سیصد و شصت و ‌ششمین شب خاطره -2

راوی دوم برنامه نبی‌الله احمدلو در ابتدای سخنانش گفت: آذر سال 1365 وقتی فرماندهی گردان المهدی(عج) را تحویل من دادند، شهید کاشی‌ها جانشین گردان شد. سه گروهان داشتیم. گردان ما در پدافند شلمچه بود. گردان تکمیل نبود. به ما نیرو دادند و تکمیل شدیم. وقتی نیروی جدید به ما دادند، اسلحه نداشتیم تا به آنها بدهیم. آرپی‌جی و تیربار کم بود.

رمزگشایی از ارتباط درونی فرد با پدیده؛ وظیفه تاریخ شفاهی است

به گزارش سایت تاریخ شفاهی «دوره آموزش ثبت و ضبط تاریخ شفاهی در صنعت نفت؛ آموزش مصاحبه‌گر»، یکشنبه 8 اسفند 1403 در مرکز اسناد و موزه‌های صنعت نفت، به صورت حضوری و برخط برگزار شد. در ادامه، گزیده‌ای از این دوره آموزشی آمده است.

سیصد و شصت و ‌ششمین شب خاطره - 1

سیصد و شصت و ششمین برنامه شب خاطره، با روایتی از گردان حضرت مهدی(عج) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) دوم اسفند 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه علیرضا مرادخانی، نبی‌الله احمدلو، جلال فخرا و سردار محمد هادی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را جواد عینی بر عهده داشت.

در «چهارمین همایش تاریخ شفاهی دفاع مقدس» مطرح شد:

اعتبار روایت‌ فرماندهان، به ارائه سند است

در «اختتامیه چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مقاومت» 4 مقاله ارائه شد. اولین مقاله با عنوان «آسیب‌شناسی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و راهکارهای بهبود آن؛ بررسی کاربرد اسناد و مدارک در تاریخ شفاهی دفاع مقدس ناظر بر کتاب‌های فرماندهان دفاع مقدس» توسط فرامرز نوروزی این‌گونه ارائه شد: «ما در بحث تاریخ شفاهی تاکنون، بیشتر حول محور خاطرات و مشاهداتِ راوی صحبت کرده‌ایم...

گزارش چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس -1

پذیرش 220 عنوان مقاله

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «اختتامیه چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مقاومت» صبح شنبه، چهارم اسفند 1403 با حضور فعالان حوزه تاریخ شفاهی، در تالار قلم سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد.

واقعۀ یازدهم محرم سال 1357 شهر دامغان

بر اساس یک خاطره، یک خبر و پنج گزارش حکومتی

با فرارسیدنِ ماه محرم و انتشار پیام امام خمینی در بهره‌گیری مبارزان، واعظان و سخنوران از این ماه برای آشکار کردن چهره واقعی حکومت پهلوی، مبارزات و راهپیمایی‌ها و تظاهرات مردم از رشد و شدت و جمعیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار شد. آنگونه که در تظاهرات تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) بیشتر مردم تهران شرکت کردند و علیه حکومت پهلوی شعار دادند و به نوعی رفراندوم برگزار کردند.

سیصد و شصت و پنجمین شب خاطره - 4

داستان ما از اینجا شروع شد که بعد از اینکه از اردوگاه شهید صفوی جلو رفتیم، نزدیک‌های پنج‌ضلعی نشسته بودیم. با ماشین آمدند و یک پک غذا برایمان انداختند. پشت سرش یک وانت پتو آمد، پتو انداختند. یک پتوی پاره‌ای قسمت ما شد. باز خدا را شکر که آن پتو به من افتاد. پتو را که به سرم می‌کشیدم پاهایم بیرون می‌ماند! روی پاهایم می‌کشیدم سرم بیرون می‌ماند! دقیقاً آن پارگی پتو روی کلیه‌هایم بود.

سیصد و شصت و پنجمین شب خاطره – 3

راوی سوم برنامه، محمد بلوکات متولد 1349، در گردان شهادت مسئول کارگزینی بود. وظیفه کارگزینی این بود که مشخصات رزمندگان ازجمله نام و نام‌خانوادگی، مسئولیت، شماره پلاک و وضعیت را ثبت کند. هنگام عملیات‌، اهمیت مسئولیت کارگزینی برای مشخص‌کردن وضعیت رزمندگان بیشتر می‌شد.

سیصد و شصت و پنجمین شب خاطره - 2

راوی دوم برنامه خانم مریم رحیمی (همسر شهید علی‌اصغر عبدالحسین‌زاده) بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: از طریق برادرم با شهید علی‌اصغر عبدالحسین‌زاده آشنا شدم. برای تزریق آمپول به یکی از مادران شهدا رفته بودیم که من و علی‌اصغر همدیگر را دیدیم. اول آذر سال 1365 به خواستگاری آمدند و 27 آذر عقد کردیم. آن موقع به مسجد می‌رفتم. مادر اصغر صف اول نماز جماعت می‌ایستاد. یک روز من و دوستانم در صف اول نماز ایستادیم...

دیدار با حسین پناهی و همسرش

روایت صبوری جانبازی که هنوز ایستاده است

یک روز زمستانی به منزلش رفتیم. می‌بارید. قطره‌های ریز باران، نرم بر شیشه‌ها می‌لغزیدند. گویی می‌خواستند خود را به زمین برسانند، اما زمین، داستانِ دیگری داشت. داستان مردی به نام حسین پناهی، جانباز 60 درصد و همسری که با عشقِ تمام کنار او ایستاده بود. او خاطراتش را با احتیاط تعریف می‌کرد. گویی بار زخمی کهنه را از میان حرف‌ها بلند می‌کرد و دوباره سر جایش می‌گذاشت.
1
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 142

روزی در منطقه شلمچه عده‌ای از اهالی خرمشهر را با کامیون ایفا به مقر فرمانده آوردند. در میان این عده که بیشترشان پیرزن‌ها و پیرمردها و بچه‌ها بودند دو پسر جوان هم دیده می‌شدند. همه اسرا را از کامیون پیاده کردند و تنها آن دو جوان را به مقر فرمانده ضداطلاعات بردند. من در مقر تیپ نگهبان بودم.