شهید حمید احدی از نگاه خانواده و همرزمان
الهام صالح
19 خرداد 1395
از هر یک از استانهای کشور در طول دوران دفاع مقدس، افرادی راهی جبهههای جنگ شدند که از میان آنان، بعضی یا به درجه جانبازی رسیدند، یا شهید شدند. استان زنجان هم جزو همین استانها بود و سردار شهید حمید احدی، از این استان برای دفاع از کشور به جبههها اعزام شد. کتاب «چشمهایش میخندید*»، به زندگی این شهید اختصاص یافته است و در آن افراد مختلف به بیان خاطرات خود از این شهید میپردازند. کریم احدی، پدر، منیره قریشی، مادر، گیتی احدی، خواهر، مصطفی احدی، برادر، مرتضی حلاوتتبار، داماد خانواده و دوست شهید، اصغر اسکندری، دوست شهید و حسین محمدی، دوست و همرزم شهید، برخی از این افراد هستند.
در این کتاب علاوه بر خانواده و دوستان، میتوان خاطراتی را که توسط همرزمان شهید حمید احدی بیان شدهاند، مشاهده کرد. رضا کاظمیراد، مصطفی بهرامیون، جمال پرستار، جلال قربانی، سردار جهانبخش کرمی، سردار مجید ارجمندفر، ابراهیم اژدر رستمی، پرویز خسروشاهی، محمود خیبرشکن و محمد مسعود اسماعیلی، جزو این افراد هستند. همچنین از اکبر بروجردی و اکبر میانداری نیز خاطراتی وجود دارد. بین مطالب کتاب، خاطراتی که توسط خانواده و دوستان شهید بیان شدهاند، شخصیترند، اما در اغلب این خاطرات به خصوصیات فردی شهید حمید احدی پرداخته میشود. او که پیش از عملیات بدر، فرماندهی گردان امام سجاد(ع) را بر عهده گرفته بود، 23 اسفند 1363 موقع شناسایی در خط دشمن، مورد اصابت تیر مستقیم قرار گرفت و به شهادت رسید.
کتاب «چشمهایش میخندید»، شامل «مقدمه»، «اشاره»، «زندگینامه»، «خاطرات»، «وصیتنامه شهید»، «بخشی از متن نامه شهید به خواهرش»، «اسامی راویان این مجموعه» و «ضمائم» است. آنطور که مریم بیاتتبار میگوید این کتاب، حاصل حدود 50 ساعت مصاحبه با خانواده و همرزمان شهید حمید احدی است. او درباره تدوین «چشمهایش میخندید» میگوید: «کار این کتاب را از اواخر سال 91 شروع کردم و اوایل سال 93 آن را تحویل دادم.»
بیاتتبار از سالهای عضویت در کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به مطالعه وصیتنامه و زندگی شهدا علاقهمند شد و شروع به نوشتن داستان کوتاه کرد. از وی کتاب «اینجا عقرب داریم» به بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رسیده و همچنین تدوین کتابی درباره زندگی امیر واعظی، یکی از خلبانان دفاع مقدس را در دست دارد. «پشت صفحههای ماهور» که زندگی فتاح کریمی، یکی از آزادگان دفاع مقدس را دربرمیگیرد، نخستین کار جدی او در زمینه دفاع مقدس بود و «چشمهایش میخندید» نیز دومین کار جدی او در این حوزه محسوب میشود.
در بخشی از کتاب «چشمهایش میخندید»، گیتی احدی، خواهر شهید در یکی از خاطرات خود درباره یکی از ویژگیهای برادرش اینطور گفته: «متوجه شدم ژاکت حمید تنش نیست. پرسیدم:«حمید! پس ژاکت تو کو؟ چرا نپوشیدی؟» مامان هم تازه متوجه شد و حرف مرا تکرار کرد. حمید کمی مِن و مِن کرد و گوشش را خاراند... با دست ساکش را نشان داد. دوباره حرفش را پس گرفت و گفت: «شما چی کار دارید، حالا پیدا میشه.» مامان قانع نشد و منتظر جواب ماند. من گفتم: «نکنه به کسی بخشیدیش؟» مصطفی سری تکان داد و خندید. حمید چند بار پشت سر هم سرفه کرد و برای اینکه حرف را عوض کند، گفت: «گلوم گرفته، کسی نمیخواد یه چایی به ما بده؟»
*چشمهایش میخندید: خاطرات سردار شهید حمید احدی، نویسنده: مریم بیاتتبار، 392 صفحه، مشخصات نشر: تهران، هزاره ققنوس، 1394، با مشارکت حوزه هنری استان زنجان
تعداد بازدید: 4871