خاطراتی از جنگ جهانی دوم درمصاحبههای تاریخ شفاهی سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران
مصاحبه با رجال سیاسی و فرهنگی ایران و ثبت خاطراتی از جنگ جهانی دوم- که از سال 1373 در ادارة آرشیو شفاهی (گروه اطلاع رسانی منابع دیداری ـ شنیداری کنونی) سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران انجام شده- دربردارندة مصاحبه با بزرگانی نظیر:یاد کودکی 3- خاطره دکتر جواد حمیدی
...اولین روزی که به مدرسه رفتم، معلم یک کتاب الفبایی را به من داد و گفت که «از روی الفبا بنویس، ببینم بلدی بنویسی». وقتی نوشتم، از پشت با لگد من را زد؛ خوردم زمین و از دماغم خون آمد. خیلی ناراحت و گرفته شدم.خاطره ای درباره دکتر مصدق
در سال 1321 به دانشگاه منتقل شدم و تا سال 1334 که دکتر سیاسی رئیس دانشگاه بود در آن اداره کار کردم (تدریس علاوه بر کار اداری بود). شجاعت او را، به خصوص در دوره سقوط دکتر مصدق و روی کار آمدن سپهبد زاهدی، جداً می پسندیدم و او هم رفتار مرا که در همان سطح بود می پسندید.مکتب حزب الله در خاطرات سیدعلی میرفتاح (2)
قسمت اول این مطلب را پیش تر از نظر گذراندیم. ... آن جمع به دلیل رفتن اصغرآقا از هم پاشید و نخ که از بین رفت، بقیه پراکنده شدند، ضمن اینکه هر کسی هم کاری داشت و قرار بود که وظیفهای را انجام دهد. مدارس هم باز شد و انقلاب شرایط تند و سریعی را طی میکرد و هر روز یک اتفاق تازه، هر روز یک ماجرا، یک راهپیمایی و درگیری، این باعث میشد که هر کس بهدنبال کار خودش برود.یاد کودکی 2- خاطره ی هوشنگ گلشیری
ما، در یک خانواده ی کارگری بودیم که دو تا اتاق و گاهی سه اتاق داشت. در راه مدرسه- که می آمدیم- بیشتر پابرهنه بودیم یا کمی که بزرگ تر شده بودیم، کفش چوبی به اسم کرکاپ می پوشیدیم. بیشتر محلههای بازی، اطراف خانهها بود.تظاهرات خودجوش در 21 بهمن 1357
روز 21 بهمن، از صبح تا شب همه در خیابان بودیم. عصر آن روز میهمان داشتیم. خبر آوردند که مردم به پادگان جمشیدیه در خیابان فاطمی حمله کرده و اسلحهها را بردهاند. به مهمانانمان گفتیم برویم تماشا. وقتی که به پادگان رسیدیم، دیدیم که مردم از آنجا بیرون میآیند و تفنگ و فشنگ و تجهیزات نظامی در دست دارند.نماز جماعت در خیابان
روز 21 بهمن امام(ره) دستور دادند مردم ساعت 4:30 به خیابانها بریزند و جمعیت به داخل خیابانها ریخت و هنگام مغرب نماز را در خیابان خواندیم. در خیابان شهباز برای نماز ایستادیم، در حالی که قسمت عمدهی این خیابان را زن و مرد پر کرده بودند.مکتب حزب الله در خاطرات سیدعلی میرفتاح (1)
سیدعلی میرفتاح، روزنامه نگار و گرافیست مشهور که امروز آرام آرام پای در وادی میان-سالی می گذارد، در سال های منتهی به پیروزی انقلاب کودکی حدوداً ده ساله بوده که در مکتب حزب الله شهرری با مبارزه آشنا و همراه شده است.یاد کودکی 1- خاطره ی دکترباقر عاقلی
...من، دوازده سال از عمرم را در زمان رضاخان پهلوی گذراندم و چون از کودکی بسیار باهوش و کنجکاو بودم، خیلی از وقایع آنزمان، زندگی مردم و تصمیمات دولت و ...به یادم است.دیدار همافران با حضرت امام
تصویر باشکوهی از آن مجلس در روزنامهها چاپ شد که خیلی موثر بود و انگیزهای برای پیوستن دیگر نیروها به انقلاب فراهم کرد و نیز نور امید و چشمهی پیروزی برای ملت به حساب آمد. بیعت همافران با امام و انتشار عکس آن، ضربهی سختی بر پیکر دولت بختیار وارد آورد....
30
آخرین مطالب
پربازدیدها
بر فراز میمک – 6
خاطرات ستوان دوم خلبان احمد کروندیشیاکوه در دست عراقیها بود و با حضورشان کاملاً روی منطقه سوار بودند. عملیاتی هم که برای آزادسازی مجدد آن انجام شده بود، موفق نبود. من و شهید یحیی شمشادیان ـ در آن روزها ـ برای انجام عملیاتی، در سر پل ذهاب مستقر بودیم. حدوداً نه روز بود که بدون اینکه عملیات خاصی داشته باشیم، داخل سولهای خاکی استراحت میکردیم. استراحتی که گهگاه با بمبارانهای سنگین هواپیماهای عراقی به ترس و اضطراب تبدیل میشد.






