مورخان ایرانی نگاه سنتی و کلاسیک به تاریخ دارند
دکتر علیمحمد ولوی در نشست «تاریخ جامعهشناسی» کتاب ماه تاریخ و جغرافیا گفت: متاسفانه مورخان ایرانی یک نگاه سنتی و کلاسیک به تاریخ دارند و گمان میکنند که وظیفه تاریخ، فقط شناسایی وقایع گذشته است. وی همچنین این پرسش را به بحث گذاشت که آیا تاریخ را میتوان به عنوان یک علم شناخت و به آن جنبه علمی داد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست تخصصی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به بررسی «تاریخ جامعه شناسی» اختصاص داشت. این نشست عصر روز چهارشنبه (14 مهرماه) در سرای دایمی اهل قلم با
حضور متخصصان تاریخ و پژوهشگران برگزار شد.
در نشست «تاریخ جامعهشناسی» دکتر علیمحمد ولوی، دکتر عباس منوچهری، دکتر حسن حضرتی و حبیباله اسماعیلی سردبیر کتاب ماه تاریخ و جغرافیا حضور داشتند و به بحث و گفتوگو درباره تاریخ جامعهشناسی پرداختند.
ولوی در ادامه سخنانش خاطرنشان کرد: به اعتقاد من، آنچه موضوع مورد مطالعه جامعهشناسی و فلسفه تاریخ است، مساله «تغییر» است. فلسفه تاریخ، تغییر را در سطح کلان بررسی میکند اما تاریخ جامعهشناسی در سطوح میانی و خود تاریخ نیز در سطحی خُرد قرار میگیرد.
به هر حال به نظر میرسد که حوزههای معرفتی و حوزههای مطالعات علمی، موضوعاتی جدید باشند اما نمیتوان انکار کرد که همواره از دغدغههای ذهنی بشر بودهاند. اگر بعضی از متون مهم هندی و چینی را نگاه کنیم، خواهیم دید که همین حرفهای جدید را مطرح میکنند.
وی افزود: آن متنها، مباحث اجتماعی را در سطح کلان پیش میکشند و میکوشند که آنها را بازشناسی کنند. بزرگان فکری یونان، همانند «تالس» و «فیثاغورث»، نیز حرفهای جدی در این مباحث دارند. کوششهای امروزی، در واقع، بر پایه آثار آنها و بزرگانی مثل افلاطون نهاده شده است. البته بعدها فارابی و ابن خلدون نیز سخنان بسیار با ارزشی در این باره گفتند. این بحث با سابقهای است که قابل پیگیری است. در ایران نیز اگر «گاتها» و «یسنا» و دیگر متون زرتشتی را بخوانید، نشانههای بحثهای امروزی را خواهید دید. هر چند بحث به شکل امروزی آن، در اروپا و پس از رنسانس مطرح شد.
این تاریخپژوه گفت: یک پرسش اساسی این است که آیا تاریخ را میتوان به عنوان یک علم شناخت؟ و به آن جنبه علمی داد؟ نخست باید در نظر داشت که یک تقسیمبندی خاصی از علوم وجود دارد. بر این اساس، علوم را میتوان از ساده به پیچیده تقسیم کرد. پیروان چنین نظری، ریاضی را سادهترین علم میدانند، سپس فیزیک، نجوم، فیزیولوژی و در نهایت پیچیدهترین علم را جامعهشناسی (سوسیالوژی) تلقی میکنند.
چون جامعهشناسی با رفتار انسانی سر و کار دارد در حالی که در علوم دیگر با پدیدههای ثابت و مشخص روبهروییم. روشن است که کنترل رفتارها بسیار دشوار است. اما بهنظر من اگر ما بخواهیم به معرفتی به نام تاریخ از زاویه علمی نگاه کنیم، آنگاه تاریخ حتی از جامعهشناسی هم پیچیدهتر خواهد بود. چون همه آن دشواریهایی که در جامعهشناسی میتوان دید، در تاریخ هم وجود دارد، به اضافه پیچیدگیهای دیگر.
وی افزود: پاسخ ما این پرسش هم که آیا تاریخ علم است یا نیست؟ بستگی دارد به این که از تاریخ چه تعریفی بهدست میدهیم. ما از گزاره علمی انتظار داریم که به ما قدرت پیشبینی و تعمیم ببخشد. پس میتوان پرسید که آیا تاریخ قدرت پیشبینی و تعمیمپذیری دارد تا بتوان به آن به گونه علمی نگاه کرد؟
البته پیداست که تاریخ به شکل سنتی آن چنین قدرتی ندارد. اما اگر موجودیتهای مضاف تاریخی را در نظر بگیریم، آنگاه در تاریخ هم به گزاره علمی میتوان رسید، تا بدان حد که بتواند به آدمی توانایی پیشبینی ببخشد.
ولوی یادآور شد: به هر حال اگر قرار باشد که به تاریخ به صورت ایستا نگاه کنیم و آن را گزارههای منفرد و جدا از هم و کمیات غیر قابل اتصال بدانیم، توقع چندانی از آن نباید داشت. اما اگر نگاه خود را ارتقاء بدهیم، آنگاه موضوع صورت دیگری به خود میگیرد و دغدغه آن شناسایی و معنایابی رفتار فرد و گروه خواهد شد. این را نیز نباید نادیده گرفت که تاریخ و جامعهشناسی، تنها از لحاظ سوژههای مورد مطالعه و برشهای زمانی با هم تفاوت دارند.
وی افزود: جامعهشناسی را میتوان به عنوان یک پدیده استاتیک و ایستا مورد توجه قرار داد اما خصلت پویایی تاریخ، به مراتب از جامعهشناسی بیشتر است. از سویی دیگر، اگر با خود انسان شروع کنیم و بگوییم انسانها موجوداتیاند که رفتارهای مشابه دارند، آنگاه به دلیل تشابهات رفتاری انسانها، خواهیم توانست هم در مطالعه رفتار شخصی و هم رفتار جمعی، به گزارههای علمی برسیم.
این استاد دانشگاه یادآور شد: متاسفانه مورخان ایرانی یک نگاه سنتی و کلاسیک به تاریخ دارند و گمان میکنند که وظیفه تاریخ، فقط شناسایی وقایع گذشته است و حتی حاضر نیستند از تحقق نهاد خاصی که حاکمیت و قدرت باشد، پا را یک قدم آنسوتر بگذارند. در حالی که اگر بپذیریم که تاریخ، علم است و توان تعمیم و پیشبینی را دارد، آنگاه نگاه سنتی به تاریخ ارزش خود را از دست میدهد.
ما در مطالعات علمی سه لایه داریم لایه اول شناسایی است. در تاریخ هم نخستین کار شناسایی است و نباید انتظار داشت که مورخ بدنبال پیدا کردن نسبتها باشد. سطح دوم پیدا کردن نسبتهاست. معنی علم هم جز این نیست که نسبتها را بیابد. پس از این است که میشود از عقل و عقلانیت سخن گفت.
در علوم انسانی و تاریخ، باید امور و ساختار آنها را شناخت و بعد از این دو پدیده است که دست به نسبتسنجی زد. در اینجا، کار دانشمند به پایان میرسد و وظیفه فلسفه آغاز میشود. برای همین است که نهایت همه علوم به فلسفه میانجامد.
وی افزود: عرصه سوم پیدا کردن نسبیت بین نسبتهاست. یعنی شناختن عوامل مشترک پدیدهها. پس از طی این مراحل است که میتوان تئوری و نظریه داد. اتفاقا در تاریخ هم به راحتی علوم دیگر، تئوری و نظریه، قابل ارایه است و با شناسایی درست مقتضیات و شرایط، به سادگی یک فیزیکدان، دست به پیشبینی زد.
در تاریخ جامعهشناسی، دادههای جامعهشناختی را از نگاه تاریخی بررسی میکنیم. این همان کاری است که «فوکو» و «وبر» انجام دادهاند. آنها مجموعهای از دادههای جامعهشناختی مشابه را بررسی میکنند و مورد مطالعه قرار میدهند. سپس با رویکردی تاریخی، به ریشهها و اعماق میروند تا به تحلیلی درست برسند. به هر حال، من به دیوارکشی بین جامعهشناسی و تاریخ اعتقاد ندارم و باورم این است که مورخان میتوانند به روش موضوعی، به علوم دیگر نزدیک بشوند و قلمرو خود را ارتقاء بدهند.
خبرنگار : آناهید خزیر
تعداد بازدید: 7188