توکومانازو و فعالان آن ـ 1969 تا 1972 (4)

خاطرات متناقض؛ اظهارات فردی و خاطرات جمعی

روبن ایسیدورو کوتلر
Ruben Isidoro Kotler
مترجم: صدف عابدی

18 آبان 1394


یک جنگ ایدئولوژیک

در جریان جنگ طبقاتی، از ابتدای آن، یک جنگ ایدئولوژیک نیز وجود داشت که به ما اجازه می‌دهد بفهمیم چه اقشاری در آن زمان درگیر این جنگ بودند. از طرفی، مراتب رسمی و اداری که به نمایندگی روبرتو آویاندا،[1] در توکومان در سال 1969 اداره می‌شد، بر تفکر کاتولیک تأکید داشت و مبلغان مسیحی را که در توکومان در حال پیشروی بودند حمایت می‌کرد. این مبلغان از اسپانیای زمان ژنرال فرانکو می‌آمدند. از طرف دیگر، کلیسا در سال 1968 از درون با شکست مواجه شده بود زیرا گروهی از کشیشان از کلیسا جدا شده بودند و احتمالاً همان‌ها جنبش کشیشان برای جهان سوم را به راه انداختند. یکی از مناطقی که این شکست در آن آشکارتر است، توکومان است که مبلغان از یک سو تفکرات طبقه حاکم را ترویج می‌دادند و از سوی دیگر، 13 کشیش جدا شده از کلیسا همان کشیشان جهان سومی هستند که در اعتراضات شرکت می‌کردند و نقش پر رنگی داشتند و همچنین کارهای مهم و بسیار پایه‌ای در میان اقشار مردم انجام دادند.

 

یکی از روحانیان جنبش کشیشان برای جهان سوم، خوآن فرانته،[2] است که اهمیت اعتراضات توکومان را به خوبی به یاد می‌آورد.

 

 "...این مردمان آن دوره بودند که گروه‌های بزرگی تشکیل دادند. در ابتدا بیست و چند نفری گروه جهان سوم را شکل دادند و سپس این گروه در توکومان بسیار پر تعداد و البته پر اهمیت شد."[3]

 

در ماه مه 1969، در روزهای قبل از وقوع کوردوبازو، خوان فرانته در مراسم دعا برای دانشجویان کشته شده سخرانی کرد که بخشی از آن را در زیر می‌بینید.

 

 "امروز ما مسیحیان باید از آموزه‌های مسیح استفاده کنیم تا مبارزه‌ای که دانشجویان آغاز کردند بیهوده نماند. پس اگر می‌خواهیم انقلاب کنیم، باید تا پایان راه جلو برویم واگر کسانی در این راه از دست می‌روند، باشد که خون آن‌ها قطره‌های آزادی‌بخش باشد. این طور خواهند گفت که مراسم دعا را ابزار قرار دادیم اما بدانید که اینجا هستیم چون ما مسیحیان نمی‌توانیم از هدف سرورمان که در پی ساخت جهانی برادرانه و عادلانه بود، دور بمانیم. مسیح زندانیان فرعون زمان خود را آزاد کرد. امروز نیز فرعون‌های زیادی هستند که مردم به دنبال راهی برای آزادی از آن‌ها هستند. روح و وجدان ما راهنمای راه آزادی خواهد بود. پیروان مسیح نباید فریاد آزادی‌خواهانه مستضعفین را نشنیده بگیرند زیرا مسیح خدای ضعفا است و همین ضعفا باید آزاد شوند تا بقیه را نیز آزادی ببخشند."[4]

 

بدین ترتیب، شکی باقی نمی‌ماند که در این مبارزه سیاسی که خشونت را به عنوان گزینه اصلی انتخاب کرده بود و یکی از اساسی‌ترین مسائل آن بحران ساختاری سیستم اقتصادی بود، فاکتور ایدئولوژی نیز دخیل شد و این عامل در واقع نتیجۀ جنگ میان دو طبقه مختلف جامعه بود که شکاف بین آن‌ها روز به روز عمیق‌تر و آشکارتر می‌شد. رژیم حاکم و انحصار قدرت برای سرکوب هرگونه تلاش اعتراض‌آمیز از یک طرف و اقشار مردمی که در قیام‌های شهری و روستایی به مبارزه می‌پرداختند و مبارزه مسلحانه برای برطرف کردن مشکلات از طرف دیگر، زمینه‌های یک انقلاب اجتماعی را فراهم کردند.

 

امروز که به این مسئله نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در روند مبارزات اجتماعی مسائلی برایمان به وجود می‌آید که به مطالعات آن سال‌ها مربوط می‌شوند. برگردان تاریخ زندگی شخصی هر کدام از نظامیان که در حداقل یکی از جنبش‌های توکومانازو شرکت داشتند، تناقض‌های موجود در فعالان اجتماعی یا تاریخ کشور، فراموشی‌هایی که پیش آمده، چه شخصی و چه عمومی، تأثیر رسانه‌های ارتباط جمعی در شکل‌گیری نظرات عموم مردم درباره دهه 70 و موارد دیگر در اظهارات یک سری داده‌های افشاگر در اختیار ما می‌گذارند که نشان می‌دهد این تناقض‌ها در خود این جریان تاریخی وجود داشته است. در بین عملیات‌های فردی و یا جنبش‌های جمعی جریان توطئه‌هایی باز می‌شود که تنها از طریق اظهارات نظامیان دهه هفتادی قابل ردیابی خواهد بود. تناقض‌های گذشته که به دغدغه‌های امروز تبدیل می‌شوند چون صحبت از اینجا و الان است و با نگرش‌های متنوعی به آن گذشته نگاه می‌شود. خاطراتی که کمی پیچیده به نظر می‌آمدند حالا از طریق مصاحبه‌ها کمی واضح‌ترمی‌شوند چون کسانی که با آن‌ها حرف می‌زنیم، کم‌کم خاطرات بیشتری را به یاد می‌آورند و مرور می‌کنند. خلین در ملاقات با ریکور[5] بیان می‌کند که: "آنچه می‌تواند تغییر کند، معنا و مفهوم این گذشته است که موضوع اصلی برداشت‌های متفاوت بین‌المللی و همچنین انتظارات از آینده است. این مفهوم از گذشته یک مفهوم اکتیو است و توسط فعالان اجتماعی القا می‌شود که در صحنه درگیری‌ها و مبارزات حضور دارند و در مقابل برداشت‌های دیگر، مفاهیم دیگر و همچنین در مقابل فراموشی‌ها و سکوت‌ها قرار می‌گیرند. فعالان و نظامیان از گذشته استفاده می‌کنند و آن را در دایره عمومی بحث‌ها و برداشت‌های مختلف از مفاهیم آن به کار می‌گیرند."[6] در پی صحبت‌های خلین، زمان بررسی کردن اظهارات نظامیان دهه هفتادی فرا می‌رسد تا بتوان تقابل گذشته و حال را درک کرد و از سوی دیگر برداشت‌های شخصی و دیگر برداشت‌ها را در مقابل یکدیگر قرار داد. اینجا جنگ در برابر فراموشی و سکوت در واقع مبارزه با مدل‌های رسمی است که بدون مرور گذشته نگرشی از آینده را تلقین می‌کنند. نگرشی که در حقیقت یک پرش از صفحات تاریخ است با این تصور که زخم‌های باز را می‌بندد. در اینجا خاطرات شخصی از یک سو با یک پروژه فراموشی رسمی به مقابله برمی‌خیزد و از سوی دیگر در مقابل خاطرات فعالان و نظامیان دیگری قرار می‌گیرد که همه در یک اتفاق حضور داشتند، اما نگرش‌های متفاوتی به جریان دارند. این مسئله در جایی ارزش پیدا می‌کند که این نظامیان از گذشته یک ارزیابی می‌کنند. موردی که جلوتر به آن خواهم پرداخت.

 

 

نکاتی درباره اظهارات نظامیان

برای بازگشت به گذشته هیچ چیز بهتر از مواجه شدن با اظهارات فعالان اجتماعی که در حوادث آن زمان شرکت داشتند، نیست. از مصاحبه با نظامیان، رهبران دانشجویی و کارگران سال‌های 60 و 70 در توکومان می‌توان راجع به نظر و درک آن‌ها نسبت به توکومانازو نتیجه‌گیری‌هایی کرد. اولین چیزی که به طور کلی در این اظهارات دیده می‌شود، تعریف کردن داستان در اول شخص جمع است. خیلی وقت‌ها برای صحبت از یک عمل فردی از جمع استفاده می‌شود و یا به نام گروهی صحبت می‌شود که در آن شرکت داشتند. این اظهارات حس یک اتوبیوگرافی را دارند که جریانی را تعریف می‌کند که خود شاهد در آن حضور داشته و به همین دلیل اجازه دارد تجربه‌ای که در آن زندگی کرده را بازگو کند. در نتیجه در وهله اول یک رویارویی با گذشته به وجود می‌آید. تقابلی که به وضوح از حرفه جنگی نظامیان برای ما حرف می‌زند. این نظامیان به نوعی تأیید می‌کنند که خودشان و حضور آن‌ها در مبارزات فاکتور اصلی پیشروی این جریان تاریخی بودند. در نتیجه اول شخص جمع دو مورد را برای ما برجسته می‌کند: از یک سو شرکت فردی شاهد و از سوی دیگر جمعی بودن جنبش. در این دوگانگی فردی-گروهی است که می‌توان کلیدهای درک این عمل جمعی را پیگیری کرد که سازندۀ هر لحظه این جریان تاریخی بوده‌اند. چهار عدد از اظهارات که در زیر آمده‌اند در راستای همین مسئله جمع‌آوری شده‌اند:

 

 "...در فضای دانشگاهی ما کومونیست‌ها سعی داشتیم جنبش متحد اصلاح طلبان[7] را در مراکز مختلف دانشجویی شکل دهیم. طبیعتاً در آنجا به نظامی کردن خود می‌پرداختیم و در واقع یک نیروی قابل احترام بودیم..."[8]

 "...در سال 69 نقش خیلی خیلی مهمی داشتیم که باعث به وجود آمدن هسته اعتراضی کوچکی شد زیرا تا آنجا که به یاد دارم، اولین جریانی بودیم که بعد از کشته شدن...نمی دانم کابرال بود یا نه، فرقی نمی‌کند، قیامی برپا کردیم و بعد از آن حوادثی پیش آمد که همزمان در همان سال 69 تلنگری زد به کوردوبا و روساریو. ما بر علیه دیکتاتوری اونگانیا قیام کردیم و سعی داشتیم طبقات مختلف جامعه را بیدار کنیم در نتیجه اولین سنگرهای محقر ما در 69 به عنوان اولین مبارزات در مقابل پلیس قرار گرفت..."[9]

 "روز 29 مه، به این دلیل که سرکوب به طور همزمان در چند ایالت انجام شد همه مقصر آن را وزارت کشور می‌دانستند. این سرکوب همگانی باعث می‌شود که در 29 مه حجم مبارزات بسیار بزرگ شود. ما از کوردوبازو خبردار شدیم و همان کار را در خیابان‌ها انجام می‌دادیم اما نه ما از عظمت مبارزه آن‌ها خبر داشتیم و نه آن‌ها از ما..."[10]

 

 "...چون فهمیدیم که دانشگاه به تنهایی نمی‌تواند چیزی را تغییر دهد و در کنار دیگر اقشار مردمی تأثیرگذار خواهد بود، به یکپارچگی اصرار ورزیدیم و انجمن همکاری کارگری- دانشجویی تشکیل دادیم که به خصوص در توکومانازو اول نقش پر رنگی ایفا کرد..."[11]

 

به نظر می‌رسد در تنها چیزی که اختلاف نظر وجود ندارد این است که جنبش خود را یک جنبش دموکراتیک معرفی می‌کرد. جنبشی ناهمگون که هسته مرکزی آن تمام نیروهای چپ جدید، فعالان مستقل و حتی در بعضی موارد چندین اتحادیه نیز بوده است. آنچه به طور قطع از اظهارات برمی‌آید این است که دانشجویان و کارگران در بیش از یک موقعیت در کارها همکاری کردند، در مواقعی برای طراحی یک عملیات و در مواقعی نیز برای خنثی کردن عملیات پلیس یا ارتش. در نتیجه بار دیگر تأیید می‌شود که جنبش نه تنها یک حرکت جمعی بوده است بلکه طبق نظر اکثریت، برای رفع درگیری‌ها ویژگی دموکراتیک نیز داشته است.

 "سخنگوها تغییر می‌کردند. دموکراسی بزرگی وجود داشت و شرکت دانشجویان هم بسیار زیاد بود. میان گروه‌ها صفت بد خودرأی بودن وجود نداشت یا حداقل من ندیدم. در واقع ما به خاطر قسمی که به مبارزه خورده بودیم با هم متحد شده بودیم. این به این معنا نیست که اگر احزاب و گروه‌های مختلفی وجود داشتند، هرکدام مواضع و ایدئولوژی متفاوتی ارائه می‌کردند بلکه حقیقت این بود که ما برای مبارزه در برابر دیکتاتوری و دفاع از دانشگاه رایگان عمومی همه یکپارچه شده بودیم."[12]

 "مورد برجسته دیگر رفاقتی است که بین همه شرکت‌کنندگان وجود داشت. در واقع روشی که مجمع برای مبارزه با مشکلات انتخاب کرده بود معاشرت زنده بود که در نتیجه بعد از مدتی به خیابان‌ها ریخیتیم. نقش مردم، مردمی که در مبارزات شرکت می‌کردند، یک نقش خنثی و منفعل نبود. آن‌ها مالیات پردازان رهبران نبودند و معمولاً وقتش که می‌شد، مجمع خود را کنار می‌کشید و مردم خودشان باید تصمیم‌گیری می‌کردند. مردم در هر گوشه‌ای باهم حرف می‌زدند، روی نیمکت وسط میدان یا در حیاط دانشگاه مرکزی هر کسی حرفی می‌زد و زمانی فرارسید که به دنبال مبارزه بودیم. در نتیجه گرفتن خیابان‌ها و مبارزات علنی کاملاً جنگی علیه دیکتاتوری بود."[13]

علاوه بر این‌ها، اظهارات نشان‌دهنده همکاری همسایه‌ها (طبقه متوسط جمعیت شهری) هستند که هرچند حد اعتدال را رعایت می‌کردند اما در چندین موقعیت امکاناتی در اختیار دانشجویان گذاشتند تا بتوانند مانع پیشروی پلیس و همچنین پشتیبانی از تظاهرات‌کنندگان شوند. برای مثال در خیلی از مواقع به دانشجویانی که ارتش در تعقیب آن‌ها بود پناه دادند.

 

 "یادم می‌آید که در یک گوشه‌ای نزدیک مرکز شهر، یک سرباز آماده شلیک شد و ناگهان از اطراف کسانی با مردم قاطی شدند و وسایلی می‌آوردند که به آن سرباز کمک کنند مثلاً چوب یا موادی برای آتش زدن."[14]

 

 "به یاد دارم که در توکومانازو اول شهروندان، یعنی مردم، خیلی در پنهان کردن افراد کمک می‌کردند. کسانی که در یک گوشه گیر افتاده بودند. به آن‌ها کاغذ روزنامه یا وسایل دیگر می‌دادند که بتوانند مبارزه کنند. مردم از خانه‌ها بیرون می‌آمدند و به نظر می‌رسید که مردم یا در واقع اکثر مردم نسبت به این مبارزات یک حس، من می‌گویم، دلسوزی و نزدیکی داشتند و این مهم بود زیرا یک نوع ارتباطی به وجود آمد که خود را به شکل تظاهرات نشان داد. نوعی اتحاد به وجود آمد که برای مقابله با پلیس پذیرای همه مردم بود. در نتیجه تقریباً همه شهر شرکت فعالی در مبارزات داشتند."[15]

 

 "از حرکت‌های سال 70 که فکر کنم در نوامبر آن سال بود، بیشترین خاطره‌ای که دارم شرکت گسترده مردم و حضور عظیم آن‌ها است. زیرا اعتراضاتی که از انجمن‌های دانشجویی، خیابان مونیِکا[16] و دانشکده حقوق و علوم اقتصاد شروع شده بود کمکم در همه شهر پخش شد و مردمان بسیاری از محله‌های محقر به آن پیوستند و برای حمایت دانشجویان به خیابان‌ها ریختند در عین حال که به مسلح شدن سربازان نیز کمک می‌کردند."[17]

 

ادامه دارد...

 

 

بخش نخست

بخش دوم

 بخش سوم

 

 

منبع:

Ruben Isidoro Kotler, “EL TUCUMANAZO, LOS TUCUMANAZOS 1969–1972. MEMORIAS ENFRENTADAS: ENTRE EL TESTIMONIO INDIVIDUAL Y LA MEMORIA COLECTIVA”, TESTIMONIOS AÑO 2 Nº 2 – INVIERNO 2011, ISSN 1852 4532, pp: 229-250

 

 


[1] Roberto Avellaneda

[2] Juan Ferrante

[3] مصاحبه خوآن فرانته، کشیش سابق جنبش جهان سوم.

[4] روزنامه La Gaceta de Tucumán، 26 مه 1969.

[5] پل ریکور ، از فیلسوفان قرن بیست فرانسه (مترجم).

Paul Ricoeur

[6] Jelin, Elizabeth (2002): “Los trabajos de la memoria”, Edit. Siglo XXI, Buenos Aires

[7] MUR

[8] اظهارات کارلوس زامورانو از حزب کومونیست.

Carlos Zamorano

[9] اظهارات کارلوس مویا از حزب انقلابی کارگران

Carlos Moya, PRT

[10] اظهارات هکتور مارتیو رهبر مستقل

Hector Marteau

[11] اظهارات آنخلا نسیف رهبر حزب کومونیست انقلابی

Ángela Nassif, PCR

[12] همان.

[13] اظهارات کارلوس مویا از حزب انقلابی کارگران

Carlos Moya, PRT

[14] اظهارات مارکوس تایره

 Marcos Taire

[15] اظهارات خوآن فرانته کشیش سابق جنبش جهان سوم.

Juan Ferrante

[16] Muñeca

[17] اظهارات مارکوس تایره.



 
تعداد بازدید: 5860


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.