جلال را همهجانبه ببینیم
کامران پارسینژاد
مصاحبهكننده: کاوه رحمانی
چهل سال از درگذشت جلال آل احمد گذشته است. به نظر شما آثار او در این سالها چه وضعیتی دارند؟ گرد کهنگی بر آنها ننشسته است؟
جلال آل احمد نویسندهای بود که نیازهای جامعه را میشناخت و براساس همین نیازها بود که قلمش را به کاغذ میبرد. او به عنوان یک اندیشمند میدانست که در اطرافش چه روی میدهد و از سویی میدانست که بیان این مطالب مورد علاقه بسیاری از نویسندگان نیست، اما شجاعانه آنها را مینوشت. از اینروست که اهمیت تاریخی او به عنوان یک نویسنده متعهد چیزی نیست که از نظرها دور باشد. اهمیت جلال آل احمد را نمیتوان در ادبیات ایران نادیده گرفت، چرا که او سازنده نوعی فکر و بیان اندیشه در تاریخ معاصر ماست.
به هر حال با توجه به نکاتی که شما مطرح میکنید، این مطالب با توجه به شرایط زمان نوشته شدهاند. با این پیشزمینه آیا نمیتوان ادعا کرد که گرد کهنگی بر آنها ننشسته است؟
ما در این عرصه با دو نوع برخورد و موضع روبهروایم؛ نخست آنکه بسیاری از این مسائل هنوز مبتلا به جامعه ما و در نتیجه هنوز قابل اعتنا و ارزشمندند. او به مثابه یک نویسنده متعهد، مسایلی را بیان میکند که درد اصلی ما هستند، اما گاه از آنها غفلت میکنیم. به این ترتیب میتوانیم به جرأت بگوییم که بیان این نکات به هیچوجه قدیمی نشدهاند و هنوز جای کار فراوانی دارند. مثلا شما جریانات غربگرایی را درنظر بگیرید. درست است که جامعه امروز ما، این جریانها را تا اندازه زیادی به بوته فراموشی سپرده، اما هنوز جماعتی هستند که در پوشش روشنفکری، غربگرایی و نگاه تحت سیطره غرب را ترویج میکنند. جلال در روزگاری این مسائل را بیان کرد که کسی به فکر آنها نبود و این، نشاندهنده هوش و ذکاوت او بود که دردهای جامعه را شناخت.
از سوی دیگر، باید به نحوه بیان او اشاره کنیم. برخورد او با مسائل مربوطه «در زمان» نبود، بلکه آنها را به شکلی بطنی بررسی میکرد. نگاه جلال، نگاه تحلیلی بود و میدانیم که نمیتوان نگاه تحلیلی را به زمان و مکان محدود کرد. خواندن این تحلیلها به ما کمک میکند تا درک بهتری نسبت به روزگار خود داشته باشیم.
در کنار این دو مبحث، ذکر یک موضوع دیگر ضروری به نظر میرسد؛ همانگونه که شما نیز گفتید، چهل سال از مرگ جلال میگذرد و چهل سال در یک تقویم فرهنگی، عدد کوچکی به حساب میآید. مسائل و مواردی که او در کتابهایش به آنها اشاره و تحلیل میکند، به ما بسیار نزدیکاند، در نتیجه هنوز میتوانند مورد استفاده ما باشند.
برخی معتقدند آنچه جلال آل احمد را به یک نویسنده صاحبنام تبدیل کرد، تأثیر او به عنوان یک مقالهنویس بود. آیا میتوان قصههای او را در سایه مقالاتش محو کرد؟
جلال دو جنبه کاملاً متفاوت داشت که این دو نوع نگاه در قصههایش به اجماع میرسند. او سفرهای زیادی به نقاط مختلف کشورمان داشت و از نزدیک با بسیاری از مسائل آشنا شد. آنگونه که از نوشتههای جلال آل احمد برمیآید او قلمش را برای ایجاد اثر به جامعه، یعنی به خاطر برملا ساختن عیوب و نابسامانیهای جامعه به کار برده است. این شناخت دقیق او در کنار دانش تئوریکش سبب شد تا نگاهی دقیق به جامعه داشته باشد و از اینرو، خواه در نوشتههای اجتماعی ـ سیاسیاش و خواه در نثر داستانیاش لحن انتقادگرانه و افشاکننده خویش را حفظ کرده است. همین ویژگی خلاق جلال آل احمد، زمینهای را برای قضاوتهای گوناگون درباره هنر نویسندگی او به میان آورده است. او از داستان و بیان هنرمندانه استفاده کرده تا این دغدغهها را بیان کند و این نکتهای است که بسیاری از هنرمندان بزرگ دنیا نیز چنین کردهاند. میتوان هنرمندان بیشماری را نام برد که از هنر برای بیان اندیشههایشان استفاده کردهاند. گاه این اندیشهها شکلی مستقیمتر به خود میگیرند و گاه در بطن داستان حل میشوند که جلال نیز چنین کرده است.
یعنی شما هم او را بیشتر یک مقالهنویس میدانید؟
جلال یک معلم بود و دغدغه مسائل آموزشی داشت و از اینرو مدام به این فکر بود که دغدغههایش را به شکلی بیان کند؛ گاه به شکل یک مقاله و گاه به شکل یک داستان، چرا که گاه داستان میتواند مسائل را چنان توضیح و تشریح کند که حتی چند مقاله هم از بیان آن عاجزند. شما کتاب «مدیر مدرسه» را درنظر بگیرید. جلال در قامت یک معلم، مسایلی را که در نظر داشته به شکلی بسیار هنرمندانه بیان کرده است.
تفکر جلال فراز و نشیب فراوانی داشته است، اما نگاهش همواره در جهتی بود که به آنها ایمان داشت، یعنی برخلاف بسیاری از هنرمندان پیرامونش، به این نکته توجه نداشت که جو جامعه روشنفکری چگونه است تا از آنها پیروی کند، بلکه راه خودش را میرفت. البته ممکن است دچار اشتباهاتی هم شده باشد، اما نکته مهم آن است که ما راه و مشی او را بشناسیم، نه اینکه آنها را یکسره بپذیریم یا ردشان کنیم. ما باید ببینیم که او در چه شرایطی دچار این تحولات شد و تا چه حد بجا عمل کرده است. در کتابی هم که در موردش نوشتهام، سعی کردهام بازتاب اندیشه جلال و فضای سیاسی آن زمان را در داستانهایش بررسی کنیم.
حالا بیاییم از سمتی دیگر به قضیه نگاه کنیم. شاید نثر تلگرافی، صراحت لهجه، بیان و نظر انتقادگرانه و اعتراضگونه و فضای تیز و تند و عصیانگرانه سبک نگارشش به او فرصت نمیدهند که به توصیف و ترسیم کامل روان قهرمانانش بپردازد، اما همین شاخصهها سبب شده تا او به سبک خاص خود برسد. این همه اعتراض و انتقاد در نثر جلال آل احمد نوعی فضای عصبانیت و عصیان را به وجود آورده که در نضج زبان و سبک نگارش او بیتأثیر نبوده است. از اینجاست که در همه آثار خلاق او موضعگیری و دیدگاه نویسنده یا به تعبیر دیگر «سیمای مؤلف» به شکلی آشکارا بروز میکند. او از زبان شخصیتهایش به بیان برخی افکارش میپردازد و به همین دلیل میتوان جلال آل احمد را نویسندهای برونگرا دانست. گویی، حوصله توصیف و ترسیم حالات باطنی و روانی شخصیتها و اجتماع را ندارد و این نیز از نقاط ضعف او نیست. ما نمیتوانیم از همه نویسندهها انتظار داشته باشیم که به درون شخصیتهای داستانیشان بپردازند، چرا که گاه بیان مسائل بیرونی، خود به نمایش درونیات میانجامد.
نثر داستانی آل احمد یک جهش بیسابقه در نثر فارسی است؛ ویژگیهای سبکی او هم در این است. همه این مسائل سبب میشود تا او به عنوان یک نویسنده صاحب سبک مطرح باشد و اندیشههای اجتماعی و سیاسیاش را وارد قصههایش کند.
برخی پا را فراتر نهادهاند و جلال را به طور کلی روشنفکر نمیدانند و او را فردی هوچی میدانند. نظر شما دراین باره چیست؟
نخست باید ببینیم که چه کسانی این افکار را بیان میکنند. به گمان من این افکار بیشتر از سوی شبهروشنفکرانی بیان میشود که تا حرفی برخلاف نظر آنهاست، آن را با سرعت رد میکنند. جلال با این دسته افراد مشکل داشت. او گاه حرفی را مطرح میکرد که در تضاد با بسیاری از این آرا بود و مصلحت را نیز رعایت نمیکرد. همین کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» و بسیاری را خشمگین کرد. عصبانیت جلال زمانی افزون میشد که میدید عدهای از همینها با آگاهی، چشم بر واقعیتها میبندند و مروج گمراهی میشوند.
ممکن است برخی از این اندیشههای منتقدانه که با احساسات همراه شدهاند، از صلابت تئوریپردازانه دور باشند، اما نمیتوان آنها را هوچیگرایانه یا سست پنداشت. یک واقعیت را نیز باید درنظر داشت؛ ما نباید همه نوشتهها و مقالات آل احمد را از یک منظر نگاه کنیم. برخی از مقالات او از منظری روزنامهنگارانه و ژورنالیستی نوشته شدهاند و طبعاً از عمق کمتری برخوردارند. بسیاری از این نوشتهها هم تحلیلی و دقیقاند و گذر زمان تأثیری بر آنها نداشته است.
به نظر شما آیا جلال دستاوردی دارد که مورد غفلت واقع شده باشد؟
مهمترین دستاوردهای او بررسی شدهاند و ما نیز دربارهشان خواندهایم و نوشتهایم. اما یک نکته گفتنیست که اتفاقاً خود آل احمد باید مورد توجه جدی ما قرار گیرد جلال مدام در حال بازنگری آرا و اندیشههایش بود و همین نکته سبب شد تا در نهایت راهش را بیابد. یعنی نه نکتهای را بدون دلیل و مدرک میپذیرفت و نه نکتهای را بیدلیل رد میکرد. هر مسألهای را به دقت بررسی میکرد و سپس در مورد آن نظر میداد. شاید ما در حق نویسندهای چون او جفا کردهایم. گاهی او را به تمامی قبول میکنیم و چشم بر ضعفهایش میبندیم و برخی دیگر هم، بدون مطالعه او را رد میکنند. آنچه باید بیشتر مورد توجه باشد، مطالعه دقیق آثار اوست تا درست و غلطش را دریابیم. خود جلال نیز چنین میکرد. او مدام افکارش را نقد میکرد تا راه درست را برگزیند و دقیقاً به همین دلیل ما باید آگاهانه نوشتههایش را بخوانیم.
کتاب هفته 13 شهریور1389 شماره 247 صفحه19
تعداد بازدید: 6617








آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 146
حادثۀ دیگر مربوط به یک گروهبان مخابرات است به نام کاسب. این گروهبان با من دوست بود. بلایی به سرش آمد که برای بسیاری از نیروهای ما ناراحتکننده بود. این گروهبان، روزی نفربر خود را به تعمیرگاهی که در بصره مستقر شده بود میبرد و بعد از تحویل نفربر به مکانیکیها و شرح دادن عیب و ایراد آن به خانهاش میرود.






