در تعقیب و گریز(2)


بازخوانی کتاب «همگام با آزادی» خاطرات سیدمحمدمهدی جعفری در پنج اپیزود

با بازرگان، طالقانی و سحابی در قصر
اپیزود دوم: دوران زندان
2

سرگه بارسقیان: «از ابتدای امسال تا پنجم آبان ماه در زندان قصر بودیم. از هفتم آبان ماه تا هفدهم دی ماه در دژ برازجان بودم. از نوزدهم به بعد در زندان یزد بودم و هستم.» این آخرین یادداشت روزانه دکتر سیدمحمدمهدی جعفری در سررسید سالانه بانک ملی‌اش در 29 اسفند سال 1344 بود؛ آخرین یادداشت روزانه جعفری در سال بعد (1345) در زندان قصر نوشته شد؛ دو هفته پس از درگذشت محمد مصدق در احمدآباد و دو ماه پیش از آزادی‌اش در 13 اردیبهشت 1346؛ «امروز پس از 1440 روز زندانی کشیدن به اتفاق آقایان مهندس عزت‌الله سحابی و ابوالفضل حکیمی از زندان آزاد شدیم.» بخش دوم جلد اول کتاب خاطرات سیدمحمدمهدی جعفری (همگام با آزادی) یادداشت‌های روزانه او در زندان در سال‌های 1343 تا 1346 است، البته او در سال 1342 یادداشت روزانه و مرتبی ننوشت ولی آنچه طی آن سه سال به کاغذ آورد، یکی از منابع دست اول و بسیار مهم تاریخ انقلاب بشمار می‌رود. در خلال این یادداشت‌های روزانه اخبار درونی زندان شماره چهار قصر و نیز دژ برازجان و لیست کامل زندانیان سیاسی، اتهام و مدت محکومیت آنها به دست می‌آید و گفت‌وگوی سیدقاسم یاحسینی (نویسنده کتاب) با جعفری، این یادداشت‌ها را تکمیل کرده است. جعفری آن زمان 24 ساله و جوان‌ترین متهم عضو نهضت آزادی در دادگاه بود و خاطراتش در دوره زندان با نام‌های زیادی چون آیت‌الله طالقانی، ‌مهدی بازرگان، یدالله سحابی، عزت‌الله سحابی، محمد حنیف‌نژاد و... عجین شده است. زندان قصر در اختیار شهربانی بود و آنها زندانیان ساواک بودند؛ رقابت ساواک و شهربانی فضایی برای زندانیان فراهم کرد که هم از آزادی عمل برخوردار باشند و هم زندان را بصورت شورایی اداره‌ کنند؛ زندان هم پر بود از کلاس‌های آموزشی؛ دکتر شیبانی دو سه کلاس آموزش زبان فرانسه در روز داشت، جعفری روزی دو سه کلاس آموزش زبان عربی برگزار می‌کرد، طالقانی و بازرگان هم سلسله سخنرانی‌هایی در زندان داشتند. جعفری علاوه بر ترجمه متون عربی در زندان (اولین آن کتاب روش تربیتی اسلام نوشته محمد قطب بود) در تقریر دو کتاب مهندس بازرگان «باد و باران در قرآن» و «سیر تحول قرآن» با او همکاری کرد. حتی طرح اولیه کتاب دکتر سحابی درباره تئوری‌های تکامل انسان به نام «خلقت انسان» در دوره تبعید به دژ برازجان ریخته شد و در تهران و زندان قصر و با مشورت با آیت‌الله طالقانی در مسایل قرآنی و دینی تکمیل شد. کتاب به محاکمه سران نهضت آزادی و اتفاقات دادگاه می‌پردازد؛ از امتناع آیت‌الله طالقانی از بلند شدن در دادگاه (بخاطر به رسمیت نشناختن دادگاه) تا تندنویسی متن دفاعیات متهمین و وکلا توسط جعفری و عباس شیبانی و نیز اظهارات مسوولان دادگاه. یکی از جالب‌ترین بخش‌های یادداشت‌های روزانه زندان جعفری، مربوط به جلسه شصت و یکم دادگاه اعضای نهضت آزادی در 30 خرداد 1343 است که دادستان به گفته‌های متهمان و وکلا پاسخ داد و از جمله به نام نهضت آزادی هم خرده گرفت: «خود کلمه «نهضت آزادی ایران» جرم است، زیرا نهضت یعنی جنبش و آزادی، ضد بندگی. یعنی جنبش برای آزاد کردن ایران. آفتاب آمد دلیل آفتاب. ایران آزاد است، نباید جنبشی برای آزاد کردن آن باشد. نهضت باید سرلوحه‌اش اخلاق باشد. آقای دکتر شیبانی در جذامخانه مشهد کار کند و سران نهضت در خیابان‌ها آب به سینه زنان بدهند.» فردای آن روز، سرهنگ غفاری، وکیل بازرگان، دکتر سحابی و حکیمی پاسخ دادستان را داد: «اگر نهضت آزادی جرم است، آزاد زنان و آزاد مردان شاه هم جرم است و حزب دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا هم جرم است، زیرا آمریکا هم جمهوری است و هم دموکراسی است.» در جلسه هفتم تیر بود که بازرگان دفاعیات مشهورش را بیان کرد: «ما آخرین سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسی هستیم. بعد از این اگر دادگاهی تشکیل شود با جمعیتی سر و کار خواهد داشت که واقعاً و علناً مخالف رژیم است.» پس از بازرگان، دکتر سحابی به دفاع آخر از خود برخاست و جواب دادستان را داد: «اگر اسم نهضت آزادی جرم است، باید خیلی‌ها را محاکمه کنید، زیرا حزب استقلال درست کردند.»


ضمیمه مهرنامه، شماره 5، مهر 1389، ص 29


 
تعداد بازدید: 5068


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 130

هنوز چند روز از این حمله نافرجام نگذشته بود که دوباره دستور آمد آماده حمله دیگر باشیم و این بار کار را یکسره کنیم. عده‌ای از افراد با شنیدن خبر حمله ناراحت شدند و بنای اعتراض را گذاشتند. کمتر کسی حاضر بود دوباره آن لحظات کشنده را تجربه کند و بدون نتیجه، عقب بنشیند. تازه از کجا معلوم که اگر زخمی می‌شدیم مانند آن دو مجروح جایمان نگذارند و به عقب برنگردند! یک ستوانیار بعثی به نام مطلک فرهان، سربازانی را که اعتراض می‌کردند شناسایی کرده و گزارش داده بود. روزی آنها به ضداطلاعات احضار شدند و هرگز بازنگشتند.