نشست «دانش روانشناسی و نیاز پژوهشگری تاریخ شفاهی»
مصاحبهگر تاریخ شفاهی باید مثل یک لوح سفید عمل کند
تنظیم: مریم اسدی جعفری
10 تیر 1403
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، دومین نشست «اینگاه: نشستهای تاریخ شفاهی و امروز» با محوریت «تاریخ شفاهی و شخصیت مخاطب؛ دانش روانشناسی و نیاز پژوهشگری تاریخ شفاهی» عصر یکشنبه، بیستم خرداد 1403، به همت حوزه هنری اصفهان در خانه هنرمندان این شهر برگزار شد.
دکتر مریم قاسمی، روانشناس و فعال حوزه روانشناسی در آغاز این نشست، به بررسی جایگاه مصاحبهکننده و مصاحبهشونده در تاریخ شفاهی پرداخت و گفت: «مصاحبه تاریخ شفاهی در بسیاری از رشتههای علمی، به عنوان روش پژوهش مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال در بحث روانشناسی در مدل پژوهشی پدیدارشناسی، تجربه زیسته یک فرد، به صورت مصاحبه ثبت و یک سری دادههای روانشناسی از آن بیرون کشیده میشود. حالا شما به عنوان مصاحبهگر تاریخ شفاهی، با یک نفر مصاحبه کرده و یک روایت، استخراج میکنید. مصاحبه تاریخ شفاهی و مصاحبه در روانشناسی، اشتراکات زیادی از بُعد روانشناسانه دارند. «خودآگاهی نویسنده» بر مدل تاریخنگاری اثر دارد. اگر موقعیت یا واقعهای در تاریخ شفاهی بیان شود که افراد حاضر در آن واقعه و موقعیت، همچنان زنده باشند، امکان نقد، تأیید یا رد روایتهای مرتبط با آن وجود دارد. اما تصور کنید که سالها از این موضوع گذشته و یک تاریخنگار، روایتهای نامستند و متأثر از عوامل خارجی را روایت کند. اینجاست که جایگاه روانشناسی در حوزه مصاحبهکننده و مصاحبهشونده مشخص میشود.»
وی با تأکید بر اهمیت «خودآگاهی نویسنده» و تأثیر آن بر تاریخنگاری ادامه داد: «تعلیق در بحث در پدیدارشناسی، اهمیت دارد. یعنی وقتی میخواهم با شخصی مصاحبه کنم، باید قبل از آن، شخصیت خودم را در حالت تعلیق بگذارم. باید مثل یک لوح سفید، وارد فضای گفتوگو شوم و دیدگاه و نظر خودم را دخیل نکنم تا مسیر مصاحبه را به سمت مورد توجه خودم هدایت کنم. وقتی خودآگاهی و شناختِ خود به درستی انجام شود، میتوان به این مرحله رسید تا در حین مصاحبه، سوگیری صورت نگیرد. تازه اگر نویسنده و مصاحبهگر از هم جدا باشند – که البته بهتر است، اینگونه نباشد- ، سوگیری نویسنده نیز سوار سوگیری قبلی خواهد شد. وقتی میخواهیم برای مصاحبه برویم، باید ذهنمان را در تعلیق بگذاریم. تعلیق یعنی خودم را پشتِ در بگذارم و از دادهها به عنوان ابزار در مصاحبه استفاده کنم. اینجا یک سؤال پیش میآید: "آیا باید از قبل، فرضیه داشته باشیم؟". فرضیه چیزی است که رد یا تأیید نشده است. من به عنوان مصاحبهگر تاریخ شفاهی، اجازه دارم که "فرضیه" داشته باشم اما اجازه ندارم، "اصل" داشته باشم. وقتی یک اصل در ذهنتان دارید، فقط میخواهید به همه نشان دهید که این اصل، سندیت و شواهد دارد و دائم با ذهن مصاحبهشونده کار میکنید تا چیزی که خودتان میخواهید، به شما بدهد. برای مثال، وقتی روی زندگی شهدا کار میکنید، ممکن است روایتهایی از دوران کودکی و نوجوانیاش بشنوید که به خاطر اصلِ پاک و مقدس بودنِ شهدا در ذهنتان، آنها را از روند روایتگری حذف کنید. شما فقط باید روایت را پردازش و به بهترین شکل، ارائه کنید. اجازه ندارید، خودتان را وارد روایت کنید.»
خانم قاسمی در ادامه دومین نشست «اینگاه»، رسیدن به خودآگاهی را نیازمند تمرین دانست و گفت: «گاهی مصاحبههای خودتان را گوش کنید تا ببینید، آیا سوگیری بر اثر عدم خودآگاهی اتفاق افتاده یا خیر؟. اصلاً نویسنده باید نسبت به چه چیزی خودآگاهی داشته باشد؟. خودآگاهی یعنی در موقعیت مصاحبه، قضاوت نکنید. ارزشها و اعتقادات خودمان را بشناسیم و آنها را وارد فضای مصاحبه نکنیم. ما روانشناسان، دائم در اتاق درمان، روایت میشنویم. یک رواندرمانگر باید در جلسه مشاوره، دقت داشته باشد که همه زوایای راوی را ببیند و نیاز خودش را به هیچ عنوان دخیل نکند. چون جلسه، از آنِ راوی است. در بحث تاریخ شفاهی هم به همین صورت است. ما فقط باید روایتِ راوی را منعکس کنیم. این به آن معنا نیست که مانند یک آدمآهنی وارد جلسه مصاحبه شویم. ما انسانیم و مسلّماً به ما حسی دست میدهد و سؤالاتمان را میپرسیم. اما باید آگاه باشیم که این حس، به شفافسازی روایت کمک کند؛ نه اینکه ناخودآگاه یا از عمد، به دنبال خواسته درونی خودمان بیفتیم. اصلیترین ماجرا، شناخت شخصیت مصاحبهکننده و نویسنده در دو بُعد است: یکی شناخت زمینه شخصیت و دیگری، شناخت مشکلات شخصیت که با هم تفاوت دارند. زمینه شخصیت، سالم است و بخش عمده آن ژنتیکی است. یعنی از والدین گرفته و محیط، آن را رشد و بسط میدهد. مسأله بعدی، مشکلات شخصیتی و ایرادات ماست که در این زمینه، دیدگاههای زیادی درباره تیپ شخصیت وجود دارد.»
وی پس از توضیح مدل شخصیتی جان هالند و تقسیم آن به شش بخش «واقعبین»، «جستجوگر»، «هنری»، «متعارف»، «کارآفرین» و «اجتماعی»، به تحلیل و تشریح اختلالات روانشناسی «خودشیفته»، «نمایشی»، «اجتنابی» و «بدبین» پرداخت و در بابِ تأثیرات این مسائل در مصاحبههای تاریخ شفاهی اظهار داشت: «خودشیفتهها یک ویژگی ثابت دارند و آن، این است که به انتقاد، حساسیت دارند. در قبال انتقاد، برآشفته میشود و هرگز از آنها معذرتخواهی نخواهید شنید و به شدت، کاریزماتیک به نظر میآیند. چون دائماً در حال تعریف و تمجید از خودشان هستند. وقتی در مقابل یک فرد خودشیفته برای مصاحبه تاریخ شفاهی قرار میگیرید، سپرتان را زمین بگذارید و گارد نگیرید. از او تعریف کنید. چون قرار نیست در روند مصاحبه، کسی را تربیت کنید. ما به هیچوجه در فرآیند مصاحبه، کسی را تربیت نمیکنیم. جلسه درمان هم نیست که بخواهیم، به کسی راهکار بدهیم. ما فقط وظیفه ثبت و ضبط روایتها را برعهده داریم.
افراد دارای اختلال نمایشی، در ظاهر و رفتارشان اغراق دارند ولی ممکن است، در مواقع لازم عذرخواهی هم بکنند. افراد نمایشی برای انجام مصاحبه، افراد راحتی هستند و به آسانی وارد ارتباط میشوند. نمایشیها خیلی حرف میزنند و حتی ممکن است، از مسیر اصلی مصاحبه خارج شوند. اما میتوان آنها را به روال گفتوگو برگرداند. روایتهای افراد نمایشی و خودشیفته، حتماً باید راستیآزمایی شود. نباید به حرفهای افراد خودشیفته بسنده کنید. چون نصف اطلاعاتش، یا ناشی از هیجانات درونی و یا فرافکنی است.
افراد درگیر اختلال اجتنابی، اهل ارتباط نیستند. اجتنابیها همیشه و حتماً بدبین نیستند و به هر دلیلی دوست ندارند با شما ارتباط بگیرند. باید گزیدهگو باشید و خودتان را در جلسه مصاحبه به نمایش نگذارید. بهشان فرصت تأمل بدهید. آنها در گفتوگو مکث دارند. باید بلد باشید، کجا سکوت کنید تا خودش شروع به صحبت کند. سؤال کلی مطرح نکنید. سؤالات دقیق، درست و نقطهزن مطرح کنید. افراد اجتنابی به شدت مضطرب میشوند و نباید اجازه دهید، به این مرحله برسند. باید با حوصله پیش بروید و یک مصاحبه ساختاریافته با ترکیبی از سؤالات باز و بسته داشته باشید تا فقط با پاسخهای کوتاهِ بله و خیر، مواجه نشوید.
بدبینها، محتاط و شکاک هستند. برای مثال وقتی برای مصاحبه به سراغشان میروید، دائم میپرسند این مصاحبهها برای چه گرفته میشود و کجا استفاده خواهد شد. چون نگران عواقب احتمالی آن هستند. نزدیک شدن به این افراد، دشوار است و باید از پرسیدنِ سؤالات شخصی، دوری کنید. آنها توهم توطئه دارند و نگران این هستند که بعدها چه استفادهای از این روایتها علیه آنها خواهد شد. در زمان مصاحبه با افراد دارای اختلال اجتنابی و بدبین، دائماً باید اطمینانبخشی کنید. تلاش کنید، راوی با یک خاطره خوب از جلسه مصاحبه خارج شود و این خاطره خوب، به طرز عجیبی با اطمینانبخشی اتفاق میافتد و اگر با او کار داشته باشید، با شما راه میآید. امنیتبخشی به راوی نیز اهمیت دارد. برای مثال اگر نگران انتشار خاطراتش است، به او اطمینان بدهید که فقط خودتان مصاحبهها را گوش میکنید و پس از اتمام تدوین، به او تحویل خواهید داد و حتی اگر راضی به چاپ روایتها نبود، آن را منتشر نخواهید کرد. با اجتنابیها پُرحرفی نکنید. اما با بدبینها اشکالی ندارد.»
دکتر قاسمی درباره اهمیت خودآگاهی برای مصاحبهکننده اظهار داشت: «در گام اول باید مسأله را برای خودتان واضح کنید. تعریف درست مسأله در همه ابعاد زندگی مهم است. گاهی نگاهمان جاذبهای است. برای مثال، وقتی برای مصاحبه میروید، یک سری مسأله برای خودتان تعریف میکنید؛ مسائلی که حل آن برعهده شماست، نه راوی! مصاحبهکننده میگوید، اصلاً نمیشود با طرف صحبت کرد یا اصلاً حرف نمیزند. بعد شخص دیگری میرود و به راحتی مصاحبه میکند. گاهی مسألهمان بر اساس شخصیت خودمان است. فرض کنید، فهمیدهام شخصیت خودشیفته دارم. حالا یکی از مسائل من این است که چه کار کنم خودشیفتگیام در جلسه مصاحبه بالا نیاید؟ مهمترین نکته در مصاحبه این است که مصاحبهشونده در اولویت قرار دارد. ما تا بتوانیم از همهچیز کوتاه میآییم. قرار نیست ما برنده ارتباط باشیم. خودآگاهی به شما کمک میکند که متوجه شوید، شخصیت شما در کجا با مصاحبهشونده در تضاد قرار میگیرد؟ پیش از مصاحبه، مطالعاتی درباره راوی انجام میدهیم و یک سری فرضیه هم میسازیم. باید مراقب باشیم در جلسه مصاحبه، ادامه همان خط را جلو نبرید و سؤالاتمان در تأیید یا رد مطالعات قبلیمان نباشد. در پایان، حتما "ذهنسازی" کنید. یعنی ذهن طرف مقابل را ببینید، بسازید و به او بازخورد بدهید. برای مثال، حس میکنید مصاحبهشونده خسته شده است. به او بگویید: احساس میکنم، خستهتان کردهام و این حس را به او منتقل کنید که من ذهن و احساس تو را میخوانم. پس اگر یک مصاحبهگر میخواهد از طرف مقابل حرف بیرون بکشد، باید "امنیت دادن"، "اطمینانبخشی" و "ذهنسازی" را بلد باشد.»
تعداد بازدید: 636