سیصد و بیست و پنجمین شب خاطره - 3
خاطراتی درباره گردان مرزی بانه
در سال 1361، داوطلب اعزام به منطقه عملیاتی کردستان شدم و در گردان مرزی بانه، به عنوان سرپرست عقیدتی-سیاسی گردان انجام وظیفه میکردم. آن موقع درجه من ستوان 2 بود و تجربه خدمتی هم نداشتم. در روزهای اول خدمتم در آنجا بود و مرحوم تیمسار بهرامپور هم که کردستان بخشی از امنیتش را مدیون این بزرگوار است در آن زمان فرماندهی ژاندارمری وقت بودند. یک سرگرد بزرگواری هم آنجا تشریف داشتند که من اسمش را نمیبرم و ایشان فرمانده گردان مرزی بانه بودند.سیصد و بیست و پنجمین شب خاطره - 2
خاطراتی درباره مراسم عزاداری در هنگِ مرزی میرجاوه
سال 1375 در هنگ مرزی میرجاوه گردان 123 سیدالشهدا خدمت میکردیم. هنگ مرزی میرجاوه، آن زمان با نیروی انتظامی یکی بود و هنوز مرزبانی جدا نشده بود. در این هنگ مرزی، یک مسجد مختص شیعیان بود و مساجد دیگر اکثراً مخصوص اهل سنت بودند. ما طبق برنامهای که داشتیم در دهه اول محرم، همراه با دوستان گردان 123 سیدالشهدا و هنگ مرزی میرجاوه برنامه عزاداری برگزار میکردیم. هیئت داشتیم. اهل سنتی که در میرجاوه ساکن بودند، به ما میگفتند شما مراسم حسینیتان کی هست؟ آنها به مراسم عزاداری ما «حسینی» میگفتند.خردهروایتهایی از اربعین
این مردمی که میبینید بیست روز کلاً کار و زندگیشان را ترک کردند. در خانههاشان را هم نبستند. یکی را توی خانه میگذارند که از مردم پذیرایی کند. خودشان هم میآیند اینجا توی موکب از مردم پذیرایی کنند. خدمت نجفیها کلاً معروف است توی عراق اولین هیئتهایی که زدند هیئتهای نجفی بود. نجفیهای زمان صدام اولین مردمانی بودند که میرفتند به سوی کربلا، آن وقتها زیارت پیاده ممنوع بود.داستان یک عکس
پرتره اندیشمندانه امام خمینی در آخرین روزهای حضور در نوفل لوشاتو
عکسهای منتشره از امام خمینی از مهمترین اسناد تصویری انقلاب است که باید روایت چگونگی خلق آنها فراهم و ثبت و ضبط گردد. در میان حجم فراوان عکسهای منتشره از امام خمینی، پرترهای از ایشان در آخرین روزهای حضور در نوفل لوشاتو قابل توجه است؛ عکسی که به واسطه انتشار آن از سوی مجله تهرانمصور در شماره سوم به تاریخ ۶ بهمن ۱۳۵۷ در دسترس عموم قرار گرفت و جلوهای دیگر از سیمای رهبر انقلاب را به نمایش گذاشت.سیصد و بیست و پنجمین شب خاطره - 1
مرزبانان نیروی انتظامی
خاطره دیگر من برمیگردد به عملیات والفجر 8؛ حالا از بسیجی عبور کرده بودیم، پاسدار شده بودیم در تیپ قوامین. به جبهه رفتیم. این که چطور ما آمدیم و از رودخانه اروند گذشتیم برای من خیلی مهم بود چون من اولین باری که از اروند گذشتم با قایق بود و رفتیم آن طرف و برگشتیم. مرحله اول که فاو رفتیم اینطور بود. مرحله دوم که میخواستیم برویم فاو، حقیقتش من در ماشین خوابم برد.اینجا هتل نیست!
برای رفع سوءتفاهم باید فرهنگسازی کرد
بعد از ظهر روز 1398/7/23 پس از وداع با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام حرکت به سمت کربلا را شروع کردیم. قرار بود ساعت 2 پیادهروی را شروع کنیم اما مردها دیر از حرم برگشتند و حرکت به تأخیر افتاد. بعد از ساعتی از شهر خارج شدیم و به عمود 1 در خروجی شهر نجف رسیدیم و پیادهروی را شروع کردیم. موکبهای کنار هم، کودکان عطر به دست ایستاده در مسیر و پذیراییهای متنوع و درخواست خدام برای نوشیدن چای، قهوه یا آب و پخش انواع مداحیها حال و هوای خاصی به جاده بخشیده بود. هشت نفر بودیم و با هم حرکت یا استراحت میکردیم.برشی از خاطرات نیرهالسادات احتشام رضوی
پس از کشته شدن هژیر، آقای نواب بار دیگر به شدت تحتتعقیب قرار گرفتند. من در آن زمان در قم بودم پس از آن که رئیس شهربانی قم مطلع شد که من در منزل آقای واحدی هستم، آنجا را محاصره کردند؛ آن زمان آقای واحدی هم در قم بود. روزی که منزل آقای واحدی را محاصره کرده بودند، دو نفر در حیاط را زدند و داخل منزل شدند و نزد آقای واحدی در مهمانخانه نشستند.فاجعه سینما رکس آبادان از لابهلای خاطرات یک اسیر جنگ تحمیلی
از مطالب قابل توجه خاطرات عبدالصالح خاکنژاد که مربوط به وقایع و تحولات و حوادث مربوط به روند پیروزی انقلاب اسلامی است، خاطرهاش از چگونگی سوختن سینما رکس و مشاهدات وی از آن فاجعه است که بیش از 400 نفر از تماشاچیان حاضر در سینما در آتش سوختند. اهمیت این خاطره بدان جهت است که او از شاهدان آن واقعه است. پس باید روایت او را روایتی بومی، درونمتنی و دست اول به حساب آورد که شخصاً دیده و درک کرده است؛گزیدهای از خاطرات سیداحمد زرهانی
روز 31 شهریور 1359
روز 31 شهریور 1359 خسته و کوفته تصمیم گرفتم با هواپیما برگردم تهران، ساعت 2:30 یا 3 بعدازظهر از فرودگاه اهواز پرواز داشتم. به اتفاق سیدمحمد کیاوش، نمایندهی مجلس، از استانداری رفتیم فرودگاه اهواز. در فرودگاه به ما گفتند: «چند لحظه پیش میگهای عراقی آنجا را بمباران کردهاند!»؛ جنگ تحمیلی با تجاوز عراق آغاز شد.یک عکس و سه خاطره
ممنوعیت انتشار عکس ایشان در روزنامهها و مجلات به خصوص روزنامههای کثیرالانتشار کیهان و اطلاعات در دستور کار قرار گرفت و دیگر به هیچ نشریهای اجازه انتشار عکسی از ایشان داده نشد. با تبعید امام خمینی به بورسا(ی) ترکیه در آبان ۱۳۴۳ و سپس نجف، این سانسور تشدید شد تا حدی که به مدت ۱۵ سال خبری از انتشار عکس امام در مطبوعات نبود تا این که در اقدامی خاص و معنادار، نخستین بار روزنامه کیهان در نیمتای بالای صفحه اول خود در ۷ شهریور ۱۳۵۷ عکسی از امام منتشر کرد و نوشت: «مذاکره برای بازگشت حضرت آیتاللهالعظمی خمینی». اینچنین بایکوت خبری امام درهم شکست....
29
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 4
هر کس که میتوانست خودش را به پنجره رساند و سرش را بیرون کرد تا هوای تازه استنشاق کند. شیشه دستم را پاره کرده بود. یکی از بچهها گفت که بروم پانسمان کنم. گفتم: ـ آنها آنجا منتظر هستند، پام برسه کتک میخورم. یکی از بچهها که اسلحه را از دستم گرفته بود، پرسید: ـ دستت چه شده؟ با تردید گفتم: ـ شیشه رفته، پاره شده.






