رئیس کمیته اجرایی سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس خبر داد

تغییر زمان برگزاری همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس

تاکنون 50 مقاله به دبیرخانه همایش ارسال شده و نگارش 10 مقاله تخصصی به استادان برتر کشور که موضوع پایان‌نامه دکتری آن‌ها تاریخ شفاهی بوده، نیز سفارش شده است. تاریخ برگزاری همایش به دلیل استقبال علاقه‌مندان برای شرکت در این همایش و درخواست وقت بیشتر تغییر کرده و به تعویق افتاده است. آخرین تاریخ دریافت مقالات 30 آذر است و همایش 5 بهمن سال جاری برگزار می‌شود.

کبری نعمتی از خاطرات دوران مدرسه می‌گوید

آبان 1358 وارد آموزش و پرورش شدم. اوایل جامعه‌شناسی و بیشتر علوم دینی درس می‌دادم، اما وقتی جنگ شروع شد مدیر دبیرستان روزانه تربیت و مدیر شبانه دبیرستان پروین اعتصامی بودم. قبل از شروع جنگ خبرهایی پخش می‌شد که عراقی‌ها آمده‌اند لب مرز. اولین شهید ایلام روح‌الله شنبه‌ای، پاسداری بود که در مرز شهید شد. با این حال حضور عراقی‌ها را جدی نمی‌گرفتیم؛ نه تجربه‌ای داشتیم و نه از نزدیک جنگ را دیده بودیم.

گفت‌وگو با امیرسرتیپ سیروس لطفی فرمانده سابق لشکر16 زرهی قزوین -2

یک روز عراقی‌ها فرودگاه اضطراری دزفول را بمباران و یکی از تانک‌های تیپ3 را هم منهدم کردند؛ استواردوم، هوشنگ انوری‌زاده که در آن بود، شهید شد. او اولین شهید لشکر در جنگ تحمیلی بود. تا ما خودمان را پیدا کردیم، گفتند لشکر را حرکت بدهید به سمت اهواز. در اهواز تیپ 1 را در سطحی گسترش دادیم که هر تانک از تانک دیگر 500 متر فاصله داشت.

گفت‌وگو با امیرسرتیپ سیروس لطفی فرمانده سابق لشکر16 زرهی قزوین -1

ژنرال زره‌پوش

سال 1348 فرمانده گروه رزمی اسکورت کشتی ابن‌سینا بودم. عملیات مشترک اروند که بیشتر به نام «عما» معروف است، صرفاً نمایش قدرتی بود که در آوریل 1969 توسط نیروهای نظامی ایران انجام شد و دلیلش هم ادعای دولت عراق بر مالکیت به حق ما بر اروندرود بود و تهدید کرده بود کشتی‌ها تنها با نصب پرچم عراق مجاز هستند از اروند بگذرند...

مروری بر خاطرات معصومه خوانساری بزرگی -2

خاطراتی از اولین اعزام

اولین اعزامم، آبان سال 1360 و در عملیات طریق‌القدس بود. البته این نکته را باید یادآوری کنم که عملیات‌ها از قبل اعلام نمی‌شد؛ من وقتی ‌‌به خوزستان اعزام و عضو سپاه شدم چند روز در ستاد امداد درمان اهواز مستقر بودم و مدتی در بهداری اهواز و دزفول فعالیت کردم. یعنی تا زمان شروع عملیات، مشغول فعالیت بودم. یادم است یک‌بار رفتم دیدن آقای مرتضایی تا یک‌سری گزارش به او بدهم. از ایشان پرسیدم: «من برای مرخصی بروم تهران یا این‌‌که ممکن است عملیات در پیش باشد؟» این بنده خدا فقط گفتند: «بمان.» نمی‌گفتند عملیات در پیش است.

مروری بر خاطرات معصومه خوانساری بزرگی -1

خاطراتی از جهاد سازندگی، امدادگری و فعالیت‌های فرهنگی در مدرسه

شروع جنگ مصادف شد با روزی ‌‌که در بیمارستان سینا شروع به کار عملی کردم. در آخرین روز شهریور در بیمارستان مشغول بودم که به یکباره دیدم هواپیماها آمدند و آن‌قدر به زمین نزدیک شدند که حس می‌‌کردیم الان است که با ساختمان بیمارستان برخورد کنند، با این‌‌که اورژانس بیمارستان سینا آن‌‌موقع ساختمان مرتفعی نداشت. بیماران سرم به‌دست از تخت‌ها پایین ریختند و همراهان بیماران، پرستارها، پزشک‌ها همه فرار ‌‌می‌کردند و هیچ‌کس نمی‌‌دانست باید چه‌‌کار کند.

گفت‌وگو با سرهنگ بازنشسته قاسم نعمت‌الهی -2

مخابرات، سلسله‌ اعصابِ ارتش

مخابرات، سلسله اعصاب ارتش است. همان طور که سلسله ‌اعصاب، فرامین را از مغز به اعصاب می‌رساند، به همین نحو هم سیستم‌های مخابراتی، فرامین یک فرمانده را به عناصر تابعه‌اش می‌رساند. مخابرات در جنگ به مثابه سلسله اعصاب برای یک انسان است. اگرمخابرات نباشد، فرمانده، دیده‌بان و توپخانه بی‌معنی است و هیچ یک از فرماندهان نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.

گفت‌وگو با سرهنگ بازنشسته قاسم نعمت‌الهی -1

مخابرات درجنگ

برای هماهنگی، یکپارچگی و یگانگی در نبردها و عملیات‌های مهم در سطح وسیع به مخابرات نیاز است؛ این هماهنگی‌های جنگ بدون داشتن ارتباط مخابراتی امکان‌پذیر نیست. بحث مخابرات، مقوله‌ای مهم اما گمنام در جنگ است. برای شناخت اهمیت این بخش مهم و تفکیک‌ناپذیر در جنگ، پای صحبت‌های سرهنگ نعمت‌الهی، افسر و فرمانده مخابرات گردان لشکر 77 مشهد نشستیم.

مصاحبه با مسئول بسیج واحد خواهران آبدانان در دوران دفاع مقدس

گزارشی از فعالیت‌های پشت جبهه بانوان شهرستان آبدانان در دفاع مقدس

پدرم از همان اوایل شروع جنگ تحمیلی خیلی فعال بود. گروه‌های جهادی بعد از شروع جنگ که به آبدانان می‌آمدند و برای جبهه یا مردم بی‌بضاعت وسایل می‌آوردند بیشتر به خانه‌ ما می‌آمدند. آن‌قدر به آنجا وسیله می‌آوردند که در خانه‌ ما دیگر جا نبود. مدیریت کارها با پدرم بود. پدرم کاسب بود و یک مغازه ساده داشت، ولی انقلابی بود چون کلاً پدربزرگم هم روحانی بود و پدرم پیش ایشان درس خوانده بود ولی لباس روحانیت نمی‌پوشید.

تاریخ شفاهی انقلاب در معاونت راهبری استان‌های حوزه هنری - 2

توجهِ آکادمیک به تاریخ شفاهی

عنایت به تاریخ شفاهی در کشور ما آکادمیک و رسمی نبوده و تاریخ‌نگاری مکتوب چالاک نیست. تاریخ‌نگاری مکتوب نمی‌تواند پارتیزانی و سریع عمل کند تا به نتیجه برسد. انجام پژوهش‌ها، تهیه اسناد و مدارک، راستی‌آزمایی و سندسنجی آن‌ها زمان می‌برند. ما نیازمند عنایت به تاریخ شفاهی به صورت آکادمیک هستیم، یعنی دانشگاه در این زمینه منبع مولد دانش شود و مباحث نظری این علم را تأیید و پشتیبانی کند.
3
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 141

من نمی‌دانم چرا آن معلول را اعدام کردند. فکر می‌کنم لازم هم نباشد که بدانم زیرا فقط باید با خود بگویم که او حتماً مخالف حزب بعث و صدام کافر بوده است شاید در این جا مصاحبه‌ای کرده بوده که او را شناسایی و اعدامش کردند. فکر می‌کنم عده‌ای از این معلولین را اعدام کرده باشند.