نقش خبرنگاران و کارکنان رادیو آبادان در پوشش اخبار آزادسازی خرمشهر

خرمشهر تقریباً ساعت 10:30 صبح روز سوم خرداد ماه 1361 آزاد شد. خوشبختانه مدیرکل مرکز جناب آقای صفدری از عملیات فتح‌المبین موفق شده بود، بی‌سیم‌هایی را تهیه و توسط مهندس سنگ‌تراش از مسئولین فنی مرکز، روی مشاین‌های مأموریتی مرکز نصب کند. ساعت حول‌وحوش 11 صبح آن روز بود که جعفر طالبی روی خط بی‌سیم آمد و اعلام کرد: «خرمشهر آزاد شد.»

گزیده‌ای از خاطرات عبدالله صالحی

ششم مهر [1359]، در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله طالقانی [خرمشهر]، با نفربرهای توپ‌دار عراقی درگیر بودیم. سرعت‌عمل مهم بود. دیر می‌جنبیدیم، توپ روی نفربر ما را می‌زد. گاهی پشت پیچ کوچه‌ها کمین می‌کردم تا بتوانم عراقی‌ها را غافلگیر کنم. در یکی از همین کمین‌ها، خودرو را خاموش کردم تا صدایش را نشنوند. منتظر بودم تا سروکله نفربر از سر کوچه پیدا شود. از کوچه کناری صدای گریه می‌آمد. هنوز بعضی از خانواده‌ها از شهر نرفته بودند. خودرو را روشن کردم و آرام آرام رفتم سر کوچه. بن‌بست بود.

سیصدوسی‌وسومین برنامه شب خاطره – 3

در ایامی که بختیار روی کار بود، با خودم گفتم که من باید یک کار انقلابی انجام دهم. در آن زمان «سرودِ خمینی ای امام» تازه پخش شده بود. شاه هم هنوز از کشور نرفته بود و فراری نشده بود. آن موقع هم ضبط‌های دیجیتالی و ریکوردر و اسپیکر نبود. با همان ضبط‌های آلبای بزرگ و نوار کاست، این سرود را چندباره پشت سر هم ضبط کردم و در زمانی که افسر نگهبان حفاظت از کاخ فرح و حلقه اول حفاظت از او بودم، این را با طناب از یک شاخه درخت آویزان کردم و دکمه روشن را زدم.

گزیده‌ای از خاطرات سردار سیدرحیم صفوی

در دهه سوم فروردین ماه سال 1359 سردار سرلشکر شهید پاسدار یوسف کلاهدوز،‌ قائم‌مقام فرمانده کل سپاه، از تهران تلفنی با اینجانب که در آن زمان فرمانده عملیات سپاه استان اصفهان بودم ـ تماس گرفت و دستور داد پیرو جلسه حضوری که در تهران با تو داشتیم شما با هر تعداد از پاسداران و بسیجیان اصفهان که می‌توانید برای مقابله با ضدانقلاب و آزادی سنندج و سایر شهرهای کردستان عازم شوید. او از سوابق من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آگاهی داشت...

سیصدوسی‌وسومین برنامه شب خاطره - 2

سرتیپ هاشمی درباره خصوصیات فردی شهید مصطفوی صحبت کرد و گفت: من دوستی و توفیق همراهی با او را در 16 اردیبهشت سال1359، در سنگر و میدان مبارزه با ضد انقلاب در سنندج آغاز کردم. روز قبل از دیدن او، شهید صیاد شیرازی گفت قرار است یک گروه فردا بیایند و به شما ملحق شوند. ما روز سوم اردیبهشت 1359 همراه با شهید صیاد شیرازی و برادر رحیم‌‌صفوی و دوستان دیگر وارد سنندج شدیم.

سیصدوسی‌وسومین برنامه شب خاطره - 1

سیصدوسی‌وسومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه ۵ اسفند1400 با حضور خانواده و هم‌رزمان شهید آزاده سیدعلی اکبر مصطفوی در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم از کتاب «هنوز هم خروشان» به قلم زهرا عابدی از انتشارات جنات فکه رونمایی شد. در ادامه مجری از دوست و هم‌رزم شهید مصطفوی، آقای قماشلوییان،‌ دعوت کرد تا از خاطراتی که در دوره اسارت در کنار او داشت بگوید.

تحویل سال در جمع شهدا

خاطرات نجاتعلی اسکندری

اسفند ماه سال 1360 از مرخصی به جبهه برگشته بودم که اعلام شد منطقه در آماده‌باش صددرصد به سر می‌برد. تحویل سال را در سنگر و بین دوستان و هم‌رزمان گذراندیم و به محض اینکه رادیو حلول سال 1361 را اعلام کرد، همه با یک صمیمیت و محبت عمیقی با هم روبوسی کردیم و عید را تبریک گفتیم.

خاطرات مادر شهید ژاپنی در ایران

بهار 1362 رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفت‌سین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا، به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچه‌‌ها عیدی داد. آن روز همه نگاه‌ها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز بود. محمد گفت: «مامان، یادت می‌آید مدرسه که می‌رفتم یک روز سرم را اصلاح کردی؟!»

خاطرات ستوان دوم مرحوم نجاتعلی اسکندری

در زمستان سال 1358، یک سال بعد از پیروزی انقلاب، به فرماندهی نیروی زمینی احضار شدیم. لباس نظامی پوشیدیم و به لویزان رفتیم. گردان ما را به سوله بزرگی هدایت کردند. اوج سرمای زمستان بود و برف سنگینی هم باریده بود. کمی که گذشت، صدای توقف یک خودرو بیرون سوله به گوش رسید و چند نفر کوتاه و بلند از در سوله وارد شدند. با تعجب دیدیم شیخ صادق خلخالی به همراه دو محافظ وارد شد و مقابل صفوف ما ایستاد. فرمانده گردان‌مان هم کنار این جمع ضدانقلاب سر برداشته و چه کارهایی می‌کند. جوانان رشید این آب و خاک رو سر می‌برند، پوست می‌کنند و به دستور اجنبی سعی در تجزیه خاک ایران دارند. مأموریت شما اینه که به کردستان برید و کومله و دموکرات را سرکوب کنید...»

سیصدوسی‌ودومین برنامه شب خاطره - 3

راوی سوم برنامه، سرهنگ سیداحمد کیا، سرهنگ کنترل شکاری بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌های متعددی شرکت کرده بود. او در سال ۱۳۶۰ در عملیات «طریق‌القدس» در خط بستان و سوسنگرد شرکت فعال داشته و پس از آن هم در سال ۱۳۶۱ در عملیات «بیت‌المقدس» که منتج به فتح خرمشهر شد، نقش‌آفرینی کرده است. او افتخار دارد در آن دوره، در کنار امیر سرلشکر منصور ستاری باشد. سرهنگ کیا، در سال ۱۳۶۳ به دستور این شهید که در آن زمان معاون عملیات پدافند هوایی ارتش بود، به عنوان جانشین فرمانده و رئیس عملیات سایت رادار تاکتیکی جنوب غرب کشور منصوب شد.
...
26
...
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 5

اولین دژبانی سر راه ـ صالح‌آباد ـ اولین ایستگاه صلواتی هم بود. شربتی خوردیم و بعد مستقیم حرکت کردیم به طرف مهران که هنوز التهاب عملیات چند هفته پیش والفجر ـ 3 را در خود داشت. تپه «کله‌قندی» آنجا بود. بچه‌های لشکر 27 در این تپه عملیات کرده بودند. تعریف می‌کردند: وقتی عملیات شد، عراقیها در محاصره قرار گرفتند. مدتی که گذشت وضع بسیار بدی پیدا کردند، به طوری که با هلی‌کوپتر برایشان غذا می‌آوردند.