منتخبی از خاطرات سردار یوسف فروتن
خودکشی زنِ چریک
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
15 بهمن 1402
خانمی از چریکهای فدایی در زندان بود که رفتارهایش بسیار عجیب بود؛ با اینکه دوبار عفو خورده بود باز هم به آنها وصل شده بود. برای سومین بار که زندانی شد، بهعلت داشتن پرونده قتل مجازاتش سنگین شد و برایش مسجل شده بود که اینبار در زندان ماندگار است. یک روز که حالش خیلی بد شده بود، به بیمارستان منتقل شد و بعد به دلیل خونریزی داخلی از معدهاش عکسبرداری شد. دیدیم کلکسیونی از سنجاق و کلیپس و وسایل مختلف دیگر را بهمنظور خودکشی خورده است. برای زندانیها بهخصوص این تیپ افراد، همراه داشتن برخی وسایل خطرناک است؛ حتی از برخی زندانیها عینکشان را هم میگیرند، چون ممکن است از شیشه آن برای خودکشی استفاده کنند.
■
گفتوگو با عمویی
عمویی[1] از زندانیهای حزب توده و فردی باسواد و مؤدب بود. وی افسر زمان رزمآرا[2] بود که بهعلت ترور وی دستگیر شده بود. زمانی که او را دیدم 43 سال از زندانی بودنش گذشته بود و 62 سال داشت. خودش میگفت: من زندانی دو رژیم هستم. با افسوس میگفت: با پیروزی انقلاب که قصه رهایی زندانیها پیش آمد من هم چند صباحی آزاد بودم، در این مدت ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم، دخترم خیلی کوچک است، دلم برایش میسوزد.
میخواستم عمویی را ببینم و بدانم او که از اعضای حزب توده است، درمورد نامه حضرت امام(ره) به گورباچف و هیئتی که به شوروی رفتند، چه میگوید. از او پرسیدم: «نظر شما راجع به این قضیه چیست؟» او آن روز حدود بیست دقیقه گریه کرد و نمیتوانست خودش را کنترل کند. دلداریش دادم و گفتم: گریه کن تا دلت خالی شود. یک لیوان چای هم برایش آوردم. بعد از اینکه کمی آرام شد، پرسیدم: «چرا گریه میکنی؟» جواب داد: «شما نمیدانید، ما همه هستیمان را برای این حزب لعنتی دادیم و هیچ نفعی هم برایمان نداشت». سؤال کردم: «نظر شما نسبتبه این نامه حضرت امام به آقای گورباچف چیست؟» او بعد از آرام شدن خطاب به من گفت: «شما نمیفهمید این آیتالله خمینی کیست، خیلیها نمیفهمند این چه شخصیت بزرگ و باعظمتی است». گفتم: «چطور؟!» گفت: «اولاً گویی او همین امروز در کریدورهای کاخ کرملین رفتوآمد میکند و همه اتفاقات آنجا را دارد [میبیند]. قطعاً در آینده نزدیک همانطوریکه حضرت آیتالله پیشبینی کرده نظام کمونیستی فرومیپاشد. دوم اینکه من درست این خانم را نمیشناسم آقایان دکتر لاریجانی و آیتالله جواد آملی را میشناسم ولی این خانم را نمیشناسم و نمیدانم چه شخصیتی است ولی همینقدر بگوییم که شرق و غرب بیش از 250 سال 300 سال با خرج کردن میلیاردها دلار خواستند بگویند اسلام زن را اسیر کرده و حقوق انسانیاش را ضایع نموده و... ولی حضرت آیتالله خمینی با یک حرکت ساده مثل یک شطرنجباز قوی یک مهرهاش را حرکت داد و در بازی سیاسی جهان هم شرق و هم غرب را کیشومات کرد و به دنیا فهماند که اسلام حقوق انسانی زن را بیش از شرق و غرب رعایت میکند و این آزادی که در فرهنگ غربیها و شرقی[ها] هست در مورد زنان صددرصد دروغ و برای بهرهگیری از جنس اناث است». البته من خانم دباغ را معرفی کردم و گفتم از شما شاید بیشتر چریک و رزمنده است و در ادامه گفت: «چه جالب، من نمیدانستم واقعاً احساس غرور میکنم...». گفتم: «ایشان از چریکهای زمان انقلاب است. در پاریس که اعتراض [به] اعتصاب غذا کردیم، خودش را به آنجا رساند که این امر بیانگر روح مجاهدت و خاص این زن است». با تعجب گفت: «خوشم آمد! شرق و غرب بیش از دویست سال تلاش کردند تا بگویند اسلام ضدزن است. من احساس غرور ملی میکنم که امام با یک ترفند زیبا، مثال یک شطرنجباز قوی، توانست با حرکت دادن سربازهای عادی خود آنها را مات کند». مختصری نیز در مورد طرح نپ صحبت کرد و سپس شرح مفصلی از چگونگی پیروزی انقلاب 17 اکتبر روسیه داد و گفت: زمانیکه انقلاب اکتبر به وقوع پیوست، سه گروه سردمدار اصلی بودند؛ یک گروه فئودالیستها [معروف] به خانهای شوروی بودند. عدهای نیز میانهرو و متوسط بودند که ابتدا تروتسکی و بعد از او بوتو، سمبل اصلی آنها بودند. گروه دیگر ارتشیها و نظامیها و مدرنیستها بودند که استالین و لنین جزء این گروه و از طرح نپ بودند. زور، قدرت و اسلحه از طرح آنها و پرفسور نپ فرد معروفی در دست آنها بود. لنین و استالین جلادهای معروفی بودند که با کشتن حدود سی میلیون انسان به موفقیت رسیدند.[3]
[1]. محمدعلی عمویی در سال 1307 در شهر کرمانشاه متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی را در کرمانشاه و دوره متوسطه و دانشکده افسری را در تهران گذراند. وی از اعضای تشکیلات افسران حزب توده ایران و عضو کمیته مرکزی حزب بود. او اولینبار، پساز کودتای 28 مرداد دستگیر و زندانی شد و در آستانه انقلاب ایران، بههمراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. عمویی از باسابقهترین زندانیان سیاسی در ایران است که 25 سال از عمر خود را در سالهای قبل از انقلاب ایران در زندان به سر برده است. پساز 18 سال ساواک با وی وارد مذاکره شد و پیشنهاد همکاری به وی داد که عمویی نیز پذیرفت، بههمین دلیل در سال 1350 وی را به بهانه پرونده محمد مفیدی بهظاهر جهت بازجویی مجدد به کمیته مشترک بردند و در آنجا آموزشهای لازم به وی داده شد و جهت حفظ ظاهر بهعنوان زندانی سیاسی به زندان برگردانده شد. از سال 1350 به بعد وی پروژههای ساواک در داخل حزب توده ایران را تا انقلاب ایران به پیش برد. در اسفندماه 1357، پلنوم شانزدهم حزب توده، محمدعلی عمویی را که همکاری وی با ساواک مکتوم مانده بود و پنج تن دیگر از اعضای سازمان افسری حزب (عباس حجری، تقی کیمنش، اسماعیل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی) را که 25 سال در زندانهای حکومت پهلوی بودند غیاباً به عضویت کمیته مرکزی انتخاب کرد. هیئت سیاسی حزب در خرداد 1358 عمویی را به عضویت هیئت دبیران (و به تبع آن هیئت سیاسی) درآورد. در فروردین 1360، پلنوم هفدهم عضویت وی را در هیئت دبیران ابقاء نموده و او بهعنوان مسئول روابط عمومی و روابط بینالمللی برگزید.
عمویی در جریان بازداشت گسترده اعضای حزب توده در سال 1361 به اتهام کودتا و جاسوسی برای شوروی دستگیر شد. وی همچون نورالدین کیانوری در سالهای میانی دهه هفتاد آزاد شد (محمدعلی عمویی، درد زمانه، خاطرات محمدعلی عمویی «1357 ـ 1320»، چاپ دوم، انتشارات آنزان، 1377، ص 14.)
[2]. حاجعلی رزمآرا متولد 1280 شمسی است. وی تحصیلات خود را در دانشکده نظامی سنسیر پاریس به پایان رساند و پس از برگشت به ایران به استخدام ارتش درآمد. در سال 1320 فرماندهی لشکر اول به او سپرده شد و در اوایل سال 1322 به فرماندهی آمادگاه عملیاتی ارتش برگزیده شد. وی بعد از سپهبد یزدانپناه به ریاست ارتش انتخاب شد و در 43 سالگی در همین پست و با درجه سرلشکری بازنشسته شد. سپس بههنگام نخستوزیری قوامالسلطنه در سال 1325 از بازنشستگی خارج شد و یکبار دیگر به ارتش بازگشت و به ریاست ناحیه سه وزارت جنگ که شامل لشکرهای آذربایجان و کردستان بود، برگزیده شد و در تیرماه 1329 پساز استعفای علی منصور به نخستوزیری انتخاب شد. در نیمه دوم سال 1329 تمام تلاش رزمآرا و هیئت دولت او به مسئله نفت اختصاص یافت. در اسفند آن سال جبهه ملی و اقلیت مجلس، رزمآرا را استیضاح کرد، ولی رئیس مجلس پاسخ به استیضاح را به بعد از تعطیلات عید موکول کرد. در روز شانزدهم اسفند 1329 که مجلس ترحیم آیتالله فیض در مسجد شاه بر پا بود و رزمآرا بهاتفاق امیر اسدالله اعلم وزیر دربار به مسجد رفته بود توسط خلیل طهماسبی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام به قتل رسید (جعفر مهدینیا، زندگینامه سیاسی رزمآرا، گیتی، تهران، 1363).
3 منبع: سماوی، معصومه، خاطرات سردار یوسف فروتن، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 239 242.
تعداد بازدید: 1096