تاریخ شفاهی به شکل گرفتن ارتباط نسلها کمک میکند
هیتر بیلی[1]
ترجمه: فرهاد حریری اکبری
11 مرداد 1396
درباره تصویر: دانشآموزان دبیرستان کلووردیل [2] برنامه «گوش دادن برای تغییر» را تسهیل میکنند.
در ساعت 6 بعدازظهر 26 ژوئیه 2017 با برنامه «پل زدن به جامعه کلووردیل از راه گفتوگو»[3] کلووردیل فرصتی برای ایجاد انسجام اجتماعی داشت. این برنامه در کتابخانه منطقهای کلووردیل برگزار شد و سازمان غیرانتفاعی «گوش دادن برای تغییر» در سونوما کانتی[4] روش خود برای استفاده از تاریخهای شفاهی برای پر کردن شکافها را نشان داد.
بنا بر آنچه در وبسایت سازمان «گوش دادن برای تغییر» آمده است، این سازمان به دنبال «ایجاد فرصتی برای دانشآموزان و اعضای جامعه برای توسعه مهارتهایی است که جوامع اصالتاً محتاط را تقویت میکنند. انجام مصاحبههای تاریخ شفاهی راهی منحصربهفرد برای افرادی به دست میدهد که به دنبال غلبه بر موانع اجتماعی و کشف فرهنگهای مختلف از طریق گوش دادن، بیان سرگذشتها و کشف ارزشهای مشترک هستند. مأموریت ما ارتقای درک و پذیرش تنوع انسانی از طریق آموزش، تاریخ شفاهی و هنرهاست. همانطور که جوامع ما به طور فزایندهای متنوعتر میشوند، ضروری است که ما راههای معقول برای احترام و فهم فرهنگهای غنی و پیچیده در میان خود را پیدا کنیم.»
فیلیس رزنفیلد[5] مدیر اجرایی «گوش دادن برای تغییر» گفت: «ما شش یا هفت سال است که در کلووردیل رویدادهایی از این دست را همراه با دبیرستان کلووردیل در کلاسهای درس وندی کورنر[6] برگزار میکنیم. ما مدتهاست که با افراد جامعه مصاحبههای تاریخ شفاهی انجام میدهیم. ما میآییم و کمک میکنیم بچهها یاد بگیرند که چگونه این کار را انجام دهند؛ چگونه سؤالاتی با پایان باز بپرسند، چگونه از زبان بدن استفاده کنند و همه چیزهایی که باید انجام شوند تا شنوندگان خوبی باشیم. در محیط مدرسه سه تا شش دانشآموز هستند که در یک پنل نشسته و سؤالاتی را میپرسند، اما تمام کلاس تماشا میکنند. اغلب، پنل مصاحبهشوندگان حول یک موضوع، مانند کهنهسربازان، نسل جنگ جهانی دوم و یا مسائل مربوط به مهاجرت گردهم میآیند. سازمان «گوش دادن برای تغییر»، مصاحبهگران را آموزش میدهد و سپس خدمات تصویری و مستندسازی فراهم میکند.»
در حال حاضر اتاقکی در کتابخانه وجود دارد که حاوی گزیدههایی از همه مصاحبههای قابلجستوجو، مشاهده و ترجمه شده به زبان انگلیسی و اسپانیایی است. برنامه کتابخانه توسط دانشآموزان دبیرستان کلووردیل اجرا شد، که قبلاً دوره آموزشی «گوش دادن برای تغییر» برای انجام مصاحبه و تاریخ شفاهی را به پایان بردهاند. رزنفیلد و کانر هر دو به این برنامه کمک کردند. علاوه بر تاریخهای شفاهی، شرکتکنندگان به سه گروه تقسیم شدند تا مهارتهای مصاحبه را یاد بگیرند.
استفان هوپ کاکران[7] مدیر بخش کتابخانه منطقهای کلووردیل در رایانامهای نوشته است: «شرکتکنندگان همراه با دانشآموزان دبیرستان کلووردیل، یک ویدیوی مقدماتی از سازمان «گوش دادن برای تغییر» را مشاهده کردند و پس از مشاهده ویدئو، شرکتکنندگان فرصت داشتند تا سرگذشتهای خود را تعریف کنند. تک تک مصاحبههایی که دانشآموزان دبیرستان کلووردیل انجام دادند، باعث ساختن جامعه، دیدار با همسایگان، پذیرش تفاوتها و ایجاد پل میان نسلها خواهد شد.»
بعد از برنامه نوعی نمایشگاه هنری نیز برپا شد که مردم میتوانند در هفتههای آینده به آن بیفزایند. رزنفیلد گفت: «ما رو به یکی از پنجرههای کتابخانه یک پل کاغذی ایجاد کردیم و در آنجا بلوکهای ساختمانی قرار دادیم، که در آن میتوانید کارهایی که در دست دارید تا کلووردیل را به مکانی جامعتر، قویتر و پذیرندهتر شود، قرار دهید. بلوکهای ساختمانی تا چند هفته بعد در کتابخانه در دسترس خواهند بود و شما میتوانید آنها را بیرون ببرید یا روی آنها نقاشی کنید یا بنویسید و سپس چسب زده و روی پل نصب کنید.»
اطلاعات بیشتر درباره برنامه «پل زدن به جامعه کلووردیل از راه گفتوگو» را میتوان با مراجعه به سایت «گوش دادن برای تغییر» به دست آورد.
[1] Heather Bailey, heather@sonomawest.com
[2] Cloverdale High School
[3] “Bridging the Cloverdale Community through Conversation”
[4] Sonoma County
[5] Phyllis Rosenfield
[6] Wendy Connor’s classrooms
[7] Stephanie Hope-Cochran
تعداد بازدید: 4311
![](images/sharing/print.png)
![](images/sharing/twitter.png)
![](images/sharing/email.png)
![](images/sharing/facebook.png)
![](images/sharing/google.png)
![](images/sharing/linkedin.png)
![](images/sharing/pinterest.png)
![](images/sharing/sapp.png)
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 107
سربازی در دسته من بود به نام عصام احمد. این سرباز خیلی مؤمن بود و به جمهوری اسلامی علاقه داشت. او بیشتر اوقات درباره مسائل سیاسی و مخصوصاً جنگ با من صحبت میکرد. شبی داخل سنگر نشسته بودیم و حرف میزدیم. هنوز چند روزی به حمله شما برای شکستن محاصره آبادان مانده بود. فکر میکنم پنج یا هفت روز. من از یک ماه و نیم پس از شروع جنگ تا روز آخر در همین جبهه بودم. آن شب عصام برایم خیلی حرف زد و دردل کرد. او از این که در جبهه بود به شدت ابراز بیزاری و تنفر میکرد. میگفت: «ما چطور با نیروهای ایرانی جنگ کنیم، حال آنکه آنها مسلمانند و در کشورشان جمهوری اسلامی به پا کردهاند.![](pic/banner_box/263.jpg)
![](pic/banner_box/254.jpg)
![](pic/banner_box/169.jpg)
![](pic/banner_box/235.jpg)
![](pic/banner_box/180.jpg)
![](pic/banner_box/43.jpg)
![](pic/banner_box/25.jpg)
![](pic/banner_box/26.jpg)