عینیت؛ گزارههای مقبول اهل تاریخ
دکتر علیرضا ملائی توانی*؛ دکتر احمد گلمحمدی**
مصاحبهكننده: کتاب ماه آقای اسماعیلی
آقای اسماعیلی: بسمالله الرحمن الرحیم. موضوع این گفتگو شاید یکی از سهلترین و در عین حال صعبترین موضوع پژوهشهای تاریخی است. موضوعی بسیار بااهمیت که از روزی که ارسطو تاریخ را فضل دانست، تا امروز معضل اهل تاریخ بوده است. عینیت در پژوهشهای تاریخی یا عینیت در تاریخ موضوع این گفتگو است. بحث را در دو بخش مطرح خواهیم کرد. بخش اول تبیین مفهومی موضوع است و بخش دوم به اصل موضوع عینیت برمیگردد. این سخن مانند همهی حوزههای معرفتی دارای مسائلی ذاتی و عَرَضی است. از روزی که انسان پیرامون خود را شناخت، به این مسأله نیز توجه داشت. میگویند همهی معرفت بشری ذیل دو رویکرد افلاطونی و ارسطویی بازکاوی و بازخوانی شده است. شاید هنوز هم به یک معنا ما در همان مسیر هستیم. گرچه اگر به مسائل مطرح شده مبتنی بر تئوریهای زبانی و زبانشناختی توجه کنیم، به نظر میرسد افق دیگری مقابل بشر گشوده شده است. گرچه عدهای آن را هم تابع رویکرد افلاطونی میدانند.
از دکتر ملائی خواهش میکنیم سخن را آغاز کنند.
دکتر ملائی: بسمالله الرحمن الرحیم. من هم اعتقاد دارم که بحث عینیت، یکی از پیچیدهترین و در عین حال دشوارترین مباحث مطرح شده در حوزهی معرفتشناسی به طور عام و معرفتشناسی تاریخی به طور خاص است. وقتی سخن از عینیت به میان میآید، منظور همان بیطرفی در علم است. یا همان واژهی (objectivity) که دکتر گلمحمدی در این حوزه تخصص دارند و آثاری نیز از ایشان در حوزهی فلسفهی تاریخ ترجمه و منتشر شده است و ایشان بهتر این واژه را تبیین خواهند کرد.
منظور از بیطرفی این است که در حوزه مباحث یک علم و طرح فراوردههای آن، تا چه میزان احساسات، تعلقات، رویکردها، نگرشها و باورهای محقق میتواند اثرگذار و نقشآفرین باشند؟ طبیعتاً وضعیت بیطرفی در علوم انسانی با علوم دقیقه بسیار متفاوت است. در علوم انسانی چون با پدیدهای انسانی و مسائل مربوط به او مانند غمها، دردها، شادیها، پیروزیها، شکستها و مانند آن سروکار داریم، قطعاً هنگام پژوهش و کاوش تاریخی این موضوعات، خواهناخواه ذهن و ضمیر و احساسات پژوهشگر را درگیر خواهد کرد؛ که این وضعیت طبعاً در علوم دیگر وجود ندارد. بنابراین میتوان گفت عینیت یعنی دستیابی به حقیقت تمام و کمال. یا دسترسی پیدا کردن به کل واقعیت و حقیقت، به گونهای که هیچیک از ابعاد و زوایای یک پدیده ناگفته باقی نماند و تحت تأثیر چیز دیگری قرار نگیرد و ما بتوانیم شناخت کاملی از آن پدیده عرضه کنیم. شاید بتوان گفت زمانی که از عینیت سخن میگوییم، سخن از میزان درگیری ذهن و نوع مواجههی محقق با پدیدهی موردمطالعه است. و پدیدهی مورد مطالعه همانگونه که عرض کردم در علوم انسانی با علوم دیگر بسیار متفاوت است. به عنوان مثال یک ریاضیدان و یا منجم و یا هر دانشمند دیگر که با علوم تجربی و تجریدی و کاملا ذهنی سروکار دارد، چندان درگیر احساسات و تعلقات و روحیات خود نخواهد شد. ولی ممکن است در جانورشناسی و گیاهشناسی برخی احساسات محقق درگیر موضوع شود اما در پدیدههای انسانی این درگیری بسیار بیشتر است.
به نظر من عینیت را باید در سه یا چهار سطح بررسی کرد: گاه عینیت بهمثابه روش است. وقتی در مورد موضوعی تحقیق یا میکنیم، باید روشی برگزینیم که کمترین تأثیر و درگیری را در مسائلی که گفتیم به وجود آورد. بنابراین این روش خود میتواند ذهن محقق را درگیر کند.
مسألهی بعدی شخص محقق است. محقق به نسبت موضوعاتی که با آنها سروکار دارد و نیز نسبتی که با موضوع پیدا میکند، رویکردهای متفاوتی بروز میدهد. بهعنوان مثال محققی که در مورد سرزمین و خانه و خانوادهی خود تحقیق میکند، با کسی که در مورد ملت و فرهنگ دیگری به پژوهش میپردازد، مواجههی متفاوتی با مسائل دارد.
مسألهی بعدی صحت یافتهها و یا میزان اتقانی است که یافتههای علمی محقق خواهد داشت. این مسأله خود متأثر از دو متغیر قبل است.
به هرحال مسألهی عینیت پدیدهای است که از زمانی که مسائل معرفتشناسی مطرح شده است، به نوعی بشر را درگیر خود کرده است. در این باره دو نحلهی متفاوت مطرح بودهاند که آقای دکتر گلمحمدی در این مورد توضیحات بیشتری خواهند داد. یکی از این دو دسته پوزیتویستها (positivists) یا اثباتگرایان و یا پیروان مکتب فلسفهی تحصلی هستند. این مفهوم در ایران به اشکال گوناگون ترجمه شده است. پوزیتویستها بر این باور بودند که در علوم انسانی همچون علوم طبیعی، محقق میتواند با استفاده از یک روش علمی و بدون دخالت دادن تعصبات، پدیدههای انسانی را مطالعه کند و حاصل کار خود را بر اساس یک روش عرضه کند و به عینیت دست یابد. یعنی اگر از روشهای علمی استفاده شود، حاصل کار عینی خواهد بود. اینان ذهن انسان را مانند آینهای میدانستند که پدیدههای بیرونی را بدون کم و کاست منعکس میکند، بدون اینکه خود درگیر موضوع شود. محقق میتواند به جای بازیگر یک تماشاچی باشد و از بیرون به پدیدهها بنگرد و حاصل کار خود را عرضه کند. این گروه متأثر از روشهایی بودند که در علوم طبیعی به کار میرفت.
گروه بعدی ایدهآلیستها (idealists) بودند که بیشتر متأثر از فلسفهی آلمان بودند که از متن آن روشها و مکاتب متعدد دیگری ظهور کرد مانند هرمنوتیکها. اینان معتقد بودند نمیتوان به تمام حقیقت دست پیدا کرد زیرا ذهن انسان هرگز مانند آینه نیست که تنها منعکس کنندهی پدیدههای بیرونی باشد، بلکه معرفت از ذهن انسان سرچشمه میگیرد. بنابراین هیج واقعیتی به صورت خالص و محض وجود ندارد و حقایق و پدیدهها متأثر از دیدگاه محقق هستند.
امروزه علاوه بر این دو دیدگاه، دیدگاههای افراطیتری نیز مطرح شده است. ازجمله کسانی که بحث نسبیگرایی در معرفت تاریخی را مطرح میکنند و معتقدند که اساساً نمیتوان بسیاری از پدیدههای انسانی را شناخت؛ چراکه گویی محقق و موضوع مورد تحقیق او، دو دنیای متفاوتند که نمیتوانند یکدیگر را تجربه کنند و از هم شناخت به دست آورند. این دیدگاههای گوناگون در مورد عینیت بحث را بسیار پیچیده و غامض کرده است.
آقای اسماعیلی: دکتر ملائی به سه موضوع اشاره کردند. یکی عینیت به معنای بیطرفی، دوم اشاره کردند که بیطرفی در علوم انسانی دشوارتر و در علوم طبیعی سهلتر است. و دیگر اینکه سه عامل و ملاک را در رسیدن به بیطرفی عینی برشمردند که عبارتند از: روش تحقیق، برقرار کردن نسبت صحیح محقق با موضوع تحقیق و متقن بودن یافتههای وی. به نظر شما این بیطرفی چگونه اتفاق میافتد؟ و آیا این بیطرفی خود زمانمند است یا نه؟ یعنی آیا این بیطرفی خود از تاریخیت برخودار است؟ دیگر اینکه اشاره کردند عینیت یعنی این که به کل واقعیت یا حقیقت برسیم. این موضوع البته محل بحث و اشکال است. و این سؤال نیز مطرح میشود که چگونه میتوان به کل واقعیت دست یافت؟ در مبحث بعدی از دکتر ملائی خواهش خواهیم کرد که معیارهایی برای رسیدن به کل حقیقت بیان فرمایند.
از آقای دکتر گلمحمدی خواهش میکنیم دیدگاه خود را در مورد عینیت بیان فرمایند.
دکتر گلمحمدی: بسمالله الرحمن الرحیم. همچنان که دوستان هم اشاره کردند، یکی از مهمترین و پایدارترین موضوعات معرفتی، عینیت در پژوهشهای تاریخی است. من گمان میکنم برای رسیدن به مفهوم عینیت، باید بحث را از معرفت یا شناخت آغاز کرد. اگر شناخت و معرفت را هرگونه آگاهی و اطلاعات و تشخیصی بدانیم که سوژه یا فاعل شناسا از موضوع شناخت یا عین یا اوبژه به دست میآورد، سه مؤلفه یا عنصر در آن دخیل است. یکی فاعل شناسا، یکی موضوع شناخت و سوم فرایند شناخت. عینیت نسبتی با فرایند شناخت و عناصر اصلی این فرایند دارد. از این لحاظ، درواقع کاربرد عینیت بر برخی پیشفرضهای فلسفی و هستیشناسانه استوار است. به این معنا که اولاً عین یا اوبژهای وجود دارد که فاعل شناسا، طی فرایندی آن را میشناسد. بنابراین وقتی واژهی عینیت را به کار میبریم، پیشفرض هستیشناسانهی آن این است که یک عین بیرون از ذهن فاعل شناسا وجود دارد که قابل شناخت است و میتوان شناخت کامل و جامع و مانعی از آن به دست آورد. اگر چنین شناختی از پدیدهای به دست آوریم، آن شناخت عینی است.
نظریهپردازانی مانند اتکینسون، معتقدند عینیت در مباحث تاریخی به دو معنا به کار میرود. یک معنا، همانگونه که دکتر ملائی فرمودند، تناظر داشتن با واقعیت بیرونی است. یعنی مرتبط یا منطبق بودن با واقعیت، بهویژه واقعیت بیرونی (چیزها یا دنیای بیرون از ذهن انسان). اما در معنای دوم کاربردیتر و مهمتر، عینیت عبارت است از آنچه دراصل برای هر شخص عاقلی قابل قبول باشد (برای هر شخص عاقل توافقپذیر باشد). در هر دو تعریف، عینیت بر وجود روشی برای تعیین درستی یا نادرستی یک گزاره دلالت دارد. در تعریف اول، این درستی بر پایه انطباق با واقعیت بیرونی تعیین و تأیید میشود. در تعریف دوم هم درستی گزاره مورد نظر، علیرغم امکانناپذیری انطباق با واقعیت بیرونی، از طریق معیارهای عقلی تأیید میشود. هردو معنا را میتوان از عینیت مراد کرد. اما معنای اول بیشتر مطلوب سنتهای فکری پوزیتویستی است و فهم سادهای از عینیت مدنظر دارد. نقدهای جدی که وارد بر این معنای اول بود که معنا یا تعریف دوم عینیت را پدید آورد و اعتبار بخشید. چون بهناگزیر شناخت ما (هر نوع شناختی) در قالب واژهها و گزارهها بیان میشود. ما گزارهای را عینی تلقی میکنیم (در معنای دوم) که بر اساس معیارهای جامعهی علمی معقول و قابل پذیرش باشد.
من تأکید میکنم که نقطهی عزیمت نقد معنای نخست عینیت، باعث راه یافتن به معنای دوم یعنی موجه بودن نزد جامعهی علمی شده است.
آقای اسماعیلی: این که شما میفرمایید عام است و مثلاً در عالم ریاضی هم مصداق پیدا میکند.
دکتر گلمحمدی: بله عام است و مختص تاریخ نمیشود. پوزیتویستها معتقد بودند اگر معنای اول عینیت (یا انطباق با واقعیت بیرونی) را بپذیریم، تکلیف عینیت در گزارههای ریاضی و منطقی چه خواهد شد؟ بنابراین باید تعریف دیگری در نظر گرفت که همان تعریف دوم است. امروزه دیگر تعریف اول (تناظر یا انطباق آینهوار) چندان اعتبار ندارد. مثلاً در مورد شناخت معطوف به هستیهای مفهومی مانند خانواده، اگر معنای اول عینیت را بپذیریم، بیمعنا و بیفایده خواهد بود. با چنین تعریف و تصوری، شناخت معطوف به مثلاً خانواده یا دولت را چگونه میتوان عینی دانست؟ در عینیت به معنای نخست (تناظر) قاعدتاً فقط حواس پنجگانه دخیلند، درحالیکه هستیهای تجربی و فیزیکی با هستیهای مفهومی مانند دولت و خانواده تفاوت دارد. گزارههای معطوف به هستیهای مفهومی با گزارههای معطوف به هستیهای انضمامی عینی تجربی فرق میکنند. هستیهای مفهومی عینیت تجربی ندارد که با حواس متعارف بتوان آنها را شناخت. بلکه فقط آثار و مؤلفههای تجربی آنها را میتوان مشاهده کرد. مثلاً پدر خانواده، مادر خانواده یا خانهی خانواده را میتوان دید، ولی خانواده برابر با آنها و قابل تقلیل به آنها نیست. این اجزای تشکیل دهنده خانواده به اعتبار تصور وجود یک هستی مفهومی به نام خانواده است که آن هویتهای متفاوت را به دست میآورند.
آقای اسماعیلی: گاه درمورد معرفت به مفهوم عمومی و عرفی آن صحبت میکنیم که ظاهراً تئوری عینیت خام یا ذهن آینهسان باید بیشتر کاربرد داشته باشد که این گونه نیست و گاه از معرفت خاص به مفهومی که در علوم مطرح است سخن میگوییم که در اینجا به نظر میرسد اساساً فرایند معرفت با مفهومسازی معرفت ممکن میشود. به عنوان مثال ما برای شناخت طبیعت به مفهومسازی رو میآوریم و از عالم واقع و خواص آن یاد میکنیم. آیا طبیعت همان چیزی است که ما در قالب مفاهیم آوردهایم یا این که چیز دیگری است. اما میدانیم هرچه هست این مفهومسازی کارساز است و ما از آن بهره میبریم. البته در هر دو شکل معرفتی عام وخاص را ما مفهومسازی میکنیم و تئوری ذهن آینهسان برای تبیین آن ناکارآمد است. با این که به نظر میرسد معرفتشناسی تاریخی در این عرصه هنوز بسیار نوپاست، بفرمایید که ما در حوزهی تاریخی با کدام شکل از معرفت سروکار داریم؟
دکتر گلمحمدی: به نظر من تفاوتی ندارد. اگر در تاریخ هم به معنای اول توجه داشته باشیم، دچار مشکل خواهیم شد. بسیاری از اهل تاریخ هم معنای دوم را میپذیرند. بهکارگیری معنای دوم عینیت از وجه دیگری هم قابل طرح است که در مباحث بعدی خواهم گفت.
آقای اسماعیلی: یعنی به نظر شما عینیت یعنی این که اهل یک دانش یا یک حوزهی معرفتی، گزارههای مطرح شده در آن را بپذیرند.
دکتر گلمحمدی: بله. یعنی آن گزاره را گزارهی معتبری بدانند.
آقای اسماعیلی: به آن گزاره برسند یا به ابزار رسیدن به آن گزاره؟
دکتر گلمحمدی: آن گزاره را معتبر و موجه بدانند. این گزاره عینی است.
آقای اسماعیلی: البته یک تفاوت ظریف و دقیقی میان تاریخ و دیگر علوم وجود دارد و آن این که در سایر علوم خود محقق رأساً وارد موضوع میشود ولی در تاریخ، ابتدا موضوع از صافی ذهن یک نفر دیگر گذشته است و بعد محقق امروزی به استناد سخن وی، نتیجهگیری میکند. این امر در تعریف دوم ما از عینیت اختلال ایجاد نمی کند؟ در اینجا بیطرفی و یا رسیدن به تمام حقیقت در معرفت تاریخی محل سؤال جدی قرار نمیگیرد؟
دکتر ملائی: مراد من از رسیدن به تمام واقعیت یا حقیقت این بود که از یک پدیدهی تاریخی چنان شناختی پیدا کنیم که هیچ ابهام و مطلب ناگفتهای از آن قضیه باقی نماند. به عبارت دیگر شناختی که حاصل میشود درگیر احساسات و تعلقات و مسائل روحی و روانی محقق نباشد.
آقای اسماعیلی: این شناخت در سطح خرد است یا کلان؟ گاه میگوییم در سال 617 هـ. ق مغولان وارد ایران شدند. گاه همین مسأله را در سطح کلان مطرح میکنیم و مثلاً بر اساس تئوری حاشیه به متن، به آن میپردازیم که کاملاً تفاوت خواهد داشت. در اینجا نباید سطوح تحلیل را مشخص کنیم؟
دکتر ملائی: نکتهای که فرمودید، موضوع قابل توجهی است. گاه ما اخبار تاریخی خُرد داریم. مثلاً امویان در سال 132 هـ. ق منقرض شدند. یا پیامبر در سال 13 هجری رحلت فرمودند. این مسائل خُرد را من معرفت تاریخی تلقی نمیکنم. معرفت تاریخی مجموعهای از دادههاست که با یک روش علمی معتبر به دست آید و نظمی منطقی بر آن حاکم باشد، تسلسل و فرایند تاریخی در آن لحاظ شده باشد و فردی که آن را مطالعه میکند، شناختی از آن به دست آورد. اخبار خُرد و جزئی شناخت تاریخی نیست. مراد من از بحث عینیت سطح کلان قضیه است. یعنی این که یک پدیدهی تاریخی را بررسی کنیم. به عنوان مثال این متقن و واقعی است که مغولان به ایران حمله کردند و شکی هم در این واقعه تاریخی نیست. اما در مورد پدیدهی حملهی مغول و آثار و فجایعی که در ایران رخ داد، میتوان بحث عینیت را مطرح کرد. فرض کنیم که یک مورخ مغول و یک مورخ ایرانی در مورد این پدیده مطالعه کنند. مورخ مغول چون از منظر بیرونی به جامعهای که دشمن خود تلقی میکرده و قصد فتح آن را داشته است، این حمله را ـ که مورخ ایرانی آن را غیرانسانی میشمارد ـ بهمثابه یک حماسه و افتخار مینگرد. اما ایرانی که مغلوب و قربانی شده است، نگاه دیگری دارد و همهی تمایلات و احساسات و عِرق مذهبی و ملی خود را در بیان این واقعه دخیل میکند.
آقای اسماعیلی: موضوع بیطرفی چه میشود؟
دکتر ملائی: اجازه بدهید اول موانع و مشکلات را مطرح کنیم و بعد بحث بیطرفی را. من تعریف دکتر گلمحمدی را از عینیت میپذیرم و به نظر میرسد که باید موانع رسیدن به عینیت تاریخی و راهکارهای وصول به آن را مطرح کرد.
آقای اسماعیلی: البته شما فرمودید باید به کل واقعیت می توان دست یافت. در معرفت تاریخی راه دست یافتن به کل واقعیت چیست؟
دکتر ملائی: فرض کنید دو نوع منابع متضاد یکی مغولی و دیگری ایرانی، در مورد پدیدهی حملهی مغول به ایران در دست داشته باشیم، محققی که میخواهد به بررسی این موضوع بپردازد، با منابعی سروکار دارد که دو یا چند مورخ با دیدگاههای مختلف و با توجه به تعلقات خاص خود به این پدیده پرداختهاند. گاه برخی از رویدادها را شاخ و برگ دادهاند و به تفصیل در مورد آن نوشتهاند و گاه برخی دیگر را نادیده گرفته و یا بهطور خلاصه از آن سخن گفتهاند و، یا بخشهایی از آن را دیدهاند. طبیعی است که شاهدان عینی از هر پدیدهی انسانی و یا تاریخی، با توجه به دیدگاههای خود روایات مختلف ارائه میدهند، که همهی آنها از دیدگاه مورخ امروز نقایصی دارد و از طریق این منابع تنها به بخشی از حقیقت میتواند دسترسی یابد و نه همهی آن. تاریخ را معمولاً فاتحان مینویسند و نه مغلوبان، مردان مینویسند و نه زنان، استعمارگران مینویسند و نه استعمارشدگان. همهی این موارد ناگفتههایی در تاریخ باقی میگذارد. ولی باز هم فاتحان از دیدگاههای مختلف مینویسند. در مورد هر قضیه هرچقدر هم نوشته شود، باز بخش هائی از آن ناگفته میماند. به همین علت دست یافتن به تمامی حقیقت در تاریخ امکانپذیر نیست و باید از یک حقیقت نسبی سخن گفت. حقیقت نسبی همان است که دکتر گلمحمدی گفتند. رسیدن به شناختی که جامعهی علمی آن دانش، آن را موجه و معتبر بدانند.
آقای اسماعیلی: یعنی اقوال نامتعارف در زمرهی شناخت تاریخی قرار نمیگیرد. اقوالی که یک فرد ممکن است خلاف عادت و یا خلاف مألوف مورخان بگوید، تاریخ و معرفت تاریخی محسوب نمیشود؟ اینطور که میفرماید اهل تاریخ بپذیرند، یعنی اقوال نامتعارف تاریخ نیست؟
دکتر ملائی: ممکن است یک روایت شاذ از یک پدیدهی تاریخی وجود داشته باشد. این طبیعی است که حقیقت تمام و کمال و یک حقیقت عریان از وقایع تاریخی وجود ندارد. در مورد یک واقعه ممکن است روایات متعدد و حتی یک روایت شاذ وجود داشته باشد. مهم این است که ببینیم که آیا براساس یک روش منطقی به دست آمده و مستند و مقبول است؟ آیا میتواند این روایت را با استنتاجات عقلی پذیرفت؟ اگر روشهایی که گفتیم در مورد یک حادثه و یک روایت به کار رفت، میتوان آن را پذیرفت و عینی دانست.
آقای اسماعیلی: پس ما در تاریخ با یک روایت ناتمام روبهرو هستیم. شاید بهتر باشد به جای واژهی نسبی بگوییم ناتمام. در واقع ما دانشی ناتمام نسبت به مسائل تاریخ داریم که همواره در معرض کامل شدن است و یا ممکن است نقصان پذیرد. یعنی متغیر است. اما تلاش این است که به سمت واقعیت پیش برویم.
برمیگردیم به نکتهی قبلی. در معرفت علمی گزارهها به بیرون از خود ارجاع پیدا میکنند و محقق خود رأساً در موضوع دخیل است. اما این که در معرفت تاریخی محقق در موضوع دخالت ندارد و معالواسطه به این موضوع میرسد.
یکی از حضار: تا چه حد یک مورخ از واژهی عینیت استفاده میکند؟ بهتر نیست از واقعیت یا حقیقت استفاده کنیم؟ گذشته از این که همهی واقعیت را هم نمیتوان بیان کرد. گاه ما از منابع دست اول مانند تاریخ بیهقی استفاده میکنیم، گاه از منابع دست چندم. نحوهی تطبیق این واقعیتها چگونه است؟ آیا ما در تاریخ بیهقی تردید میکنیم؟
آقای اسماعیلی: ما در تاریخ بیهقی از این حیث تردید نمیکنیم. حرف ما این است که آیا بیهقی همهی آن چیزی را که از تاریخ به عنوان یک پدیدهی هستیشناسی وجود داشته است، در کتاب خود منعکس کرده است؟ اساساً آیا امکان دارد که بتوان همهی وقایع را ضبط کرد؟ میتوان گفت برخی پدیدهها بر اساس نظر و دیدگاه بیهقی ضبط شده و این مقداری که ضبط شده از منظر نقد تاریخی قابل بحث است.
دکتر ملائی: تاریخ بیهقی یکی از متقنترین آثار تاریخی ماست و در تحلیل و علتیابی رخدادها و نیز روش تحقیق، تاریخ بیهقی در روزگار خود اثری بیهمتاست و درواقع، متنی علمی و متقن در آن روزگار نگاشته است. اما وی مطالبی که در روزگار سلطان مسعود می نوشت با نوع مواجهه او با مسائل روزگار پدر وی سلطان محمود به گونهای دیگر بود. زمانی که بیهقی در دیوان غزنویان به کار اشتغال داشت، روایتی کاملاً متفاوت از روایت بعدی خود، که خارج از حاکمیت و دستگاه غزنوی قرار داشت، مینگاشته است.
گذشته از این، در یک روز ممکن است هزاران واقعه رخ دهد. آیا بیهقی همه را ثبت میکرد؟ توینبی میگوید: فرض کنید همهی روزنامههای یک روز دنیا را در اختیار شما قرار دهند و از شما بخواهند تاریخ یک روز دنیا را بنویسید. فرض کنید که همهی آنچه در این روزنامهها آمده است، صحیح باشد، آیا میتوان تاریخ یک روز دنیا را به استناد این روزنامهها نوشت و تبیین کرد؟ طبیعی است که نه. نویسنده ناچار است برخی وقایع را ندیده بگیرد و برخی را برجستهتر جلوه دهد. بیهقی نیز به مطالبی پرداخته است که از دیدگاه او و از زاویه ذهن او مهم بوده است.
مثال دیگری میزنم. فرض کنید که شما خاطرات خود را مینویسید. بسیاری دیگر هم هستند که خاطرات خود را ضبط میکنند. هر روز با هزاران مسأله برخورد میکنید، آیا همه را مینویسید؟ بنابراین گزینش در تاریخ یک مسألهی غیرقابل انکار است.
آقای اسماعیلی: آقای دکتر گلمحمدی، جنابعالی به دو مفهوم عام و خاص عینیت اشاره کردید. ما در معرفت تاریخی برخلاف دیگر علوم معرفت مستقیم نداریم و معرفت ما معالواسطه است. بهترین تعبیر را در این مورد استنفورد دارد که میگوید: ما با شواهد تاریخی سروکار داریم که در متون و اسناد و امکنه و ... پیدا میشود. آیا ممکن است در مورد عینیت در تاریخ توضیحات بیشتری بفرمایید؟
دکتر گلمحمدی: به نظرم باید ما باید به زبان مشترکی برسیم. پیشفرضهایی که من دارم این است: شناخت یا معرفت شامل سه فرایند فاعل شناسا، موضوع شناخت و فرایند شناخت است. در اینجا شناخت در قالب گزاره حاصل میشود. گزارهها هم برحسب زمان ادعا و زمان ارجاع سه نوعند: گزاره معطوف به حال، درصورت همزمانی زمانهای دوگانه، مانند باران میبارد؛ گزاره معطوف به گذشته، درصورت تقدم زمان ب بر زمان الف یا زمان ارجاع بر زمان ادعا، مانند دیروز باران بارید؛ گزاره معطوف به آینده، درصورت تقدم زمان الف بر زمان ب یا زمان ادعا بر زمان ارجاع، مانند فردا باران خواهد بارید. برخی صاحبنظران عقیده دارند که از لحاظ این نسبت زمان ادعا/ ارجاع، گزارههای تاریخی چندان با گزارههای دیگر تفاوت ندارند. مثلاً این گزاره که اکنون در رشت باران میبارد. ما که خود حضور نداریم، یا از تلفن میشنویم یا از اخبار. به هرحال خود ما شاهد این واقعه نیستیم. در شرایطی میتوانیم عینیت این واقعه را اثبات کنیم، که خود به رشت برویم و باران باریدن را مشاهده کنیم. این از لحاظ منطقی خود یک گزارهی تاریخی میشود، زیرا زمانی که من از جایی که هستم حرکت کنم و به رشت برسم، زمان ادعا سپری شده است، پس این هم گزارهی تاریخی است و من ممکن است فقط با شواهد بارش باران روبهرو شوم. پس همیشه در این نوع گزارهها شواهد (evidence) مهم است یعنی چیزی که دلالت بر چیزی دیگر داشته باشد. همهی گزارههای تاریخی ما و بخش عمدهای از گزارههای غیرتاریخی چنین است. بنابراین این گزارهها با هم تفاوت ماهوی ندارند.
آقای اسماعیلی: اما مسألهی ارجاع گزاره ها اینجا اهمیت پیدا میکنند. که آیا این گزارهها خودارجاعند یا به امر واقع ارجاع پیدا میکنند.
دکتر گلمحمدی: گزارههای تاریخی و غیرتاریخی همه میتوانند ارجاع به امر واقع باشند. در همهی معرفتها، آن گزاره معطوف به موضوع شناخت است. اعتبار و عینیت زمانی معنا پیدا میکند که با توجه به شواهد موجود بتوان به شکل موجهی ادعا کرد که این گزاره پذیرفتنی و درست است. کسانی که معرفت عینی را زیرسؤال میبرند، به گزینش نظر دارند. مورخ گزینش میکند. فیزیکدان و شیمیدان هم چنین میکند. گزینش گریزناپذیر است. تفاوت در این است که در معرفت تاریخی گزینش به سلیقه و دیدگاه فرد بیشتر بستگی دارد تا علوم دیگر. در علوم دقیقه چارچوبهای نظری و معیارهای فرافردی گزینش را ممکن میسازند. پوپر نیز به همین موضوع اشاره دارد و میگوید در علوم انسانی و اجتماعی و علوم دقیقه هم داده جمعآوری میکنیم تا ادعای گزارههای خود را اثبات کنیم. اما در علوم انسانی هرکسی بنا به سلیقهی خود دادهها را جمع میکند درحالی که در علوم دقیقه نورافکنی وجود دارد که با استفاده از آن محقق به جمعآوری دادهها میپردازد. و این تفاوت نسبی است و نه ماهوی.
آقای اسماعیلی: البته این امر هم صددرصد نیست. در علوم انسانی هم ما مفهومسازی می کنیم که به مثابه نورافکنها عمل میکنند.
دکتر گلمحمدی: البته در بحث و نظر کوهن، حتی علوم دقیقه هم شامل اعمال سلیقه میشوند. مثلاً تعاریف مختلفی از نور وجود دارد.
آقای اسماعیلی: در بخش اول به همسخنی رسیدیم که در تاریخ چیزی به نام واقعیت وجود دارد، گرچه این واقعیت ممکن است با گزینش همراه باشد. یعنی ما با کسانی که معتقدند در تاریخ واقعیتی وجود ندارد و آنارشیسم معرفتی بر آن حاکم است، مرزبندی کردیم. حال میخواهیم بدانیم ما در مجموعه علوم انسانی به طور عام و در تاریخ به مفهوم خاص با چه نوعی از واقعیت روبهروییم؟ و موانع رسیدن به عینیت تاریخی چیست؟
دکتر ملائی: یکی از مسائل مهم در نگارش تاریخ گزینش و نگارش دادههاست. ادوارد هالت کار در کتاب «تاریخ چیست؟» معتقد است که مورخ باید حداکثر رخدادهای مرتبط با موضوع را در نگارش یک پدیدهی تاریخی دخیل کند تا بتوان آثار زیانبار گزینش را به حداقل رسانید.
مسألهی دیگر قضاوت و داوری در تاریخ است. اینکه آیا در تاریخ باید قضاوت کرد یا نه؟ این امر بین فیلسوفان تاریخ محل مناقشه است. برخی عقیده دارند در تاریخ نباید قضاوت صورت گیرد و برخی خلاف این عقیده را دارند.
برای قضاوت در تاریخ چند مانع وجود دارد. اول این که معیارهای قضاوت ما در طول دورانهای مختلف تاریخی متفاوت است. به طور مثال امروزه، مورخ از منظر حقوق بشر، دیدگاههای مدرن و بسیاری مسائل به وقایع تاریخی مینگرد که در گذشته وجود نداشته است و بر اساس این معیارها بسیاری از رخدادهای گذشته را محکوم میکند.
دوم اینکه آیا مورخ یک معلم اخلاق است؟ مورخ چگونه باید قضاوت کند که مورد استفاده معلم اخلاق قرار گیرد؟
دیگر اینکه افراد و موقعیتهایی که ما در مورد آنها قضاوت میکنیم، حضور ندارند تا از خود دفاع کنند. پس قضاوت مورخ صحیح نیست.
اما بحث دیگر از منظر کسانی است که به قضاوت قائلند و معتقدند اگر در بسیاری موارد مورخ قضاوت نکند و از کنار پدیدهها بگذرد، یا بیطرف بماند، عینیت تاریخی زیر سؤال میرود. فرض کنید که مورخ در مورد حملهی مغول به ایران گزارشی تهیه میکند. اگر آن را بهگونهای ترسیم کند که گویی حادثهای بسیار معمولی رخ داده است، بیطرفی او زیر سؤال خواهد بود. در این واقعه مورخ باید قضاوت کند. نمیتوان از کنار رخدادهای فاجعهبار مانند کشتارهای هیتلر به سادگی و بدون قضاوت گذشت. اینجاست که «علم متعهد» مطرح میشود و برخی معتقدند که باید معیارهای اخلاقی را در گزینش و چینش دادهها لحاظ کرد.
آقای اسماعیلی: اگربه زبان امروزی بگوییم منظور این است که، دانش تاریخی باید انتقادی باشد و عنصر رهاییبخشی خود را حفظ کند.
دکتر ملائی: بله. اما این معیارها هم خود مسائل مورد مناقشه و از تنگناهای عینیت هستند.
مسألهی بعدی پیشداوری و ارزشداوری در تاریخ است. بسیاری از مورخان یا بهتر بگوییم محققان، براساس یک مسألهی ذهنی به سراغ یک پدیدهی تاریخی میروند و بر اساس پیشداوریها و پیشفهمهای خود از قبل بسیاری وقایع را محکوم میکنند و یا بدون بررسی شواهد و مدارک موضعی اتخاذ میکنند و آن را در پژوهش خود لحاظ میکنند. بسیاری از رخدادها را ممکن است تعمداً نادیده بینگارند و شواهد تاریخی را قربانی دیدگاههای خود سازند. در این موارد نیز از عینیت فاصله میگیریم و این معضلات برجستهی پژوهشهای تاریخی است.
از این مسأله که بگذریم موضوع ارزشداوری مطرح میشود. در این مقوله بسیاری از احساسات، تعلقات و دیدگاههای مورخ در بیان رویدادها دخیل میشود و این امری است گریزناپذیر. نمیتوان مورخی را یافت که این مسائل را در نگارش رویدادها دخیل نکند. اصلاً تا بسیاری از این مسائل دخیل نشود، ممکن است رخدادها درک نشوند. به طور مثال برای بررسی نبوغ سیاسی یا نظامی یک فرد، یا تعلقات دیندارانهی یک جامعه ناگزیر از دخیل کردن این ارزشها برای درک موضوع مورد مطالعه هستیم. این امر هم البته یکی از موانع رسیدن به حقیقت تاریخی است.
مسألهی بعدی موانع و محدودیتهای سیاسی است. مورخ در یک کار پژوهشی ابتدا از خود سؤال میکند که آیا این پژوهش خوشایند حاکمیت هست و آیا از من حمایت خواهد کرد؟ یا برای من مشکلات و موانعی پدید خواهد آمد؟ این امر تأثیر مستقیم و غیرمستقیم بر پژوهشهای تاریخی خواهد داشت. این امر در همهی کشورها و در همهی دوران صادق است. زمانی که بین انتظارات مورخ و واقعیتهای جامعه توازن وجود داشته باشد، میتوان به تحقیقات منطقیتر و واقعیتر برخورد.
مثالی از دورهی رضاشاه بزنیم. در این دورهی خفقان سیاسی، مسلماً هیچ مورخی نمیتوانست از جنبشهای آزادیبخش سخن بگوید. در همین دوره مورخان مجبور بودند در مورد ایران باستان مطالعه کنند، چون به مذاق حاکمیت خوش می آمد. از این رو، بسیاری از عالمان حوزههای دیگر هم به تحقیقات تاریخی روی آوردند، آن هم نوعی تاریخنگاری که به تاریخنگاری رسمی نزدیک است. یا به عنوان نمونهای دیگر میتوان به عهد قاجار اشاره کرد. مشهور است که روزی ناصرالدین شاه به مدرسهی دارالفنون میرود و درمیباید در متن تاریخی که در این مدرسه تدریس میشود، انقلاب فرانسه نیز مورد مطالعه قرار میگیرد و از اعدام لویی شانزدهم و منقرض شدن پادشاهی فرانسه میگویند. وی دستور میدهد تدریس انقلاب فرانسه در این مدرسه حذف شود.
مسألهی بعدی که روی حاصل تحقیقات پژوهشگران تاریخ اثر میگذارد، تواناییهای شخصی مورخ است. مورخی که به علوم دیگر ـ و به اصطلاح علوم معین و کمکی ـ احاطه دارد، مانند جامعهشناسی، باستانشناسی، جغرافیا، علوم سیاسی و ... نگاه وسیعتری به رخدادهای تاریخی دارد.
به نظر میرسد که کار مورخ بسیار دشوار است و مورخ باید تواناییهای فراوان داشته باشد. مورخ باید در متن جامعه قرار گیرد و نه اینکه در یک کتابخانه به صورت منزوی فقط به مطالعه بپردازد و خود را در برج عاجی پنهان کند و از حقایق جامعه دور بماند.
دیگر این که مورخ باید دو ویژگی نسبتاً متضاد داشته باشد. یکی از این ویژگی ها داشتن روحیهی انتقادی است. یعنی حتی بتواند چیزی را که دوست دارد نقد کند و مورد تشکیک قرار دهد. بتواند روایات متناقض را در مورد آن بپذیرد. دیگر این که روحیهی همدلی داشته باشد و بتواند با جامعهای که در مورد آن تحقیق میکند همراهی و همدلی داشته باشد و به مخالفان خود حق اعتراض بدهد. زیرا این ستایشها و گریزهای مورخان نسبت به موضوعات، در انسان ـ کماهو انسان ـ قظعاً در پژوهشهای تاریخی اثر میگذارد و از شفافیت تاریخی کم میکند.
مسألهی دیگر مسائل زبانی است. ما در تاریخ زبان تخصصی نداریم و تاریخ باید از زبان متعارف استفاده کند. در این زبان عمومی و متعارف نمیتوان بسیاری از مفاهیم و رخدادها را بیان کرد. به عنوان مثال دکتر کاتوزیان در یکی از مقالات خود در مورد ملی شدن صنعت نفت پیرامون واژهی «ملی» مینویسد، در دورهی مشروطه، به مشروطهخواهان ملیون میگفتند. بدینسان، مورخ امروز نمیتواند این واژه را در مقطع زمانی مشروطیت معادل ناسیونالیسم معنی کند. درحالی که بسیاری از اهل علوم سیاسی ملیون مشروطه را ناسیونالیست دانستهاند.
آقای اسماعیلی: با تشکر از دکتر ملائی. جناب دکتر گلمحمدی، به نظر شما واقعیت تاریخی شفاف است یا خیر؟ زیرا با نکاتی که دکتر ملائی بیان کردند، تردید ایجاد میشود در این که بتوان واقعیت تاریخی را شفاف بیان کرد.
دکتر گلمحمدی: بنده بیشتر ازباب تأکید و تأیید سخنان دکتر ملائی مطالبی میگویم. بسیاری از شواهد و دادههای تاریخی ممکن است بعدها تغییر کنند. شاید بیست سال دیگر اسناد مهمی در مورد انقلاب مشروطه کشف شود که دادههای قبلی را نقض کند. تا جایی که مورخان به دادههای بیشتر و متنوعتری دسترسی داشته باشند، اعتبار تحقیقات افزایش مییابد. زیرا دادههای زیاد میتواند نقیض گزارهها را نشان دهد.
آقای اسماعیلی: البته دادهها به تنهایی این قدرت ندارند و باید در یک چارچوب ذهنی و نظری قرار گیرند تا بتوانند گزارهای را اثبات یا رد کنند.در توضیح این سخن می نوان گفت کا مورخ شبیه قضات است.آنها یک فرض را برمیگزینند و سپس با کمک شواهد به اثبات با رد فرض خود اهتمام میورزند. مشهور است که در این مرحله هرچه دقیقتر و عمیقتر بتواند با کمک شواهد مأخوذه سخن را توضیح دهد، مورخانهتر عمل کرده و به حقایق تاریخی دست یافته بالطبع کار او واجد عینیت بوده است.
دکتر گلمحمدی: شواهد باید وجود داشته باشند. هرچقدر تعداد دادهها بیشتر باشد، نقش گزینش و چارچوبهای ذهنی هم مشخصتر خواهد شد و عوامل مؤثر در گزینش هم کمتر خواهد شد.
نقش دیگر مربوط است به research politics است. آنچه دکتر ملائی هم به آن اشاره داشتند. طبیعی است که ما گذشته را به خاطر حال و عمدتاً به خاطر هویتسازی بررسی میکنیم. کنجکاوی صِرف تاریخی چندان نقش ندارد. از این گذشته با توجه به علایق و موقعیتهایی که داریم، هویتسازی میکنیم. در این مرحله باید سیاستهایی اتخاذ کنیم که گزیرناپذیر است ولی باید آن را به حداقل رسانید.
مسألهی دیگر در مورد ساماندهی اسناد است. میدانیم که اسناد مهمترین شواهد تاریخی ما هستند. ولی متأسفانه در مورد اسناد یک روش یکسان وجود ندارد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی یک روش دارد، مرکز اسناد مجلس یک روش و هر جایی یک روش خاص خود را اعمال میکند. این نایکدستی به انسجام تاریخ و دستیابی به عیینیت تاریخی صدمه میزند.
مانع بعدی خود مورخ است. تا زمانی که مورخین بازسازی تاریخ را به صورت روشمند انجام ندهند، میزان اعتبار و عینیت روایات تاریخی افزایش نخواهد یافت. این روشمندی باید در همهی مراحل یک پژوهش تاریخی باشد. در مورد استفاده و خوانش یک سند و یا در مورد کاربست چارچوبهای نظری. تاریخ زبان خاص ندارد و مورخ ناگزیر است از چارچوبهای مفهومی و نظری علوم دیگر استفاده کند. اینجاست که دانش و معرفت مورخ به کمک او میآید. یکی از مشکلات جامعهی تاریخی ما همین مسأله است.
آقای اسماعیلی: رسیدن به زبان مشترک بین مورخین می تواند گام نخست باشد. به عنوان مثال در متون آمده است جامعهی ساسانی به چهار طبقهی نظامیان و روحانیان و دهقانان و دیوانیان. در اینجا طبقه به معنای قشر است. ولی همین کلمهی طبقه را یک مورخ در یک متن تاریخ، به معنای مألوف خود به کار برده است و عنصر منافع اقتصادی را در آن دخیل دانسته است که کاملاً با آن بیان متفاوت است. یا همین مفهوم دولت که امروز بارها از آن استفاده کردیم، در هر زمانی و هر متنی یک معنا و مفهوم دارد. بنابراین رسیدن به یک زبان مشترک بسیار مهم است.
مسأله دیگر در بحث روششناسی مورخان است. هیچیک از مورخین از یک روش مشترک استفاده نمیکنند و به همسخنی در روش نرسیدهاند. از این لحاظ با این که تاریخ دانشی کهنسال است، از حیث تبیین روشها و مفاهیم، کودکی نوپاست.
دکتر گلمحمدی: شاید بهتر بود این سؤال نیز مطرح میشد که چگونه میتوان از یک عینیت تاریخی دفاع کرد. در اینجا از موانع فراوانی که بر سر راه عینیت تاریخی بود، بحث کردیم، با توجه به همهی این مسائل، جایگاه و اعتبار اصالت دادههای تاریخی کجاست و چگونه میتوان از یک عینیت تاریخی دفاع کرد؟ اگر بخواهیم این بحث را به همین صورت ادامه دهیم، برای یافتههای علمی اعتباری باقی نمیماند. به نظر من تاریخ عینی آن تاریخی نیست که در آن گزینش نباشد، گزینش اجتنابناپذیر است. همچنین تاریخ عینی آن تاریخی نیست که در آن ارزشداوری وجود نداشته باشد، یا موانع سیاسی و موارد دیگر. درست است که همهی موارد مطرح شده از موانع رسیدن به عینیت تاریخی است؛ اما میتوان به گونهای از اعتبار عینیت تاریخی دفاع کرد و آن مسأله که من آن را فتح بابی میدانم برای گفتگوها و یا تأملات بعدی، در چند مرحله قابل دسترسی است. اگر ما موضوعی را در نظر می گیریم، این موضوع باید پژوهشپذیر باشد و در حیطهی مطالعات تاریخی قرار گیرد، منابعی برای مطالعهی آن وجود داشته باشد، روشی متناسب با موضوع اتخاذ کنیم. سپس بسیاری از منابع موجود مرتبط با موضوع را مطالعه کنیم و حداکثر دادهها (facts) را وارد چرخهی تاریخنگاری کنیم، هرچند با دیدگاههای ما منافات داشته باشد. این از جمله شرایط لازم برای دست یابی به شناخت تاریخی عینی است. به عبارتی، احتمال عینیت گزارهها و شناخت تاریخی زمانی افزایش مییابد که مورخ ارزشها و معیارهای خود را بیان کند و حتی راههای ابطال فرضیات و نظریاتی را که به آن پرداخته است، بگوید.
آقای اسماعیلی: البته منظور من از مثال تشبیه کار مورخ به قضاوت، بیان اهمیت شواهد در رسیدن به یک حکم تاریخی بود واین که مورخ بتواند شجاعانه شواهد را برای رد یا قبول نظریهی خود به کار گیرد.
به هر حال به نظر میرسد علیرغم همهی سخنانی که امروزه درباب فقدان عینیت و آنارشیسم تاریخی گفته میشود، مورخین کار خود را انجام میدهند. مهم این است که از رهگذر این مباحث یک خودآگاهی، ابتدا در سطح شناختی و بعد هم در سطح رفتاری حاصل شود که بتواند دانش تاریخی را جلو ببرد.
*عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه ارومیه
**عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 143 فروردین 89
تعداد بازدید: 8850








آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 146
حادثۀ دیگر مربوط به یک گروهبان مخابرات است به نام کاسب. این گروهبان با من دوست بود. بلایی به سرش آمد که برای بسیاری از نیروهای ما ناراحتکننده بود. این گروهبان، روزی نفربر خود را به تعمیرگاهی که در بصره مستقر شده بود میبرد و بعد از تحویل نفربر به مکانیکیها و شرح دادن عیب و ایراد آن به خانهاش میرود.






