معرفی کتاب «در میان‌ سرخپوست‌ها»

خاطرات سفر دانشجویان عدالت‌خواه به بولیوی

الهام طاووسی

13 مرداد 1400


کتاب در میان سرخپوست‌ها، خاطرات سفر دانشجویان عدالت‌خواه به بولیوی است، که به تحقیق آقایان احسان دهقانی و امین سردارآبادی تدوین شده است.

چاپ اول این کتاب ۱۹۱ صفحه‌ای، با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، در واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه‌ فرهنگی انقلاب اسلامی، در زمستان 1399 تهیه و توسط انتشارات راه‌یار منتشر شده است.

مجموعه‌ پیشِ‌رو تلاشی است برای نشان دادن زحمات گروه اعزامی جنبش عدالت‌خواه دانشجویی به کنفرانس بین‌المللی«تغییرات آب و هوا و حقوق مادر زمین» در بولیوی‌. این مجموعه شامل خاطراتی از هیئت اعزامی به انضمام مقالات فکری است که به کمک آنها فضای آمریکای لاتین و نقش آنها را در مناسبات بین‌المللی نشان دهد و اشتراک ایران و کشورهای آمریکای لاتین را مطرح کند. این خاطرات مربوط به سال ۱۳۸۹ است. در این سال‌ها بسیاری از مناسبات تغییر کرده و ممکن است بعضی از آسیب‌شناسی‌های ارائه شده در بخش خاطرات در فصل‌های یک تا سه، صرفاً مربوط به آن برهه‌ باشد.

هزاران نفر از فعالان سازمان‌های مردم نهاد، از جمله هیئت اعزامی جنبش عدالت‌خواه دانشجویان ایرانی، با شرکت در اجلاس جهانی حفاظت از محیط زیست، به فکر چاره و اتخاذ تصمیمی سریع برآمده‌اند. آنها با آگاهی از خطرات مهلک تغییرات آب و هوایی و با شناخت نظام سرمایه‌داری جهانی که مسبّب اصلی این تغییرات ویرانگرند، به نمایندگی از ۷ میلیارد نفر ساکنان کره‌ زمین در اجلاسی شرکت کردند که هدفش تلاش برای حفظ محل سکونت آحاد بشر بود.

اجلاس «تغییرات آب و هوا و حقوق مادر زمین» به ابتکار رئیس‌‌جمهور سرخ پوست و روستایی بولیوی در ۱۹ آوریل ۲۰۱۰ در شهر کوچابامبا آغاز شد و چهار روز ادامه داشت.

مطالب این کتاب در ۵ بخش تقسیم بندی شده است:

بخش اول با عنوان «در میان خاطرات» به نحوه شروع  این سفر اشاره می‌کند؛ طی تماسی که آقای امیر تفرشی (دانشجوی رشته مهندسی حمل و نقل ریلی دانشگاه علم و صنعت، از اعضای شورای مرکزی مجمع حزب‌الله دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و از اعضای هیئت مؤسس جنبش عدالت‌خواه دانشجویی، که هشت سال برای پژوهش و دغدغه‌های اجتماعی‌اش در کشور اکوادور زندگی کرده است)، با آقای محمدصادق شهبازی داشته، پیشنهاد شرکت در این اجلاس را می‌دهد و در ادامه به نقل خاطرات دانشجویان اعزامی به این سفر، قبل از رفتن، می‌پردازد. سه نفری که برای این اجلاس انتخاب شدند، عبارت بودند از: آقای سیدعلی موسوی (از اعضای هیئت جنبش عدالت‌خواه دانشجویی، دانشجوی ممتاز فیزیک در دانشگاه علم و صنعت، که سال‌ها بعد به حوزه علمیه رفت و مشغول تحصیل علوم دینی شد. به زبان اسپانیولی هم کمی تسلط داشت. حضور روحانی در این اجلاس حائز اهمیت بود.) خانم فاطمه دلاوری (از اعضای اتحادیه که در دانشگاه باهنر مهندسی نرم‌افزار می‌خواند و به زبان انگلیسی و عربی کم‌ و بیش تسلط داشت. اصلی‌ترین مسئله در انتخاب او، ارائه الگوی زن مسلمان ایرانی بود.) محمدصالح مفتاح (از اعضای سابق شورای مرکزی جنبش عدالت‌خواه دانشجویی بود. دانشجوی معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق، به زبان فرانسوی تسلط داشت و سابقه فعالیت در زمینه جهان اسلام داشت.)

بخش دوم با عنوان «در میان نگاه‌ها» به خاطرات خانم فاطمه دلاوری، محمد‌ صادق مفتاح، و سیدعلی موسوی از لحظه سوار‌شدن به هواپیما تا رسیدن به بولیوی و اتفاقات در سفارت بولیوی اشاره می‌کند.

مسیر گروه اعزامی از تهران به استانبول و سپس سائوپائولو در نظر گرفته می‌شود چرا که بلیط یکسره هزینه دو برابری در برداشته است. در این بخش از کتاب به خاطرات و اتفاقاتی که در طول این مسیر رخ داده اشاره می‌شود. از جمله اینکه، خانم دلاوری با خانمی ۵۷ ساله برخورد داشته‌اند که در هواپیما کتاب قطوری مطالعه می‌کرده و با خودش می‌گوید اگر من بودم شاید کتاب کم‌حجم‌تری برای مطالعه در هواپیما انتخاب می‌کردم و در طول مسیر از هم‌صحبتی با آن خانم متوجه می‌شود که «کتاب دا» را مطالعه می‌کردند. یا دختر فرانسوی که با چفیه عربی در فرودگاه ترکیه توجه گروه اعزامی را برمی انگیزد و در مقابل سؤال خانم دلاوری می‌گوید که «هدیه از لبنان» است. مهم‌‌تر اینکه مردم آمریکای لاتین به دلیل نشناختن ایران و تشابه اسمی، ایران را با عراق و هند اشتباه می‌گرفتند، از جمله خانمی که در جواب دعوت خانم دلاوری به ایران، می‌گوید: «جنگ که تمام شود، می‌آیم.»(صفحه 49 کتاب)

از زیبایی‌های این بخش اشاره به نحوه فرود هواپیما در لاپاز مرتفع‌ترین پایتخت جهان است که نویسنده از زبان راویان بیان می‌کند هواپیما در لحظه فرود دقیقاً اوج می‌گیرد.

بخش سوم: «در میان سرخپوست‌ها» از مراسم افتتاحیه و هجوم خبرنگاران به سمت هیئت اعزامی ایران می‌گوید و حجاب خانم فاطمه دلاوری که سؤال‌هایی برمی‌انگیزد.

بخش چهارم: «در میان پرسش‌ها» خلاصه‌‎ای از گزارش اولین نشست خبری هیئت اعزامی جنبش عدالت‌خواه دانشجویی پس از سفر بولیوی را بیان می‌کند. در این بخش آقای مفتاح به نبود تولیدات فرهنگی برای ارائه به مردم بولیوی اشاره می‌کند و می‌گوید دستمان خالی بود، در حالی که مردم بولیوی بسیار مشتاق به انقلاب و اسلام بودند.

در نهایت در بخش«مؤخره» مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و نگاه صاحب‌نظران در باب چرایی سفر دانشجویان عدالت‌خواه به بولیوی و آمریکای لاتین، گردآوری شده است.

در بخشی از کتاب آمده است...

«در مسیر برگشت و در فرودگاه، با مدیر ارشد سازمان محیط زیست کشور اتیوپی همراه بودیم. بدون هیچ هیئت‌ِ همراه و خدم و حشمی آمده بود. کارتِ پروازش را گم کرده بود و از اینکه هیچ کسی انگلیسی صحبت نمی‌کرد، کلافه شده بود. سعی کردیم تا آنجا که می‌توانیم کمکش کنیم و از نگرانیش کم کنیم‌.

با او در باب مسائل گوناگون صحبت کردیم. به صحبت از اسرائیل که رسیدیم، ما را ترک کرد و در محوطه‌ فرودگاه کمی قدم زد. کمی که اطرافش را بررسی کرد، برگشت و گفت: «شما کشور قدرتمندی هستید که این‌قدر راحت می‌توانید اسرائیل را محکوم کنید. ما با اینکه جنایات و جرایمشان را می‌دانیم، نمی‌توانیم علنی مطرح کنیم.»

او می‌گفت: «شما خیلی کشور قدرتمندی هستید. تصور نکنید ما هم می‌توانیم رفتارهایی مثل شما در عرصه بین‌المللی داشته باشیم.»

بنده‌خدا جرأت نمی‌کرد حتی در فرودگاه که کسی اطراف ما نبود، سخنی بر زبان بیاورد. شاید برای کل آن کشورهایی که سابقه‌ ضدامپریالیستی زیادی دارند، باورکردنی نبود که کشوری مثل ایران، به آمریکا اجازه داشتن سفارت‌خانه در کشورش را نمی‌دهد. برای بعضی‌هایشان باورکردنی نبود که بدون سفارت آمریکا هم بتوان زنده ماند! اما این زنده بودن خودش بهترین توهین به قدرت پوشالی ایالات متحده است.»(صفحه 108 کتاب)



 
تعداد بازدید: 4659


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 119

داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه می‌کردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. می‌خواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرت‌زده نگاه می‌کردم که این بسیجی کوچک چکار می‌کند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.