خاطرات عبدالحسین بنادری


21 آذر 1402


 عبدالحسین بنادری، راوی کتاب سرباز سال‌های ابری[1]، مهمان دویست‌ و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او درباره حمله عراق به ناوچه گارد ساحلی ایران خاطره گفت: وقتی جنگ شروع شد، بنده 23 سال سن داشتم. یک هفته بود که فرمانده سپاه آبادان شده بودم. البته ما در نقاط مرزی بعد از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، با عراق درگیر بودیم. شلیک خمپاره در نوار مرزی، حمله به لنج‌های ماهیگیری ما، انفجار خطوط لوله آبادان و ماهشهر، بازار آبادان و... درست صبح روز اول جنگ، ناوچه گارد ساحلی ایران که طبق برنامه معمول خود در رودخانه اروند گشت‌زنی می‌کرد، روبه‌روی جزیره مینو در آبادان، مورد اصابت گلوله آرپی‌جی عراق قرار گرفت. او همچنین درباره حمله دشمن به آبادان گفت: مجبور بودیم بخشی از مردم را از شهر بیرون ببریم؛ یک شهر کم‌عرض که در طول مرز گسترده بود. آبادان شهری بود که نیم متر می‌کندیم به آب می‎رسیدیم؛ نمی‌شد سنگر بزنیم. خیلی‌ها هم مانده بودند از شهرشان دفاع کردند. آبادان محاصره شد اما سقوط نکرد.

 در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

تاکنون 352 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 7 دی 1402 برگزار می‌شود.

آرشیو

 

[1] سیدقاسم یاحسینی، سرباز سال‌های ابری، نشر فاتحان، 1389.



 
تعداد بازدید: 1740


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 107

سربازی در دسته من بود به نام عصام احمد. این سرباز خیلی مؤمن بود و به جمهوری اسلامی علاقه داشت. او بیشتر اوقات درباره مسائل سیاسی و مخصوصاً جنگ با من صحبت می‌کرد. شبی داخل سنگر نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. هنوز چند روزی به حمله شما برای شکستن محاصره آبادان مانده بود. فکر می‌کنم پنج یا هفت روز. من از یک ماه و نیم پس از شروع جنگ تا روز آخر در همین جبهه بودم. آن شب عصام برایم خیلی حرف زد و دردل کرد. او از این که در جبهه بود به شدت ابراز بیزاری و تنفر می‌کرد. می‌گفت: «ما چطور با نیروهای ایرانی جنگ کنیم، حال آن‌که آنها مسلمانند و در کشورشان جمهوری اسلامی به پا کرده‌اند.