مصاحبه با سربازان قدیمی:
منبعی برای تاریخ شکنجه در جنگ الجزایر(2)
رافائل برانش Raphaëlle Branche
ترجمه: مرضیه خزایی، زینب گلستانی
16 آبان 1394
از همان ابتدا، همه با موضوع پژوهش من آشنا بودند، اما، تا آنجا که ممکن بود آنها را در انتخاب نحوهی شروع بیان مطلب و معرفی خود آزاد میگذاشتم از مطرح کردن اولین سؤال از جانب خودم، خودداری میکردم. برخی تمایل داشتند به معرفی شرایط عملیاتی که درکش کرده بودند و یا محیط روشنفکرانه ی خدمت سربازیشان (تئوری جنگ انقلابی) بپردازند، برخی دیگر به تداعی شخصیت شکنجه گران و یا احساس ناتوانی و تنهاییشان پرداختند. میخواستم بفهمم چگونه آنها این اتفاق را بازسازی میکنند، میخواستم پس از آن، گفتمانهای پذیرفته شده و قراردادی و گاهی تهیه شده به منظور انجام مصاحبه را، بازیابی کنم و سعی میکردم از آنها فراتر روم. بدین ترتیب، هنگامی که در پایان دو روز مصاحبه، یک کشیش قدیمی چترباز بعد از کمی سکوت، به واقعیت شکنجه، به عنوان موضوعی شوک آورتر از هرچیز دیگر در در جنگ، اشاره کرد، من احساس کردم او سعی میکند آنچه را بگوید که به نظرش من انتظار داشتم بشنوم. وانگهی، بلافاصله پس از آن افزود که در واقع، آنچه از دید او بزرگترین فاجعه را رقم زده است، جمعآوری ساکنین (کشتار دسته جمعی) است. این واقعیت مربوط میشد به خاطرات کودکیاش در زمان مهاجرت سال 1940 که پیشتر از آن سخن گفته بود.
در جریان مصاحبه، سؤالاتم در جهت روایت آنها و مطابق میل ایشان، سعی در دریافت پاسخهایی در باره برخی نکات مشخص داشت و این امر در رابطه با تمام شاهدان صدق میکرد. به کاربردن سؤالات کوتاه و کلمات مناسب، باعث میشد، شهادتها با دادن فضای لازم به ذهنیت آنها، هدایت شود. ناگزیر از سؤالات جهتدار پرهیز میکردم تا خطر تبدیل مصاحبه به منبعی حشوآمیز و دروغین را از میان بردارم.
در حد امکان، میخواستم راویان خودشان کلید واژههای مصاحبه را توضیح دهند. مانند «اعراب» که خیلی با «تروریسم» و البته «شکنجه» مواجه شداند. اشتباهات لفظی و برداشتهای نامتعارف اصلاح نشدند. بعنوان مثال آقا/خانم [1]D که از دستگاه "ژِّژِن"[2] و خون موجود بر روی دیوار سالن شکنجه سخن گفته بود، در پاسخ به سؤال من که با اندیشیدن به سیستمی برای پاک کردن خونها از او پرسیده بودم: « آیا آب وجود نداشت؟»، پاسخ داد: «آب موجود بود. ظرف آب بود. قیفهایی بود، بله، این دستگاه بود.»
آنچه مهم بود انتخاب آزادی بیان [شاهد]، پدیدار شدن اموری غیر منتظره، و دادن آزادی غافل گیر شدن به خود بود. مصاحبه در ابتدا به گذشتهی آنها معطوف میشد، گذشتهای که اغلب کمتر از آن سخن گفته شده بود. آنان سعی میکردند دقیق باشند، حال آنکه شک و تردیدشان در مورد تاریخها را صادقانه بیان میکردند؛ میخواستند حقیقت را بگویند، حال آنکه من تنها در جستجوی حقیقت آنها بودم. اما معرف سازمان دانشگاهی بودم که از دید آنها با علم و حقیقت پیوند داشت. به علاوه، کسانی که اغلب به عدم پذیرش خود به عنوان سرباز معترض بودند، اکنون میدیدند به واسطه من و یک نهاد، نه تنها شناخته میشدند، بلکه فرصتی هم برای شکستن سکوتی مییافتند، که فاصلهی سی یا چهل ساله ما و این خاطرات از آن آمده بود.
در جریان مصاحبه، عنصر زمان میان حال و گذشته، از سن امروز من تا گذشته و امروز آنها، در رفت و آمد بود.زمانی که مرا از آنها جدا میکرد، همان زمان جاری در جنگ بود. مصاحبه اغلب در نظر این مردان که اولین سالهای بازنشستگی خود را آغاز میکردند، شکل نتیجه گیری بخود میگرفت. جنگ الجزایر، که گاهی در آن خشونت نیز از جایگاهی برخوردار بود[3]، یکی از منابعی است که به زندگی آنان معنا میدهد. برای درک آنچه آنها، در برخورد با بدنهای شکنجه شده، در برابر دستور اعدام زندانیان، در مقابل مشاهدهی به سوی مرگ شتافتن افراد، حس کردند، با سعی در محدود کردن جزییات به یک صحنه شکنجه، نفرت، لذت، حالات بدن، و سکوت، موفق به تحریک احساساتشان شدم، احساساتی که همچنان دردناک بود. اشکها و احساسات، گاهی سکوت طولانی، و اغلب تمایل به قطع ضبط صدا، نشانگر نزدیک شدن به مسائلی حساس بود. بنابراین، مصاحبه بیش از همیشه به گوش سپردن نیاز داشت، حتی اگر تا دل زخمها و سکوتها رخنه میکرد. در شکنجه جمعی از بازجویان برای دریافت اطلاعات شرکت میکردند، و من باید تمامی تلاش خود را برای دوری از تشابهات به کار میبستم.
این گوش سپردن هر دو طرف را درگیر میکرد. در این تبادل، محقق از شخصیت خود مایه میگذارد. من زن جوانی هستم. بنابراین هر چند من هم سن بچههای آنها، و آنان همسن پدر من باشند، برخی از لذت بردن و زبان بازی چشمپوشی نمیکنند. از طرفی هم، نمیتوان مصاحبه را در چارچوب خشک یک «ارتباط شهادت محور» محدود کرد، ارتباطی که محصولی جز گفتار در پی ندارد: «تعهد اظهارات» و « جریان انتقال علیه انتقال» میان شاهد و مورخ در گردش است.[4] با اینکه اهمیت این جریانات با توجه به فحوای کلام و شخصیتها، متفاوت است، موضوع اصلی گفتگو رهآوردی ممتاز برای آنها به ارمغان میآورد.
مسئله بر سر فهم و جمعآوری اطلاعاتی در باب خشونت تحمیل شده توسط این افراد به اشخاص بیدفاع و یا خشونتی نبود که آنها در آن مشارکت داشتهاند. حفظ الجزایرِ فرانسه میتوانست مسائل را تغییر دهد. اما امروزه، این خشونت موضوع محکومیت آنها از دید بخش وسیعی از افکار عمومی است-مورخان همواره مظنون به سهیم بودن در این دیدگاه هستند. هنگامی که خشونت محکوم نمیشود، اغلب موجبات نارضایتی را فراهم میآورد. نارضایتی، و برای بیشتر سربازان قدیمی با شرم یکی میشود.[5] شاهد ی که مرتباً در شکنجهها مشارکت داشته، کسی در جریان شکنجه حاضر بوده، و یا کسی که تنها شاهد شکنجه بوده بی آنکه در آن شرکت کند و یا تنها افعالی را کشف کرده است که از او پنهان داشته میشده، موقعیت یکسانی ندارند. با وجود این، موقعیت آنها هر چه باشد، راویان، در مصاحبه، از موضوعی سخن میگویند که به افزایش خودشیفتگیشان نمیانجامد – مگر هنگامی که بگویند مانع انجام شکنجهای شده اند. فرانسواز سیرونی[6] پی برد شکنجهگران به ندرت صحبت میکنند و «کسانی که صحبت میکنند، افرادی هستند که پیوند خود را با گروه اولیه قطع کرده و در شرف عضویت در گروهی دیگر هستند.»[7] این یافته اجازه درک این مطلب را میدهد که چرا سربازانی که، در آن زمان، جدایی از منطق گروه و فشار جنگ را برگزیدند، راحتتر افکار خود را بیان میکنند. با این حال، این گسستگی در برخی موارد رخ مینمود. این نتیجه بیش از امتناعات حزبی، در اکثر موارد با حقیقت همراه بود.[8] اما امروز، مثل همیشه، تمامی این عوامل وابسته به یکدیگر باقی میمانند. در مقایسه با پیوندی که انسان را به طور عمودی با گذشتهاش، و یا به طور افقی، با نسلش گره میزند، این پیوند کمترین پیوندی است که یک سرباز را به گروهی نظامی پیوند میزند. این اجتماع تجربهها در جنگ تحقق یافته است، و در آن روزها، معنای اقداماتشان از تعداد زیادی از سربازان پنهان میماند. احساس انجام اعمال پوچ یا ناشایست که هیچ چیز توجیهشان نمیکرد، از دیدگاه برخی سربازان دلیل حضورشان را در الجزایر متزلزل میکرد. از نظر آنها، شکنجه بیشتر رازی مشترک میان افرادی بود که از آن آگاه بودند[9]، تا آن که نمادی بی معنا باشد که آنها در این جنگ تجربه کردند، هر چند این احساس تنها در دوران بعد پدید آمد.
موقعیت محقق بسیار حساس است: فاصله خیلی زیاد یا خیلی نزدیک، یا موقعیت یک قاضی. آیا در برابر برملا کردن افکار نهان، حرکات دیده اما سرکوب شده، من چون انسانی یاوهگو و کنجکاو جلوه نمیکردم؟ چگونه میتوان به این نقصهای آشکار تکیه کرد؟ چگونه میتوان این سکوت را به کلام بدل کرد؟ حتی با وجود احتمال رفتن به سوی صمیمیتی رنج آور، صمیمیت اشکها، مسائل جنسی و خشونت، باید برای هر وضعیت راهحلی یافت. چه بینهایت احساساتی که تداعیشان در مصاحبه، بیآسیب نیست.
در انتهای این مصاحبهها که به همان اندازه هم با ملاقات همراه بود، ابزار کار گردآوری میشود. این مصالح امکان درک هر چه بهتر شرایط امکان و نحوه عملی شکنجه در طول جنگ را فراهم میآورد. بدین طریق تمامی این ماجراهای منفرد، به تدریج میتوانند در روایتی جمعی به هم بپیوندند.
من نه تنها تصمیم گرفتم مصاحبههای ضبط شده را بر روی کاغذ پیاده کنم، بلکه تصمیم گرفتم تکرارها، حرفهای ناشایست، تردیدها و سکوتها را نیز در نوشتار رعایت کنم. لحن صداها، حالات فرازبانی هم در حد امکان به نگارش درآمدند. بدین ترتیب تعداد زیادی از سربازان قدیمی، با ادای کلمه ژِژِن، دستگاهی خیالی را میچرخانند و برخی اوقات حالاتشان جایگزین کلامشان میشود. کلیت مصاحبه به رشته تحریر در آمده است: این خامترین شکل منبع است که از این پس در اختیار سایر مورخان و خود محقق قرار میگیرد. برای آنکه منبع برای دیگران قابل استفاده باشد، باید شرایط تولیدش به روشنی و درنهایت مشخص شود و پیاده کردن آن با بیشترین امانتداری ممکن صورت گیرد.
بار دو ویژگی برای به کاربردن این منبع بر آن سنگینی میکند: منبع، معاصر با اتفاق نیست و به خواست مورخ تهیه شده است، مورخی که که اولین بار آن را به کار میبرد. این منبع حاصل تلاقی زمانمندیها و ذهنیات متفاوت است. با وجود این، مورخ میتواند به لطف وجود این منبع موضوع تاریخی مورد نظرخود را تشکیل دهد، چرا که نقدی بیرونی و درونی با این خصوصیات به زمانمندیها و ذهنیات تحمیل میکند. راویان، اغلب دفترچه نظامی خود را در حین مصاحبه همراه داشتند، و این چنین میتوان برخی اطلاعات را از طریق گواهیهای موجود در منابع رسمی به ویژه از طریق گزارش روزانه عملکردها و عملیاتهای واحدها بازبینی کرد. مثلاً اسامی افسرها، سمتها، تاریخها وعملیاتهای اصلی در آنجا ثبت شدهاند. اعدامهای نظامی بدوی نیز گاهی ثبت شدهاند. برعکس، از توصیف صحنههای شکنجه در متنها خبری نیست.
مورخ تنها با تمرکز بر روی مکانی مشخص و با هدایت تحقیق خود، قادر به دستیابی به موضوع مورد نظر خود نیست. آن هم موضوعی که در پس دیوارهای زندان و در مقابل برخی افراد خاص رقم خورده است. البته این وضعیت با وضعیت مورخی قابل مقایسه نیست که به طور مثال روی مذاکرات سری مشخص درباره تعداد افرادی معدودی کار میکند که میتوانند به عنوان "شاهد-عامل" مورد سؤال قرار گیرند. یگانگی تجربهی سربازان، همان تجربهی «شاهد راوی» است. در اینجا، باز بر تمایزی تأکید میکنم که دَنیِل ولدمَن[10] از آن سخن میگوید: به یقین، آنان تجربهای منحصر به فرد را از سر گذراندهاند، اما هزاران سرباز دیگر با رویدادهایی مشابه در همین دوران آشنا بودهاند. جزئیاتی که آنان بیان میکنند از اهمیت کمتری نسبت به شهادت «شاهد-عامل» برخوردار است، و این جزئیات هنگامی مورد توجه قرار میگیرند که با سایر مشاهدات مقایسه شوند؛ با این حال، خاطرات سایر سربازان قدیمی هم ویژه هستند.
نگاهی جامع به تمامی شهادتهای، امکان یافتن انسجام در مطالب و درک این نکته را فراهم میکند که تمامی این قطعات زندگی که در طول سی تا چهل سال پس از این رویدادها از گوشه گوشه الجزایر، گردآوری شده است، مسلماً از حقیقتی مشترک سخن میگویند. تلاقی مصاحبهها، در عین حال شباهتها و ویژگیهای خاص آنها را آشکار میکند. هم چنین برخی از این خصوصیات برخی دیگر را برجسته میکنند. این گفتمان چنان خوب عمل میکند که گفتمانی نیکوتر از آن در این باب نیست. بابی که سربازان قدیمی میتوانستهاند در آن یکدیگر را بازشناسند. توهم بمب در حال انفجار که دلیلی موجه برای شکنجه فردی است که میداند بمب کجا قرار دارد، احتمالاً رایجترین بحث مشترک در این باب است. این موضوع کمتر از سوی شاهدانی مطرح شده است که به عدم تطابق توصیفات با واقعیت آگاهند.
مورخ نباید بخواهد از این خاطرات درهم، از این قطعات گذشته، از تمام این صداهایی که به پرسشهایش پاسخ دادهاند، تنها یک [روایت] بسازد، و بدین ترتیب سخنان رنج و خشونت را در یک گفتمان ساده کنار هم آورد. چرا که مسئله اصلی در همین بخشها قرار دارد. ارزش این منبع خاص، از آنجا که تابع بازبینی گذر زندگی راوی خاطرات است، وابسته به ذهنیت متغیر اوست. با این حال، بحث بر سر تأیید شکل اطلاعات اولیه گردآوری شده بدین منوال نیست، چرا که تحریر تاریخی نوعی عملیات تبدیل است که با در هم آمیختن منابعی با خاستگاههای متنوع، مبادرت به سامان دادن توأمان زمانها و رویدادها میکند. بیش از تقلیل خصوصیات، این منبع میتواند در خود این خصوصیات و تحلیل دقیق آنها عصاره واقعیتی را بیاید که حقیقتش فراتر از فردی است که نخستین عناصر آن را ایجاد کرده است. بیش از پاک کردن اثر زمان و قرار دادن شاهد در موقعیتی که بتواند بیاشتباه چهل سال به عقب بازگردد، این منبع سعی در همراهی خاطرهاش دارد تا در حد امکان و اتصال ذهنیت فرد و واقعیت مورد تجربه او، بازسازی گذشته به وقوع بپیوندد.
این روایتها، در کنار شناختن سیستم سرکوبگر، و عناصر تشکیل دهنده و غایت آن، و توجیحات رسمی و گفتاری آن درقبال یگانهای مبارز، امکان فراروی از بعد مادی شکنجه و شناخت آن را فراهم کردند. سربازان قدیمی توضیحاتی درباره بدنها، مدت، لحظات و... شکنجه دادند. با بیان این کلمات شاید آنها دری به روی دستور زبان حرکات بدن گشودند و در عین حال با افشای بُعد احساسی تاریخ ارتش و شکنجه در جنگ الجزایر، تحریری جدید از تاریخ را ممکن ساختند. آنها چون جویباری زیرزمینی که در جریان حرکت رود اختلالی ایجاد نکرده، بلکه شکل خطی آن را پیچیده میکند، امکان نوع دیگری از خوانش را فراهم کردند.
شهادت سربازان قدیمی تاریخ حساسی را گشود که تمامی افراد حاضر در سالن شکنجه، حتی حاضر در یک یگان نظامی را در برمیگرفت. رنج قربانیان نسبی یا فراموش نشده است؛ این رنج در هر روی، در قلب دستگاه شکنجهگر وجود دارد. اما به مدد مصاحبهها، و با اختصاص بعدی انسانی به عاملان سرکوب، امکان معرفی تاریخی به وجود آمد که از تفاوت میان نهاد سرکوبگر، از سویی، و جان قربانیان، از سویی دیگر فراتر میرود. آیا همین انسانیت مشترک نیست که تمامی ما را فرا میخواند؟
منبعی برای تاریخ شکنجه در جنگ الجزایر(1)
منبع:
Raphaëlle Branche (Université de Reims), "Les entretiens avec d'anciens soldats: une source pour l'histoire de la torture pendant la guerre d'Algérie", in: La guerre d'Algérie au miroir des décolonisations françaises, Actes du colloque en l'honore de Charles-Robert Ageron, Paris, SFHOM, 2000, pp. 593-606.
[1] نگارنده به منظور بر ملا نکردن هویت راوی، او را با حرف اول نام مشخص کرده است.
[2] دستکاه الکترونیکی که به منظور شکنجه طراحی و ساخته شده است.
[3] کِلِر مُس-کُپُ در تحقیقش روی سربازان وظیفه منطقه سَن دیِ بیان میکند: «خشونت مرکز خاطرات بود.»
Claire Mauss-Copeaux
Saint-Dié
Appelés en Algérie. La parole confisquée, Hachette, 1998, 333 p.
[4] Régine Waintrater, «Le pacte testimonial», Revue française de psychanalyse, «Devoir de mémoire: entre passion et oubli», Paris, PUF, janvier-mars 2000, p.201-210.
[5] Voir Bernard W. Sigg, Le silence et la honte. Névroses de la guerre d'Algérie, Messidor, 1989, 160 p.
[6] Françoise Sironi:
او مورخ فرانسوی و نویسنده کتاب «جلاد و قربانیان، روانشناختی شکنجه» است.
[7] Françoise Sironi, Bourreaux et victimes. Psychologie de la torture, Odile Jacob, 1999, 281 p., p.134.
[8] گسستهایی وجود داشته، اما در ارتباط با پیوستن به گروههای مبارزان قدیمی و ایجاد خاطرهای جمعی از جنگ است، که دیگر جنگ محسوب نمیشود.
[9] تحقیقی انجام شده نزد نظامیان ارتشی شاید تفاوتهای مهمی را آشکارکند.
[10] Danièle Voldman, "Le témoignage et l'écriture de l'histoire", in: Le vrai et le faux, colloque dirigé par Françoise Remaux, Collège International de Philosophie, février 2000, à paraître.
تعداد بازدید: 5312