کنیا و کره جنوبی: صداهایی از شهرها



پیتر واسمبا(Peter Wasamba)، استاد دانشگاه نایروبیِ کنیا، یک پژوهش تاریخ شفاهی جدید را به طور مشترک با همکاری دانشگاههای کنیا و کره آغاز کرده است:
‘این پژوهش به نگرش و درک مردمِ کنیا و کره به پدیدۀ شهرنشینی می پردازد و سرپرستی آن بر عهدۀ پروفسور پیتر واسمبا، و دکتر پارک یونگ (Park Young)، استاد دانشگاه مطالعات خارجی هانکوک (Hankuk) سئول، است. آکادمی مطالعات کره هزینۀ این پژوهش برای دو سال، از نوامبر 2010 ، تأمین می کند و مصاحبه ها، از مارس 2011، آغاز شده است.
‘هر دو کشور کنیا و کره، در نیمۀ دوم قرن بیستم، شاهد رشد سریع شهرها بودند، و این امر آثار زیادی در هر دو جامعه در پی داشته است. از جمله مشکلاتی که گسترش سریع شهرها به دنبال دارد، میتوان به موارد زیر اشاره نمود: تخریب فضای فیزیکی شهرها، بی سرپناهی، بی خانمان شدن سکنۀ بومی، افزایش تورمی قیمت زمین، فشردگی ترافیک، افزایش جرم و جنایت و نیز بدتر شدن شرایط عمومی زندگی شهرنشینان فقیر.
‘ما بر این باوریم که اصلاح راهبردهای توسعه شهری که گاه با تغییرات اقتصاد سیاسی جهانی همراه بوده است، بازسازی شهری در پایتختهای کنیا و کره را از همان سالهای نخستین دهه 80 (میلادی)، ضروری ساخته بود. در این ارتباط، این پژوهش، با بهکارگیری روش تاریخ شفاهی، در صدد مستندسازی خاطرات بازسازی شهری در پایتختها است.
‘مدتهاست که تحلیل کمّی دادههای آماری، جریان غالب پژوهش در حوزه شهرنشینی است. این روش هر چند در توصیف الگوهای تحرک اقتصادی و اجتماعی دقیق است، ولی از تحلیل آثار گسترش شهرنشینی در زندگی ساکنان شهرها ناتوان است.
‘استفاده از تاریخ شفاهی به شکلی چشمگیر برای مردم معمولی که در شهرها زندگی میکنند و اغلب صدایشان ناشنیده میماند، امکان «ابراز عقیده» فراهم میآورد. تاریخ شفاهی زمینهای فراهم میکند تا در تاریخ شهرنشینیِ دو کشور، نظرات زنان شهرنشین، کهنسالان، افراد کمتوان و جوانان در کانون توجه قرار گیرد.’
برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این پژوهش میتوانید با پست الکترونیکی پروفسور پیتر واسامبا، به نشانی pwasamba@yahoo.co.uk تماس بگیرید.

به نقل از: بخش اخبار بین المللی مجله تاریخ شفاهی انگلستان شماره بهار 2011، ص22

مترجم: کتایون دوالو



 
تعداد بازدید: 4841


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»