سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -6

مدافعان سلامت

ششمین راوی برنامه، آقای محمدرضا ذوالفقاری، راننده آمبولانس بیمارستان بقیه‌الله بود که از فعالیت و برخوردهایش در روزهای کرونایی این‌گونه گفت: ما به واسطه شغل‌مان بیشتر در خیابان‌ها تردد داریم و گاهی مردم برخورد‌هایی با حالتی طنزگونه با ما دارند. وقتی در روزهای کرونایی ما را در خیابان با آمبولانسی می‌دیدند که روی آن نوشته بود «مخصوص حمل بیماران کرونایی»، نوع نگاه‌شان چنین بود که گویی دارند خود ویروس کووید۱۹ را با فاصله چند سانتی‌متری ملاقات می‌کنند! در ابتدا برایم جالب بود که چرا برخی این نوع رفتار را دارند و دلیلش چیست؟

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -5

مدافعان سلامت

من به نیابت از تمام جهادگران، از کادر درمان تشکر می‌کنم که زحمت می‌کشیدند و اجازه می‌دادند ما در کنارشان باشیم. ما سال‌هاست کار جهادی می‌کنیم اما سبک کارمان این نیست. یعنی به هنگام سیل و زلزله به منطقه درگیر می‌رویم یا در مناطق محروم کاری انجام می‌دهیم. کار ما از این نوع کارهاست. ما یک قرارگاه جهادی به نام قرارگاه جهادی بقیه‌الله داریم. زمانی‌که این اتفاق افتاد و بیماری شیوع پیدا کرد، تولیت حوزه علمیه به من گفت که اردوی جهادی را به بیمارستان ببرید.

خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خامنه‌ای

خاطراتی درباره سازمان مجاهدین خلق در زندان

فارغ از همه مسائل، آموزش در زندان برای من و برخی از دوستانم همراه با کشمکش و تنش بود و عامل اصلی آن همین گروهک‌ها، به خصوص سازمان مجاهدین خلق بود که به نام زندانی مذهبی فرمان می‌راند و قصد داشت همه مدیریت آشکار و نهان درون بندها را در دست بگیرد و هر کس قصد ورود به این چرخه را داشت،‌ باید تمام و کمال سازمان و تشکیلات آن را می‌پذیرفت.

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -4

مدافعان سلامت

چهارمین راوی برنامه شب خاطره، آقای دکتر بهزاد عین‌اللهی بود. او پس از تسلیت به مناسبت سالگرد شهادت رئیس مکتب شیعه، به بیان شباهت‌های ایثار در زمان کرونا و زمان دفاع مقدس پرداخت و گفت: ایثار، از خودگذشتگی و خلوصی که کادر درمان در این دوران توفیق رسیدن به آن را پیدا کردند تا بتوانند درد و آلام مردم را تسکین دهند، یادآور خاطرات دفاع مقدس است. من مسئول کمیته علمی پزشکی بیمارستان بقیة‌الله بودم. یکی از بحث‌هایی که خیلی در این زمینه برایم جالب بود این بود که افرادی را می‌دیدم که مانند شهیدی که از او یاد شد، رشته تخصصی‌شان هیچ ربطی به کرونا نداشت و خیلی راحت می‌توانستند اصلاً وارد این حیطه نشوند؛ اما مانند زمان جنگ، خودشان داوطلبانه جلو آمدند و این جا را برای خودشان پیدا کردند.

افتتاح اولین دبیرستان در جبهه

خاطرات حجت‌الاسلام غلامعلی مهربان جهرمی

بعد از آنکه موفق به جلب نظر فرمانده لشکر فجر برای افتتاح مدرسه در جبهه شدم، با تدارکات جبهه صحبت کردم و گفتم: «ما برای تشکیل دبیرستان، چند تا چادر می‌‌خوایم.» گفتند: «ما جز به نیروهای رزمی، نمی‌توانیم به کس دیگه‌ای، حتی یک چادر هم بدیم.» چون خودم قبلاً مدیر کل آموزش عشایر بودم و با اموال عشایری هم آشنا، آمدم شیراز و سیزده چادر را به همراه یک دستگاه جیپ تویوتا با راننده، به جبهه ‌آوردم. راننده‌ای را که همراه خودم آورده بودم، این‌ها را به من تحویل داد و خودش نیز برگشت.

توفیق زیارت اربعین

حسین فقیه، 39 ساله، نیشابور، مدیر هنری

داشتم فکر می‌کردم برگردم یا بایستم یا بروم در پایانه بنشینم؟ صدایی را شنیدم که می‌گفت نجف یک نفر. رفتم جلو گفتم: «فقط یک نفر می‌خواهی؟» گفت: «اگر یک نفری بیا سوار شو.» آن‌ها چهار نفر بودند و یک ماشین گرفته بودند و یک نفر جا داشتند. راه افتادیم و صبح مسجد کوفه بودیم. نمازمان را مسجد کوفه خواندیم و از «طریق‌العلما»‌یا جادۀ کنار شط راه افتادیم طرف کربلا. حالا اینکه همان پیاده‌روی چه لحظه‌های عجیب و شیرینی داشت بماند؛ که حتی خستگی‌هایش، تلخی‌هایش، درماندگی‌هایش و تنهایی‌هایش هم شیرین است. اصلاً از آن به بعد سفارش من به دوستانم همیشه این بوده که اگر شد سفر اول اربعین را تنها بروند.

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -3

مدافعان سلامت

سومین راوی برنامه، خانم فاطمه عراقی، پرستار بخش عفونی بیمارستان امام حسین(ع) بود و درباره روزهای کرونایی گفت: وقتی کرونا آمد بخش ما به آی‌سی‌یو تبدیل شده بود؛ یعنی دیگر بخش عفونی وجود نداشت و محل کارمان به بخش آی‌سی‌یو اضطراری تبدیل شده بود. همه ما خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از آن‌جا داریم. این‌که بیمارمان خوب می‌شد و به بخش عادی می‌رفت یا اصلاً مرخص می‌شد از خاطرات خوب بود. ولی خاطرات غم انگیز هم زیاد بود.

از نخستین خاطرات مراسم پیاده‌روی به کربلا

یکی از خاطرات بسیار شیرین و روح‌نواز که من از مدت اقامتم در نجف دارم، شرکت در مراسم پیاده‌روی از نجف به کربلا بود. در این مراسم علاوه بر اساتید، فضلا و طلاب، معمولاً آقایان مراجع تقلید وقت نیز شرکت داشتند. پیاده‌روی در مناسبت‌هایی مانند عاشورا، اربعین، حضور مرحوم آ‌یت‌الله العظمی شاهرودی بیشتر مورد توجه و مشهود بود. ایشان با پای پیاده از نجف خارج می‌شدند و به سوی کربلا به راه می‌افتادند، بقیه هم به ایشان می‌پیوستند. بعضی آقایان هنگام بازگشت با وسایل نقلیه می‌آمدند، ولی آقای شاهرودی هم‌چنان پیاده برمی‌گشتند.

خاطرات آیت‌الله جمی از تخریب آبادان

جمعه است. روز قبل، شهر را به شدت با کاتیوشا کوبیده‌اند. مخصوصاً بیمارستان زیر آتش بود و داروخانه بیمارستان طعمه آتش شده دواها همه دوروبر و پشت بیمارستان صعود کرده بدیهی است که یک نوع دلهرگی و نگرانی برای برگزاری نماز هست؛ اما چه توانی کرد که در تمام آبادان نقطه امنی وجود ندارد که از گلوله‌های توپ و خمپاره در امان باشد. یا باید نماز را به کلی ترک کرد و یا متوکلاً علی‌الله با رعایت مسائل امنیتی، در حد امکان به اقامه این سنت الهی ادامه داد.

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -2

مدافعان سلامت

راوی دوم آقای علیرضا مرادی بود که درباره خاطراتش از روزهای کرونایی در بیمارستان بقیه‌الله گفت: من کارشناس پرستاری و پرفیوژنیست قلب هستم و در زمان کرونا، به‌خصوص در پیک‌های اول تا سوم، در بخش مراقبت‌های ویژه کرونایی مشغول به خدمت بودم. از آن بخش خاطرات متفاوتی در ذهن داریم که شاید تلخ یا شیرین باشند؛ اما قطعاً خواسته و تقاضای تمام همکاران و هم‌لباسان بنده از خدا، این است که دیگر این روزها تجربه نشوند.
...
15
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.