ ما درحمله بستان به کلی متلاشی شد و از بین رفت و نیروهای شما توانستند بستان را تسخیر کنند. چند روز بعد از این حادثه رادیو بغداد با جنجال زیاد اعلام کرد که بستان دوباره به دست نیروهای عراقی افتاده است اما دروغ می‌گفت و ما خودمان می‌دانستیم که چنین اتفاقی نیفتاده است و اینها فقط تبلیغات حزب بعث است.