برشی از خاطرات سید محمد صدر
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
19 شهریور 1402
اگر بخواهیم قضاوتی منصفانه داشته باشیم تنها دورهای که دولت جمهوری اسلامی به صورت جدی تلاش کرد تا وضعیت امام موسی صدر را روشن نماید، در دولت آقای خاتمی و در دوره اصلاحات بود.
مگر دولت آقای خاتمی چه کرد؟
دولت آقای خاتمی به صورت جدی تلاش کرد تا وضعیت ایشان را پیگیری کند و به سرانجام برساند. در قدم نخست، وقتی آقای خاتمی تصمیم گرفت که به صورت جدی اقدام کند موضوع را با من مطرح کرد و گفت: «غربیها وقتی یکی از اتباعشان در کشوری زندانی میشود تا آنجا که بتوانند تلاش و سرمایهگذاری میکنند تا بالاخره تبعه کشورشان را آزاد کرده، بازگردانند؛ و حال یکی از روحانیان بزرگ شیعه چون امام موسی صدر که در ایران و لبنان منشاء اثر بوده، ربوده شده و معلوم نیست چه بلایی بر سرش آوردهاند و ما هنوز نتوانستهایم پیگیریهای لازم را برای روشن شدن موضوع انجام دهیم.»
آقای خاتمی که به لحاظ فکری تحتتأثیر افکار وا ندیشههای امام موسی صدر قرار دارد همچنین تأکید کرد که قصد دارد این موضوع را نه از این حیث که منتسب به خانواده صدر است[1] بلکه از این جهت که امام موسی صدر از روحانیان بزرگ شیعه و دارای افکاری بلند و روشنفکرانه است، پیگیری نماید تا آنجا که اگر لازم شد علیه قذافی در دادگاههای بینالمللی اقامه دعوا کنیم و او را پای میز محاکمه بکشانیم. آن زمان من معاون امور کشورهای عربی و افریقایی وزارت امور خارجه بودم. به آقای خاتمی گفتم: «این پیگیری نیازمند حمایت جدی آیتالله خامنهای است و اینکه آقای خاتمی باید نظر مثبت رهبری را داشته باشد.» ایشان هم تأیید کرد و در ملاقاتی که با آیتالله خامنهای داشت موضوع را مطرح و رهبری نیز خیلی جدی حمایت و تأکید نمود که تا هر جایی لازم باشد پیش بروید و هر آنچه مقدور است انجام دهید.
پیش از این حمایت رهبری، برخی دوستان راجع به ملاقات ایشان با قذافی و طرح مسئله امام موسی صدر و رفتارهای بیادبانه قذافی مطالبی را برایم بازگو کرده بودند. آقای جاوید قربان اوغلی، مدیرکل پیشین آفریقا برایم گفت که در سفر آیتالله خامنهای به لیبی و در پی آن یدار با سرهنگ قذافی، ایشان پیگیر وضعیت امام موسی صدر هم میشوند. در آنجا سرهنگ با بیادبی بنا را بر فحاشی به امام موسی صدر میگذارد و توهینآمیز او را ساواکی معرفی کرده و او را مرتبط با رژیم شاه معرفی مینماید. این رفتار چنان زننده بود که آیتالله خامنهای وقتی ناراحتی هیئت همراهش را مشاهده میکند به آنان میگوید: «ناراحت نباشید؛ الان عرقش را در میآورم.» این عین اصطلاحی بوده که ظاهراً آیتالله خامنهای بیان میکنند. در همان جلسه آیتالله خامنهای، به قول معروف حال قذافی را میگیرد. البته این رفتار مختص قذافی نبود بلکه اطرافیانش نیز چنین رفتارهای بیادبانهای داشتند، از جمله رفتاری که عبدالسلام جلود[2] از خود نشان داد.
آیتالله خامنهای شخصاً این موضوع را برایم بیان کرد. وقتی جلود به ایران آمد با اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی دیداری داشت که در ضمن آن دیدار، شهید بهشتی به جلود گفته بود که ما میخواهیم از طریق شما مسئله امام موسی صدر را پیگیری کنیم که ناگهان او برافروخته شده با بیادبی و داد و بیداد اظهار میدارد که چرا به ما اتهام میزنید و حرفهایی از این سنخ.
بالاخره پیگیری وضعیت امام موسی صدر از طریق دولت یا شخص آقای خاتمی به کجا رسید؟
من به آقای خاتمی گفتم که این موضوع را با رهبری در میان گذاشته و حمیات ایشان را نیز دریافت نمایند؛ چرا که میدانستم برخی افراد یا گروهها علاقهمند به حفظ رابطه با لیبی هستند؛ چه روابط اقتصادی و چه نظامی و یا غیر آن. به خصوص که برخی از افراد در همین گروهها، آننان دل خوشی از امام موسی صدر نداشتند و در نتیجه تمایلی به پیگیری سرنوشت ایشان وجود نداشت؛ و من از این مسائل آگاه بودم.
این افراد و گروهها چه کسانی بودند؟
سوال خوبی است، اما نمیدانم باید این مطالب را بگویم یا نه. برای آیندگان همینقدر میگویم که اصلاً برای خیلیها مهم نبود که امام موسی صدر چه بر سرش رفته، دزدیده شده و یا حتی زنده است یا کشته شده است. یکی از علل آن این بود که تصور میشد امام موسی صدر و امام خمینی رابطه خوبی با هم نداشتهاند. برخی انقلابیون مخصوصاً افرادی که در عراق همراه امام خمینی بودند علاوه بر اینکه حساسیتی نسبت به سرنوشت امام موسی صدر نداشتند، بلکه اظهار میکردند، خیلی خوب شد که قذافی، امام موسی را کشت، چرا که او اصلاً انقلابی نبود و به درد انقلاب نمیخورد و متأسفانه دامنه این تفکر به جمهوری اسلامی هم کشیده شد.
آیا میتوان علت دیگری هم بیتوجهی به سرنوشت امام موسی صدر بیان کرد؟
بله. جنگ و نیازهای تسلیحاتی به لیبی و اینکه قذافی در مقابل موشکهایی که صدام در اختیار داشت به ایران موشکهایی میداد که ما نداشتیم. این موضوع هم باعث میشد که قضیه جدی گرفته نشود. در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی هم نمیدانم چرا ولی قضیه امام موسی صدر آنچنان جدی گرفته نشد.
و سرانجام پیشنهاد آقای خاتمی چه شد؟
چندی پس از آنکه پیشنهاد آقای خاتمی نزد رهبری مطرح شد، عدهای در حضور ایشان حرفهایی زده بودند که چون امام موسی صدر عموی فلانی است (منظورشان من بودم) و با آقای خاتمی نسبت فامیلی دارد و ایشان هم رئیسجمهور است میخواهند از این طریق پیگیر موضوع شوند و رابطه با لیبی را بر هم زنند ولی الحمدالله آیتالله خامنهای خودشان به موضوع آگاهتر بودند و ما را نیز میشناختند، در نتیجه نظر آن افراد را رد کردند. بنابراین پس از تأیید و حمایت رهبری، کار شروع شد. البته مذاکرات محرمانه انجام میشد. از طرف آقای خاتمی، آقای ابطحی که رئیس دفترشان بود مسئول مذاکره شد و از طرف قذافی، پسرش، سیفالاسلام. چند جلسهای مذاکرات به طور مرتب برگزار و پیگیری شد، حتی سیفالاسلام قدمهایی نیز برای همکاری برداشت و مطالبی را هم بیان کرد...، اما باید بگویم که بعد از سه ـ چهار ماه، سیفالاسلام زیر تمام سخنانش زد و هر آنچه را که گفته و اقرار کرده بود پس گرفت و دوباره همان موضوع همیشگی را مطرح کرد که امام موسی صدر به رم رفت و ما اصلاً در جریان مسائل مربوط به او نبودیم. آدمهای دیکتاتور این گونهاند؛ به راحتی از حرفشان عدول میکنند.[3]
[1]. آقای سیدمحمد خاتمی داماد عمه من است. در واقع ایشان با دخترعمه من، خانم زهره صادقی ازدواج کردهاند و واسطه این ازدواج نیز مرحوم آقای علی حجتی کرمانی بود. (صدر).
[2]. عبدالسلام جلود از افسران وحدتگرای آزاد لیبی در کودتای اول سپتامبر 1969 بود و پس از آن در مناصب مختلف سیاسی از جمله نخستوزیری در بین سالهای 1972 ـ 1977م در لیبی ایفای نقش کرد. روزگاری جلود مرد شماره دوی لیبی پس از قذافی بود و امام موسی صدر در زمان تصدی وی بر پست نخستوزیر ربوده شد. او از انگشت شمار افراد حلقه نزدیک یاران قذافی بود که از سرنوشت امام صدر باخبر بوده و هست.
[3]. منبع: قبادی، محمد، انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سیدمحمد صدر، سوره مهر، 1393، ص 232.
تعداد بازدید: 1353