تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله خادمی
آیتالله خادمی
در تاریخ انقلاب اسلامی، علما پیشگامان نهضت بودند و در پیروزی انقلاب نقش مهمی داشتهاند. نقش مهم و سرنوشتساز آنان که همانا قدرت بسیج تودهای مردم است، از باورهای مذهبی و ایمان مردم مسلمان ایران نشأت گرفته است.
در کنار امامخمینی، رهبر انقلاب اسلامی ایران، در سطوح پایینتر علمای بلاد، هر یک در خاستگاه خود و در گوشهای از این مرز و بوم اهداف انقلاب را دنبال میکردند؛ در تبریز آیتالله شهیدقاضی طباطبایی، در یزد آیتالله شهید صدوقی، در همدان آیتالله شهید مدنی، در کرمان آیتالله صالحی کرمانی و در اصفهان آیتالله سیدحسین خادمی و...
نقش آیتالله خادمی در وقایع انقلاب اسلامی اصفهان از دو سو قابل دقت و توجه است: نخست موقعیت و اهمیت اصفهان از جنبههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و جریانهای درون شهر اصفهان و نجفآباد و دیگری مقام و موقعیت و رتبهی خود آیتالله خادمی و تأثیر و نفوذ ایشان در بازار بزرگ و تأثیرگذار اصفهان. آیتالله خادمی از جمله علمای ربانی تاریخ معاصر ایران است که ضمن داشتن ارتباط نزدیک و صمیمی با حضرت امامخمینی با راهکارهای خاص خود، مردم، بازاریان و فرهنگیان اصفهان را همپای مردم سایر نواحی ایران در نهضت اسلامی به رهبر حضرت امامخمینی هدایت و رهبری میکرد.
اغلب فعالیتهای فرهنگیـ سیاسی صورت گرفته در اصفهان با حضور یا نظر او تحقق یافته است، ضمن آنکه ایشان در مبارزات سیاسی ضدرژیم پهلوی هم یکی از علمای پیشگام به حساب میآیند.
این کتاب تلاشی در جهت روشنتر کردن حیات سیاسیـ علمی و اجتماعی آیتالله سیدحسین خادمی، مجتهد انقلابی و مورد وثوق امامخمینی است.
تعداد بازدید: 5353
![](images/sharing/print.png)
![](images/sharing/twitter.png)
![](images/sharing/email.png)
![](images/sharing/facebook.png)
![](images/sharing/google.png)
![](images/sharing/linkedin.png)
![](images/sharing/pinterest.png)
![](images/sharing/sapp.png)
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 107
سربازی در دسته من بود به نام عصام احمد. این سرباز خیلی مؤمن بود و به جمهوری اسلامی علاقه داشت. او بیشتر اوقات درباره مسائل سیاسی و مخصوصاً جنگ با من صحبت میکرد. شبی داخل سنگر نشسته بودیم و حرف میزدیم. هنوز چند روزی به حمله شما برای شکستن محاصره آبادان مانده بود. فکر میکنم پنج یا هفت روز. من از یک ماه و نیم پس از شروع جنگ تا روز آخر در همین جبهه بودم. آن شب عصام برایم خیلی حرف زد و دردل کرد. او از این که در جبهه بود به شدت ابراز بیزاری و تنفر میکرد. میگفت: «ما چطور با نیروهای ایرانی جنگ کنیم، حال آنکه آنها مسلمانند و در کشورشان جمهوری اسلامی به پا کردهاند.![](pic/banner_box/263.jpg)
![](pic/banner_box/254.jpg)
![](pic/banner_box/169.jpg)
![](pic/banner_box/235.jpg)
![](pic/banner_box/180.jpg)
![](pic/banner_box/43.jpg)
![](pic/banner_box/25.jpg)
![](pic/banner_box/26.jpg)