درباره دو کتاب

«خلبان وارسته» و «صدای پاروها»

محمدعلی فاطمی

18 تیر 1398


سایت تاریخ شفاهی ایران ـ در این نوبت از معرفی کتاب‌های خاطرات، ‌دو کتاب تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی حوزه هنری پیش‌روی خوانندگان این متن قرار دارد. این کتاب‌ها را انتشارات سوره مهر در سال 1398 منتشر کرده است.

خاطرات خلبان آزاده

کتاب «خلبان وارسته: خاطرات سرتیپ دوم خلبان آزاده محمدجعفر وارسته» در 302 صفحه و به قلم احمد مهرنیا تدوین شده است. او در مقدمه کتاب نوشته که: «محمدجعفر وارسته... علاوه بر پروازهای جنگی متعدد با شکاری اف ـ پنج، سابقه سال‌های اسارت را نیز در پرونده خود دارد... پس از مصاحبه‌ای دو ساعته، به این نتیجه رسیدم که او از ذهنی تازه برخوردار است و خاطراتش قابلیت تبدیل شدن به یک کتاب مستقل دارد. از این‌رو از او خواستم تا هر جا برایش امکان دارد خاطراتش را مکتوب کند. ظرف سه ماه توانستم با راهنمایی‌های پیاپی این خاطرات خودنوشت را تکمیل و ابهام برخی بخش‌ها را با گفت‌وگوهای حضوری و تلفنی رفع کنم. مصاحبه تلفنی با خواهر نامبرده نیز بخش آخر کتاب را کامل کرد. وظیفه من این بود که این خاطرات را از نظر بازه زمانی منظم و تا آنجا که به اصل موضوعات خدشه وارد نشود خاطرات را در قالب کتاب تدوین کنم و مواردی را که ایشان دقیق به خاطر نداشت، با بررسی پرونده‌ها و مصاحبه‌های تکمیلی با همکاران درگیر در موضوع و اطلاعات گردآوری شده، کامل کنم.»

به شیوه‌ای مرسوم در این روزها و در تولید و تدوین کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس، کتاب «خلبان وارسته» با روایت تولد راوی آغاز می‌شود: «روز دهم شهریور 1328 در محله خانی‌آباد تهران... به‌دنیا آمدم...» او تا صفحه 68 از دوره‌های آموزشی که در ایران و خارج از کشور گذرانده و همچنین مأموریت‌هایش می‌گوید. در حاشیه نیز از زندگی شخصی و ازدواجش یاد کرده و این که: «بزرگ‌ترین فاجعه زندگی‌ام اتفاق افتاد. همسرم را از دست دادم و از آن پس مسئولیت بزرگ کردن پسر خردسالم، بهنام، بر دوش من افتاد.»

در ادامه و تا صفحه 151 خاطرات راوی از نخستین روز جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه جمهوری اسلامی ایران تا سیزدهم بهمن 1365 و روز اسارت او آمده است؛ خاطراتی از نبردهای هوایی و خلبانان ارتش و اتفاق‌هایی که در حاشیه مأموریت‌ها در جریان بوده‌اند. در این حجم، از بسیاری از خلبانان نام برده می‌شود و سخن به میان می‌آید.

اسارت راوی تا 24 شهریور 1369 طول می‌کشد و او تا صفحه 264 از روزها و شب‌هایی که در زندان و اردوگاه و در جمع اسیران خلبان و غیر خلبان پشت‌سر گذاشته خاطره می‌گوید. ویژگی مشترک این خاطرات بیان ماجراهای دوام آوردن در محاصره دشمن و کمک کردن اسیران به همدیگر برای مقاومت در برابر آزار و اذیت پیاپی دشمن است.

به فارسی ‌نوشتن و به مازندرانی خواندن

کتاب «صدای پاروها: خاطرات سیدقاسم هاشمی» با خاطره‌نگاری صادق کیان‌نژاد امیری در 654 صفحه و بیست فصل تدوین شده است. او در مقدمه یادآور شده که راوی، خاطراتش را در ظرف زمانی 45 ساعت گفته و «برای راضی کردنش، حتی به او پیشنهاد دادم همه خاطراتش را به زبان مازندرانی برایم تعریف کند. او هم برای این که مطلبی از قلم نیفتد، همه خاطراتش را به فارسی روی کاغذ می‌نوشت و به مازندرانی برایم می‌خواند... اگر درباره جزئیات خاطره‌ای تردید داشت، قبل از نشستن پای مصاحبه، با پرس‌وجو از همرزمانش، تردیدها را برطرف می‌کرد... در طی تدوین هم اگر خاطره‌ای به ذهنش می‌رسید و از قلم افتاده بود، آن را می‌نوشت و به من می‌سپرد.»

تا صفحه 46 کتاب، راوی از خود و خانواده و جغرافیای محل زندگی‌اش می‌گوید. از اینجا به بعد و از تیر 1361 با اولین اعزام او به جبهه‌های دفاع مقدس، خاطرات جنگ پا به کتاب می‌گذارند. خاطراتی که هم از جبهه‌ها و هم از پشت جبهه‌اند و هم گاه گویش مازندرانی دارند. بنابراین عنوان‌های فصل‌ها نیز نشانه‌هایی از سال‌های دفاع مقدس‌اند؛ اعم از مناطق و یگان‌ها و عملیات‌ها و... مانند: لبیک یا خمینی، پدافندی، گردان امام حسین(ع)، هورالهویزه، قدس یک، هفت‌تپه، بهمن‌شیر، والفجر هشت، کارخانه نمک، کربلای چهار، کربلای پنج، کربلای ده، گردان فاطمه‌الزهرا(س)، والفجر ده و قطعنامه.

وسعت 556 صفحه‌ای متن کتاب «صدای پاروها» نشان می‌دهد که راوی، خاطراتش را به تفصیل بیان کرده و خاطره‌نگار هم تقریباً تمام آنها را ثبت و آورده است. طبیعی است که در چنین تفصیلی، از ماجراها و افراد بسیاری سخن به میان می‌آید. خاطرات نشان می‌دهند که راوی از استعداد لازم در یادآوری برخوردار بوده و خاطره‌نگار نیز در توسعه و بسط خاطرات او تلاش لازم را صورت داده است. این تفصیل در بخش‌های پایانی کتاب (تصاویر، اسناد، نامه‌ها) هم دیده می‌شود که حدود صد صفحه شده‌اند.

سرای انقلاب: نقش بازار تبریز در پیروزی انقلاب اسلامی

1623 صفحه درباره انقلاب اسلامی در یزد



 
تعداد بازدید: 7525


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 127

به بصره آمدم و به شغل بنّایی مشغول شدم. روزانه به پول شما شصت تومان مزد می‌گرفتم. در شهر جمهوریه چهار نفر از مجاهدین مسلمان عراق به یکی از کلانتریهای شهر حمله کردند و چند نفر از مأموران آنها را کشتند. درگیری از ساعت دو و نیم شب تا نزدیک شش صبح ادامه داشت. نیروهای دولتی چند تانک به شهر آوردند و ساختمانی را که مجاهدین مسلمان در آن سنگر گرفته بودند به گلولۀ تانک بستند.