اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 1
تنظیم: سپیده خلوصیان
28 اردیبهشت 1401
در پنجمین نشست از مجموعه نشستهای تاریخ شفاهی در ایران، دکتر ابوالفضل حسنآبادی، دکتر حبیبالله اسماعیلی و دکتر مهدی ابوالحسنی، با اجرای خانم زهرا مصفا به بحث نشستند. در این جلسه که در تالار تاریخگر کلاب هوس تشکیل شد، درباره «اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی» گفتوگو شد.
■
مجری برنامه را با مقدمه کوتاهی آغاز کرد و گفت: در طی سلسله نشستهای تاریخ شفاهی در جلسات پیشین، میزبان آقای حسنآبادی بودیم که پیشینه فعالیتهای تاریخ شفاهی و همچنین مبانی تاریخ شفاهی و دفاع مقدس و ضرورتهای آن را بیان کردند. اینک در مقولهای دیگر در باب «اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی» در خدمت ایشان و دیگران خواهیم بود.
ابوالفضل حسنآبادی: بحثی که امشب به آن پرداخته خواهد شد، درباره تاریخ شفاهی و دانش و حافظه سازمانی است. حداقل در هفت یا هشت سال اخیر، دامنه استفاده از تاریخ شفاهی در ایران گسترش بسیاری پیدا کرده است؛ خصوصاً در چهار یا پنج سال اخیر بسیار مورد استفاده قرار گرفته و عملاً آن بحث دو قطبی یا سه قطبی تا حد زیادی کمرنگ شده است. بحثی که من پیشتر درباره کمرنگ شدن نقش مراکز مطرح کرده بودم، شاید ناظر بر همین مسئله بود که تا حدی نقش مراکز هم کمرنگ شده، به این صورت که تاریخ شفاهی وارد بحث عمومی جامعه شده و در کنارش، در سه یا چهارسال اخیر روی آوردن سازمانها و نهادها به مستندسازی تاریخِ خودشان خیلی پررنگ شده است. شاید اوج آن نیز در بحث ادارات و جنگ بود که سلسله پروژههایی در هیئت دولت به سرانجام رسید و در خود سازمان اسناد و کتابخانه ملی حوزه تاریخ شفاهی شروع به آموزش حوزههای مختلف کردند و برای این کار برنامهی مدونی هم صورت گرفت.
همچنین در کنار این نهضتی که درباره بحث پروژه تاریخ شفاهی راه افتاد، بحث حوزههایی را نیز داشتیم که به صورت انفرادی شروع به این کار کردند. بعضی حوزهها مثل بانکها، تأمین اجتماعی، وزرات نفت و سایر ادارات به صورت جداگانه شروع به کار کردند و این حوزهها در دو-سه سال اخیر، از حوزههای فعالِ استفاده از تاریخ شفاهی در ایران شدهاند که البته جای کار هم دارند.
ما در کنار بحث تاریخ شفاهی که یک سر این ماجرا است و یک سر دیگرش تاریخ سازمانی است، یک بحث دیگر نیز داریم که حافظه سازمانی و تجربه سازمانی است و در کنارش بحث دانش سازمانی هم مطرح است. یعنی تاریخ شفاهی به منزله ابزار یا روش، یک طرف کار است و در طرف دیگر آن، چند مسئله اصلی مطرح است که ما آن را در دنیا ذیل دانش سازمانی، حافظه سازمانی، تجربهنگاری سازمانی و حتی فرهنگ سازمانی مطرح میکنیم.
اولینبار بحث حافظه سازمانی و تاریخ سازمانی از دهه نود در دنیا مطرح شد و در ذیل بحث ارزشهای سازمانی یا فرهنگ سازمانی و به عنوان یک حوزه کاری مورد توجه قرار گرفت. این بحث هم بیشتر در ذیل مباحث مدیریت طرح میشد و با توجه به اینکه خارجیها در حوزه تخصصیسازی منابع، تخصص بیشتری دارند، به عنوان یک ساختار جای خود را باز کرده و در دهه ۱۳۹۰ تبدیل به حوزه تاریخ شد. بهخصوص در حوزه دانش سازمانی مباحث زیادی نیز در ذیل آن مطرح شده است. حافظه تاریخی سازمانها در دنیا نه از باب تاریخ شفاهی بلکه از باب اهمیت تاریخ سازمانها، ضرورت حافظه سازمانها، تجربه سازمانها، نقشی که در پیشرفت سازمانها دارد، جایگاه آن و... بسیار مد نظر قرار گرفته است.
در کنار آن بحثی دیگر داریم به نام تاریخ سازمانی و مورخ سازمانی که در دنیا حداقل در ده سال گذشته بهطور ویژهتر مدنظر قرار گرفته است. ما در دنیای کنونی مورخان سازمانی داریم و کسانی که وارد این حوزه میشوند، مورخانی هستند که باید مطالعات مباحث میانرشتهای در تاریخ نیز داشته باشند. مثل مورخان شهری، مورخان تاریخ شفاهی، مورخان نظامی که ویژگیهای خاص خود را باید داشته باشند و... که باید با مباحث مدیریتی و سازمانی آشنا باشند. اصولاً انجام دادن کار تاریخ سازمانها با شیوه تاریخنگاری شیوههای مجزایی هستند که مورخان در آنها باید با مباحث آماری آشنایی کامل داشته باشند و در برخی اوقات حتی مباحث محلی را نیز بدانند تا بتوانند وظیفه خود را به عنوان مورخ سازمانی انجام دهند.
درباره بحث استفاده از تاریخ شفاهی در انجام پروژههای تاریخ سازمانی در دنیا نیز اگر بخواهم نتیجه بررسیهایم را بگویم، واقعیت این است که خیلی بحث جاافتادهای نیست که این برای خودم هم جالب بود. اخیراً مقالهای نوشتم در حوزه روششناسی استفاده از تاریخ شفاهی در مستندسازی تاریخ و مباحث سازمانی و در آنجا بررسی کردم که چقدر در دنیا وارد این بحث شدهاند و استفاده از تاریخ شفاهی رایج است. البته جالب بود که این مسئله خیلی پررنگ نبود و علیرغم اهمیت دانش سازمانی و تجربهنگاری سازمانی، جای تاریخ شفاهی خیلی باز نیست. من مقالاتی را که جستجو کردم در حد سه یا چهار طرح موضوع بیشتر ندیدم که یکی از این کارهای خیلی خوب هم در هفتهنامه تاریخ شفاهی ترجمه شد.
البته در دنیا بین حافظه سازمانی و تاریخ سازمانی و همچنین بین تاریخ سازمانی و دانش سازمانی مرز وجود دارد. اینها مباحث کاملاً تعریف شده و ساختاربندیشدهای هستند و هدفگذاری برای جمعآوری هر کدام کاملاً متفاوت است. اگر بخواهیم با این ساختار وارد حوزه تاریخ شفاهی در ایران شویم، ما در حداقل چند سال اخیر چند مدل پروژه در ایران در این حوزه انجام دادهایم که بعضی از این کارها را میتوانیم در چند دسته کلی تقسیمبندی کنیم.
اولین بحث، بحث آرشیوهای سازمانی است. آرشیوهای تاریخ شفاهی که به مستندسازی تاریخ خودشان اقدام کردهاند و معمولاً همین آرشیوهای ساختاریافته، سراغ این کار رفتهاند. آرشیوهایی مثل آستان قدس که ما یک پروژه تحت عنوان «تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی آستان قدس» انجام دادیم. یا یک پروژه تحت عنوان «تاریخ شفاهی اداری آستان قدس در تاریخ معاصر» انجام دادیم که برای آن حدود 400 یا 500 ساعت در ده سال اخیر مصاحبه کردیم. اطلاعات خیلی زیادی هم جمعآوری شد که یا خود سازمان اسناد که تاریخچه خودشان را تا حد زیادی مستند کردهاند با رؤسا و کارکنان مصاحبه کرده و پروژهای انجام داد یا در کنارش آرشیو مرکز اسناد وزارت نفت که در حوزه مستندسازی تاریخ وزارت نفت یک پروژه سازمانی انجام داد که البته با اولویت مدیران انجام شده است. در این قسمت اگر بخواهم از بابت شکل و شیوه کار دستهبندی کنم، عمومیترین کار را آستان قدس انجام داده که با کارکنان در ردههای مختلف -از مدیران تا ردههای پایینتر- مصاحبه کرده است.
نوع دوم انجام پروژههای تاریخ شفاهی در حوزه سازمانها، بحث پروژههای واگذاری به بیرون بود. یعنی سازمانها اقدام به واگذاری پروژههای خودشان به بیرون کردند تا تاریخشان را مستندسازی کنند. از این دست هم یک سری کارها انجام شد؛ از جمله بحث پروژه تاریخ شفاهی قطار یک شهری مشهد که در مشهد انجام شد و در نوع خود هم کار خوبی بود. یا بحث تاریخ شفاهی بانک مرکزی که یک تعداد به بیرون سفارش داده شد و یک تعداد مصاحبه با مدیران سازمانها انجام شد. هزینه شده بود تا تاریخ سازمان مستند شود. یک سری پروژهها هم مصاحبههای انفرادی بودند و هدفمندی در آنها نبود. مانند پروژه تاریخ شفاهی وزارت بهداشت با دکترملکافضلی، یا پروژه تاریخ شفاهی وزارت علوم. به صورت کلی یک بحث با سه-چهار مدل کار را در تاریخ شفاهی داشتیم.
اگر بخواهم یک جمعبندی کنم که این بحث در مرحله یک از چند مسئله اصلی که امشب مدنظر ما برای بحث است، اول باید گفت تفاوت حافظه سازمانی و تاریخ سازمانی چیست؟ حافظه، آن چیزی است که هر آنچه در آن سازمان بوده با خود دارد. تاریخ سازمانی ساختار مشخصتر و هدفمندتری نسبت به اینها دارد. باید دید در کارهایی که در حوزه سازمانها انجام میشد تاریخ شفاهی در کدام حوزه میتواند موفقتر باشد. دوم اینکه باید دید نسبت میان تاریخ شفاهی و دانش سازمانی چیست و اینکه تاریخ شفاهی چه کارکردی در مستندسازی دانش سازمانی دارد؟ سوم اینکه نسبت میان تاریخ شفاهی و تجربهنگاری سازمانی چیست و خود این بسیار بحث مهمی است. آیا هر تجربهای دانش است؟ قابل ارائه است؟ قابل انتقال است یا نه؟
چهارم اینکه استانداردهای استفاده از تاریخ شفاهی در مستندسازی تاریخ سازمانی چیست و با توجه به آن مسئله مطرح شده چه چیزهایی باید رعایت شود؟ و نکته آخر هم این است که آیا هدف تاریخ شفاهی در این بحث انتشار چاپ کتاب و تولید است یا فقط به قصد آرشیو انجام میشود. این مباحث اولیه است و خوب است دوستان درباره آن صحبت کنند تا در ادامه مباحث به صورت جدیتر پی گرفته شوند.
■
در ادامه بحث مجری از دکتر عزیزی دعوت کرد تا در مقوله مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی و تاریخ شفاهی و پیشینه فعالیتهایی که داشتهاند صحبت کند.
عزیزی: آقای دکتر حسنآبادی به دو نکته بسیار مهم اشاره کردند که به اصطلاح دو بحث کلیدی است و باید به آن توجه زیادی شود. یکی بحث رابطه بین تاریخ شفاهی با دیدی که قرار است به آن پرداخته شود است. یعنی مستندسازی تاریخ شفاهی سازمانی و حافظه سازمانی با دانش سازمانی و مدیریت و دانش. به نظرم نباید این سه مقوله را با هم یکسان فرض کنیم. حافظه سازمانی، دانش سازمانی و مدیریت دانش سه مقوله هستند که هر سه در مقولههای دیگر میگنجند. شاید تنها شباهتهای اصلی که میتوانیم بین اینها پیدا کنیم، اول روش فکر است؛ یعنی استفاده از مصاحبه به عنوان روش پژوهش و دومی بحث گذشتهنگری و نگاه کردن به گذشته سازمانی. ولی عملاً مدیریت دانش در پی این نیست که تاریخی که بر سازمان گذاشته را بشکافد و بکاود و به آن و آنچه که در سازمان به عنوان رویدادهای تاریخی، وقایع تاریخی و تأثیرات متقابل جامعه و افراد بر سازمان و بالعکس باشد برسد.
در مدیریت دانش، دو هدف اصلی داریم. یکی بحث مدیریت دانش بهاصطلاح آشکار سازمانی است و دیگری بحث دانش ضمنی سازمانی. در دانش آشکار بحث این است که هرچیز که در سازمان تولید میشود مستند شود. اگر گزارش یا شیوهنامهای است یا اگر جلسهای برگزار میشود، صورتجلسهای نوشته شود، اگر کاری انجام میشود که رویه و قاعدهای برای انجام آن داریم شیوهنامهای تهیه کنیم، اگر به کارکنان سازمانی برای نحوه انجام کارشان دستوری داده میشود، چگونگی انجام کارشان، فرایندها و ... در قالب دستورالعمل یا فرمهای کاری، رویهها و روندهای کاری ثبت شود. در واقع آنچه که از آن به عنوان دانش سازمانی یاد میکنیم، مستند و نگهداری کنیم.
گام دوم این است که سراغ افراد سازمان و کارکنان سازمان در تمام ردهها برویم و آن دانشی را که در حین کارشان دریافت کردهاند، اطلاعاتی که در حین کار چه به صورت تجربی یا غیر تجربی کسب کردهاند، اطلاعاتی که مربوط به نحوه انجام کارشان است، اطلاعاتی که به روشهای انجام کار برمیگردد، به میانبرهایی که در انجام کار است، به روشهای اصلاحی که طی سالها مورد توجه واقع شدهاند، به خطاهایی که مرتکب شدهاند و قرار نیست دوباره فرد دیگری آنها را از نو تکرار کند و... اینها را از حافظه آنان بیرون بکشیم. چراکه همانطورکه عرض کردم، به اینها میگوییم دانش ضمنی و دانش پنهان. اینها جایی مستند نشدهاند. این اطلاعات را بیرون میکشیم و به منظور استفاده مدیران و کارکنان، در آینده مستند میکنیم. در واقع اینگونه، دانشی را که در سازمان متولد شده است را جمعآوری میکنیم.
اما در تاریخ شفاهی این درست است که ما داریم در رابطه با گذشته سازمان صحبت میکنیم و چه بسا باید بیاییم تمام این موارد را به عنوان پرسش از مشارکتکنندگان بپرسیم. یعنی بپرسیم که شما درباره بحرانها چه میکردید؟ اگر سازمانی دچار بحران شده، هر بحرانی، از کسانی که درگیر در آن بحران بودند بپرسیم چگونه بحران بهوجود آمد؟ برای آن چه کار کردید و نحوه مقابلهتان با این بحران چه بود؟ نتایجش چه بود؟ و... برعکس آن نیز شاید صادق باشد. هر چند نه به صورت صددر صد و کامل.
وقتی ما داریم در رابطه با تاریخ یک سازمان بررسی میکنیم و قرار است تاریخ یک سازمان را مورد تحلیل و پژوهش و کاوش قرار دهیم، چه از روی اسناد و مدارک و آثاری که دارد و چه از حافظه افراد، در بین این پرسشها ما میتوانیم اطلاعاتی به دست آوریم و اطلاعاتی را مستند کنیم که کسانی که بر روی مدیریت دانش کار میکنند از دادههای ما به عنوان اطلاعات پردازش شده و مورد نیاز و استفاده خودشان میتوانند از آن بهره برداری کنند. مانند کسی که یک متن تاریخی را میخواند ولی برداشتهای مدیریتی از آن میبرد. فیشها و فکتهایی که برداشت میکند، موضوعاتی که برداشت و یادداشت میکند، عملاً به منظور استفاده از مدیریت دانش است. پس این نسبت را باید در نظر داشت که وقتی شما تجربه زیستی یک فرد را میپرسید، وقتی در رابطه با تجربههای زیستی فردی کار میکنیم، عملاً به گذشته او برمیگردیم و تاریخ را میکاویم و درباره اوضاعی که بر او گذشته سؤال میکنیم. همچنین، شاید داریم اطلاعاتی که به درد مدیریت و دانشش میخورد استخراج میکنیم.
نکته دیگری که آقای دکتر حسنآبادی به آن اشاره کردند، بحث تاریخ شفاهی سازمانها بود. تقریباً در دو دولت قبل، یعنی اواخر دوره اول آقای روحانی و اواخر دوران ریاست جمهوریاش در دوره اول، با تلاشی که رئیس وقت سازمان اسناد کتابخانه ملی انجام داد، آقای دکتر صالحی امیری از طریق یک بخشنامه که از دبیر دولت به سازمانها ارسال کرد، قرار شد سازمانها تاریخ شفاهی سازمانی خودشان را به اصطلاح براساس شیوهنامهها و دستورالعملهای کتابخانه ملی حفظ کنند.
ما در بحث تاریخ سازمانی سازمانها خیلی قوی نیستیم. درست است که حداقل میتوانیم از تعدادی کتاب تاریخی یاد کنیم که در رابطه با سازمان امور اداری استخدامی نوشته شده، در رابطه با وزارت دارایی نوشته شده و... و وزیران دارایی در رابطه با تغییرات نمایندگان مجلس و این قبیل نوشتهاند، ولی وقتی واقعاً از منظر تاریخ سازمانی نگاه میکنیم، حتی از روششناسی آن آثار، اثری موجود نیست.
من اکنون به صورت نمونه دارم یک سازمانی را بررسی میکنم که ساختار اداری-سازمانی رسمی مانند سازمانهای دیگر ندارد. یک مؤسسهای است که آمدهاند هر از گاهی اسناد خودشان را وجین کردهاند و آنچه را که از منظر آن روز مهم بوده نگه داشتهاند و هرچه را که مفید نبوده دور ریختهاند. الان برای بازسازی تاریخ خود آن سازمان براساس اسناد و مدارکش دچار مشکل هستیم چون نیست. یعنی واقعاً در مرحلهای هستیم که فکر میکنم فقط تاریخ شفاهی بتواند با مصاحبه با افرادی که درگیر وقایع بودهاند و فعال یا کنشگر موقعیتها بودهاند به داد ما برسد و بتوانیم اینها را استخراج کنیم. پس قرار شد تاریخ شفاهی سازمانها به صورت گسترده کار شود که حداقل اطلاعاتی که در ذهن افراد است حفظ شود.
به جز افرادی که البته در کشور کم هم نیستند، بقیه افرادی که در آغاز انقلاب در دستگاههای دولتی بودند تقریباً بازنشسته شده و رفتهاند. ما از نسل اول دهه ۱۳۷۰ دیگر عملاً با تعداد بسیار زیادی از کارمندانی طرف هستیم که تا دهه ۱۳۶۰ استخدام شدند و در شرف بازنشستگی بالای ۳۰ سال یا بازنشسته هستند. این اطلاعات سازمانی در حال از بین رفتن است. مخصوصاً در دورهای در دوره اول انقلاب بود و روی مستند کردن و نگه داشتن اسناد و مدارک شاید خیلی کوشش نمیشد.
میدانیم که تعداد اندکی از سازمانها و بعضی دستگاهها در زمان انقلاب، در جریان انقلاب و پس از پیروزی آن که البته خیلی کم هستند، شروع کردند به زدودن به قول خودشان آثار و مدارک مربوط به نظام سلطنتی پیشین که در این زدودن، آثار و مدارک، اسناد را از بین میبردند. اکثر سازمانها به اینکه شیر و خورشید و آرم و اینها را بردارند اکتفا میکردند ولی متأسفانه برخی نیز بیشتر از این کار میکردند. به همین خاطر هر چند کمی از لحاظ زمانی دیر شده بود، ولی سازمان به این نتیجه رسید که زودتر پروژه تاریخ شفاهی سازمانها را شروع و اجرا کند.
بیشتر این کارها به سمت پروژهای شدن میرفت که سازمان آمد و اقدام دیگری کرد. آمد افراد علاقهمندی را که ترجیحاً تحصیلکرده تاریخ هم بودند در سازمانها شناسایی کرد و به اینها آموزش داد تا خودشان به عنوان مصاحبهگر وارد شوند و در مواردی که دانش تاریخی و حداقل روشهای مصاحبه را بلد نبودند، دورهها را جوری تنظیم کرده بود که بتوانند حداقل پروژهها را راهبری کنند و اگر قرار است پروژهای در سازمانشان انجام شود، به عنوان یک داور ناظر در کار حاضر شوند.
■
در ادامه مجری از دکتر ابوالحسنی دعوت کرد تا در باب مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی و تاریخ شفاهی صحبت کند.
ابوالحسنی: من با این عنوانی که برای جلسه امروز گذاشتهاید مشکل دارم و آن مشکل این است که مسئله چالش برانگیزی که امروز با آن طرفیم و دوستان غیر تاریخ شفاهی کار همیشه ما را با آن به چالش میکشند این است که تا چه حد روش کار و دادههایتان علمی است. اگر از آن هم بگذریم خود ما میدانیم از نظر علمی روندی باید طی شود تا دادههای تاریخ شفاهی از مراحل مدرک بودن و شاهد بودنش به مرحله سند داشتن برسد. حال اینکه ما اینجا عنوان اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی داریم؛ آیا تاریخ شفاهی میتواند تاریخ یک سازمان را که اسناد مکتوب دارد ببیند؟ قوانین، اساسنامهها، بخشنامهها، دستورالعملها، احکام و ... همه اسناد یک سازماناند. وقتی با این اسناد خدشهناپذیر مسجل مکتوب روبه رو هستید، این عنوان از نظر علمی مشکل دارد و شاید بهتر بود که مینوشتیم جایگاه تاریخ شفاهی در گردآوری دادههای تاریخی سازمانها و مؤسسات و هر چیز دیگر.
این یک نکته و ادعای بزرگ در تاریخ شفاهی که هنوز به مرحله تولید سند نرسیده، فی نفسه چگونه میخواهد مستندسازی کند؟ چون ما همیشه میگوییم برای مستندسازی دادههای تاریخ شفاهی که جمع میکنیم از اسناد مکتوب استفاده میکنیم. الان ما داریم عکس این قضیه را مطرح میکنیم. پس این مهم است. من میخواهم از همینجا نتیجه بگیرم که الان باب شده -با عرض معذرت از این صراحت- که همه در حوزه تاریخ شفاهی وارد شدهاند و ما داریم هر روز مشاهده میکنیم که به صورت قارچوار تاریخ شفاهی این سازمان، این مؤسسه یا هرجای دیگر، از قرضالحسنهها بگیرید تا وزارتخانه بزرگی مثل وزارت نفت و همه، وارد شدهاند و دارند کار تاریخ شفاهی میکنند. در صورتیکه خیلی از کسانی که تعریفی از تاریخ شفاهی نمیتوانند داشته باشند غیر از اینکه در رزومه کاریشان باید وارد شویم، میآیند و آن دادههای تاریخ شفاهی را به عنوان حرف اول و آخر درباره تاریخ و دانش یک سازمان به کار میبرند. در حالی که به نظرم این با فلسفه پیدایش و کارکرد تاریخ شفاهی با تباین و تضاد است.
ما تاریخ شفاهی را اصلاً برای گردآوری دادههای تاریخی آنجا که سند نیست و مدرک نیست میخواهیم. حالا سازمانها که انبوهی از اسناد و مدارک را دارند و حداقل یکی از دستورالعملها، بخشنامهها، قوانین، گزارشهای ماهانه یا سالانه که در همه سازمانها هست. چیزی که پیشتر در دولت آقای خاتمی مطرح شد، بحث تجربهنگاری بود که خود ما که یک معلم بودیم و مدیران و مدیران میانی تا مدیرکل، همه موظف شدند تجربههای خودشان را ثبت و ضبط کنند. آیا ما اصلاً حق داریم در این موارد از تاریخ شفاهی استفاده کنیم؟ بله در آن قسمتهایی که ما میخواهیم آن سوی رویدادها، تحولات و بخشنامهها را ببینیم، ولی حرف اول را خود آن اسناد و مدارک سازمانی میزند، ما میبایست به آنها توجه کنیم.
در خصوص تاریخ شفاهی سازمانها و بحث زیرمجموعه دولت همانطور که آقای عزیزی گفتند، بله ابلاغ شد. در خود اصفهان سه تا سازمان هم بیشتر نیامدند. آموزش و پرورش، بهزیستی و یک سازمان دیگر آمدند و من و خانم دکتر ستوده آموزش دادیم. اگرچه بسیار محدود بود و ناقص و بعد هم معلوم نشد که چه سرانجامی پیدا کرد. یعنی آن بخشنامهای که ابلاغ شد، به هیچ عنوان الزامآور نبود و همه سازمانها به آن عمل نکردند. این یک نکته، بعد هم من دیدم که برخی از سازمانها بدون اینکه نیرویی بفرستند و آموزش دیده باشند خودشان شروع به انجام دادن این کار کردند. یعنی نیروها آموزش دیده نبودند. من فکر میکنم که در سازمانها مگر چقدر فارغالتحصیل تاریخ داریم که در این سازمانها باشند. بعد هم از نیروهایی که در استانهای مختلف بودند و کار شفاهی کرده بودند و با این روش و سازو کار علمی آشنا بودند به هیچ عنوان آن استفاده شایسته و بایسته نشده و الان آن عنوانهایی که بیرون میآید و کسانی که تاریخ شفاهی سازمانها را نوشتهاند، حداقل از نظر بنده حقیر ناشناخته هستند و نمیدانم اینها نیروی سازمان هستند یا اینکه جایی خارج از آن حوزهای که ما در انجمن تاریخ شفاهی کار میکنیم آموزش دیدهاند.
در هر صورت فکر میکنم تاریخ شفاهی سازمانی تا همین الان هم کار ناقص و ابتری باقی مانده و کامل نشده. چون الزام آور نبوده و بودجهای برایش اختصاص داده نشده و خود آنها این کار را انجام دادهاند. یعنی اجازه نمیدهند کسانی که درس این کار را خواندهاند و تجربه این کار را دارند و در پیشینه تحقیقاتیشان هست، این کار را انجام دهند. خودشان این کار را انجام میدهند. بله ممکن است گاهی هم محقق یک اشرافی به سازمان داشته باشد. ولی این اشراف ربطی به تاریخ ندارد. وقتی ما نگاه میکنیم میبینیم تجربه افراد در حد خاطرات، خاطرهنگاری، ثبت خاطرات مدیران و دستاندرکاران و تجربه اینها بدون توجه به بستر و زمینه تاریخی که در دهههای مختلف بوده، بوده است.
از ما دعوت شد تا درباره تاریخ شفاهی ورزشی ایران کاری انجام دهیم. در آنجا من مباحثی پیش کشیدم که دوستان گفتند ما در بحث تاریخ شفاهی ورزش به این مباحث توجهی نداشتیم. اگر در هر دورهای که ما میخواهیم صحبت کنیم به تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی آن دوره توجهی نکنیم، آنچه که گردآوری میکنیم ارزش آرشیو کردن هم ندارد چه رسد به اینکه بخواهد به عنوان یک کتاب منتشر شود.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 3686