تاریخنگاری بیطرف، یک شوخی است
قاسم تبریزی، رییس کتابخانه تخصصی انقلاب در موزه عبرت
مصاحبهكننده: مهرناز مهاجری
مطالعه تاریخ معاصر ایران در موارد بسیاری سبب تأسف میشود، زیرا همواره در کتابهای تاریخی به نام استعمار روسیه، انگلیس و پس از آنها آمریکا به عنوان یکی از گردانندگان جریانهای سیاسی برمیخوریم. آنجا که پای منافع، به ویژه نفت ایران، در میان است، یکی از این سه قدرت استعماری نیز قطعاً حضور پررنگ دارند. انگلیس و آمریکا با مشاهده اسلامگرایی و ملیگرایی ایرانیان و پافشاری آنان بر به دست آوری استقلال در ابتدای دهه 30 به واهمه افتاده، برای رفع این مانع چارهجویی کردند که این چارهجویی در کودتای 28 مرداد متبلور شد. شاه گریخت و سایر قوای حکومتی به دلیل تفرقهافکنی و اشتباهات برخی رهبران عملاً کارایی خود را از دست دادند و به این ترتیب استعمار بار دیگر پیروز شد. امروزه برخی افراد درباره دلیل رابطه نداشتن با قدرت استعماری آمریکا میپرسند و حتی شاید به برقراری ارتباط با این کشور بیمیل نباشند. به نظر میرسد اگر اعمال قدرت استعمار در راهاندازی کودتای 28 مرداد بر این افراد مسجل شود، با احتیاط بیشتری از رابطه با آمریکا سخن بگویند. درباره این کودتا و شیوههای پرداختن به آن با قاسم تبریزی رییس کتابخانه تخصصی انقلاب در موزه عبرت گفتوگو کردیم.
به عنوان سؤال نخست، از ضرورت بررسی کودتای 28 مرداد به ویژه در شرایط فعلی و نگاه استعمار به ایران بگویید.
در عصر حاضر، تاریخ به عنوان عامل انتقال تجربه، درس عبرت یا الگوپذیری مطرح میشود. بنابراین نباید به دنبال همسانسازی تاریخ با عصر حاضر بود، همسانسازی عمدتاً با اغراق یا پنهان کردن بخشهایی از تاریخ همراه است. تاریخ باید به درستی بیان شود تا افراد بتوانند به قدر توان و ظرفیت وجودی از آن بهره بگیرد. اما یکی از مهمترین فواید مطالعه تاریخ، دشمنشناسی است. آنجا که درگیریها بر سر وحدت و اقتدار ملی یک کشور است، باید معاندان را شناسایی کرد و پیشینه آنها را هیچگاه از نظر دور نداشت.
در این کودتا عوامل متعددی درگیر بودند و همین امر سبب دشوار شدن قضاوت نهایی میشود. برای بررسی این موضوع از کجا باید آغاز کرد؟
برای قضاوت درباره این کودتا، دو مرحله پیش از آن را باید درنظر گرفت، نخست وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط متفقین و تعدیات در کشور طی چهار سال و مرحله دوم، آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت. با شکست استبداد بیست ساله رضاخان و از میان رفتن اختناق آن دوران، با وجود اشغال ایران و حضور استعمار و عوامل آن در حکومت، جامعه امکانی برای آزادی بیان به دست آورد. در چنین شرایطی جریانات سیاسی میدان فعالیت پیدا کردند و چهار جریان اصلی که هر یک به نوعی در کودتای 28 مرداد دخیل بودند، شکل گرفتند.
نخستین آنها کمونیسم به رهبری حزب توده و وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که در واقع عامل نفوذی روسها به شمار میآمدند. البته جریان چپ به دلیل قضیه حزب دموکرات، ضربه شدیدی خورد و حیثیت اجتماعی خود در جامعه را از دست داد.
جریان دوم، پیدایی احزاب متصل به انگلستان است. تا پیش از آن لژ فراماسونری و فریدون آدمیت در درون حکومت، اهداف و مقاصد انگلستان را به مرحله عمل درمیآوردند، اما با شکل گرفتن یک جامعه سیاسی، شیوه استعمار تغییر کرد و احزابی وابسته به بریتانیا و متصل به دربار نظیر حزب اراده ملی و عدالت و آریا شکل گرفتند.
گروه سوم، احزاب ملی نظیر حزب ایران بودند. بیشتر مؤسسات و گردانندگان این حزب را تکنوکراتها تشکیل میدادند، حزبی کمخاصیت و خوشبین نسبت به آمریکا که خواهان حضور این کشور به عنوان قدرت سوم در برابر کمونیستها و انگلیس بودند.
احزاب اسلامی که رهبری سیاسی آنها را آیتالله کاشانی عهدهدار بود، به عنوان جریان چهارم در شرایط سیاسی آن دوره مطرح بودند که با توجه به سیاست ضداسلامی رضاخان و انگلستان در دوره پیشین، موقعیتی برای آنها پدید آمد تا با تأسیس کانونها، انجمنها، سازمانها و احزاب بتوانند فعالیتهایی در عرصه سیاست و فرهنگ داشته باشند.
از یک دهه قبیل از سال 32 و با فعالیتهای ضداستعماری «نهضت ملی» به رهبری دکتر مصدق که حاصل آن ملی شدن صنعت نفت بود، روحیه ضداستعماری در ایران تشدید شد. جامعه با به دست آوردن وحدت و حدی از توان، به دنبال کوتاهی دست استعمار از کشور بود. در همین راستا دو حزب ملی و مذهبی در برابر احزاب کمونیستی و انگلیسی متحد شدند و به فعالیت پرداختند که با مقاومت دربار مواجه شد.
این اتحاد در 30 تیر 1332 با ابقای دوباره مصدق در پست نخستوزیری پس از استعفای او در 26 تیر همان سال به اوج خود رسید. این قدرت و وحدت منافع و برنامههای آمریکا را به خطر میانداخت، بنابراین از همین زمان آمریکا در کنار انگلیس به فکر اختلافاندازیهای بیشتر افتادند. پس از 30 تیر وحدت جامعه رو به افول گذاشت و اختلافات میان نهضت ملی و مذهبی آغاز شد. افرادی نظیر شاپور بختیار نیز در آتشافروزیها و گسترش اختلافات نقش مؤثری ایفا کردند. ذکر یک نکته در این قسمت ضروری است و آن این که در دوران مبارزه، عادی است که برخی جریانات با وجود اختلاف عقیده به هدف، تفاوت خواستهها و ایدئولوژیهایشان به تدریج خود را نشان دهد. این موضوع درباره نهضت ملی به رهبری مصدق و اسلامگرایان به رهبری آیتالله کاشانی نیز صادق بود. مصدق یک ناسیونالیست و خواهان جدایی دین از مذهب بود و ایدهای اروپایی برای اداره کشور در ذهن میپروراند، اما آیتالله کاشانی به عنوان یک مجتهد خواهان برقراری حکومت اسلامی به شمار میآمد. این اختلافات در شرایطی که آیتالله کاشانی به عنوان ریاست قوه مقننه در مجلس شورای ملی و مصدق رییس قوه مجریه در سمت نخستوزیر قرار گرفت، بیشتر خود را نشان دادند. در این شرایط آمریکا و انگلیس میکوشیدند نهضت را یا از درون یا از طریق کودتا منحل کنند. با این اعمال نفوذها، آیتالله کاشانی از ریاست مجلس شورای ملی کنار گذاشته شد. فعالیتها برای کودتا آغاز و تحرکات اسفند 1331 و 25 مرداد 1334 به عنوان تمرینی برای کودتای اصلی انجام گرفت تا از طریق آن بازخورد جامعه ارزیابی شود. در چنین شرایطی مصدق خطای بزرگی مرتکب شد و مجلسین شورای ملی را تعطیل کرد و به این ترتیب زمینهای کاملاً مساعد برای تحقق کودتا و 25 سال اختناق و چپاول پدید آمد.
عدهای از پژوهشگران واقعه 28 مرداد را کودتا نمیدانند، زیرا معتقدند این واقعه شاخصههای یک کودتا را ندارد. آیا میتوان در کودتا بودن این واقعه شک کرد؟
چنین ادعایی از روی غفلت، سادهاندیشی یا القائات نادرست است. وقتی مصدق مجلس را تعطیل کرد، شاه طبق قانون میتوانست نخستوزیر انتخاب کند. کودتا نبودن این واقعه را در صورتی میتوان پذیرفت که شاه در ایران میماند و بدون حمایت آمریکا و انگلیس قدرت را در دست میگرفت. اما او مملکت را ترک کرد و بزرگترین خطا را هنگامی مرتکب شد که با دست استعمار به کشور بازگشت و وامدار استعمار آمریکا شد. واقعه 28 مرداد از این جهت کودتاست که وقایع، روند قانونی خود را طی نکردند، در صورتی که اگر شاه در کشور میماند و طی حرکتی داخلی اعلام انتخابات میکرد، هرچند حرکتی دیکتاتوری بود، اما کودتا محسوب نمیشد. اما محمدرضا با وجود مخالفت برخی شخصیتهای اسلامی نظیر آیتالله کاشانی و سیدمحمد بهبهانی، به شمال و سپس ایتالیا و آمریکا گریخت و این گریختن نشاندهنده عدم تعهد ملی او به مردمش است. او یک خیانتکار بود، زیرا با دست استعمار به وطن بازگشت. شاید عدهای به خاطر بغض مصدق و عدهای نیز به دلیل مطالعه کتابها و تحلیلهای گازینسگی و ریچارد کاتم، عاملان روسیه و انگلیس در ایران، چنین تصوری از واقعه 28 مرداد داشته باشند.
تا چه اندازه میتوان ادعا کرد که کتابهای این حوزه به موضوعات و عوامل متعددی که شما بخشی از آن را ذکر کردید، نگاهی تحلیلی و واقعگرایانه داشتهاند و اصولاً ارایه یک تحلیل اصولی از وقایع تاریخی در چه شرایطی حاصل میشود؟
مهمترین منبع در نوشتن کتابهای تاریخی، اسناد دست اول است. خاطرات و مشاهدات افراد صادق و صالح از وقایع و احاطه کامل تاریخنگار بر دورههای تاریخی از دیگر عوامل برای نوشته شدن یک اثر تاریخی قابل ملاحظه به شمار میآیند. در دوران حکومت پهلوی هیچگونه دسترسی به اسناد نبود، انگلیس و آمریکا نیز اسناد قابل توجهی منتشر نمیکنند و آنچه انتشار میدهند نیز حیله و تزویری بیش نیست. بنابراین کتابهای نوشته شده درباره تاریخ معاصر به ویژه کودتای 28 مرداد مغشوشاند. شاهد این مدعا آن که هنوز بیانیههای آیتالله کاشانی به صورت کامل منتشر نشدهاند.
کتابهای تاریخی مربوط به این دوره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛ نخست کتابهایی که با اغراض سیاسی و گروهی نوشته شدهاند، مانند تاریخنگاریهای گازینسکی روس و ریچارد کاتم آمریکایی. کاتم جاسوس سیا در ایران بود که سپس به عنوان نظریهپرداز و تحلیلگر خاورمیانه در آمریکا به فعالیت پرداخت. در واقع بسیاری از تحلیلگران آمریکایی خاورمیانه قبلاً جاسوس سیا در این منطقه بودهاند. کاتم در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» چهار جریان دربار، حزب توده، جبهه ملی و مذهبی را عنوان عوامل کودتا ذکر میکند و بدون این که نقش تأثیرگذار آمریکا را در نظر گیرد، تنها در بخی از کتاب عنوان میکند که آمریکا اشتباه کرد که وارد این جریان شد و بهتر بود خود را کنار میکشید. کاتم یک تاریخنگار، با قلمی گیرا و قوی است که به دلیل وابستگیاش به آمریکا این کشور را از عهدهدار بودن هر نقشی در کودتا مبرا میکند. گازینسکی روس نیز با همین روش در کتاب «صنعت نفت»، روسیه را عاملی مؤثر در کودتای 28 مرداد معرفی نمیکند.
کتابهایی که توسط تودهایها و طرفداران نضهت ملی و دربار نوشته میشوند نیز دقیقاً چنین روشی را در پیش میگیرند. بنابراین انتشار اسناد مربوط به این دوره تاریخی میتواند بسیاری از ابهامها را برطرف کرده، به مدعیات این کتابها پاسخ گوید. متأسفانه هنوز بخش عمدهای از اسناد، به عنوان مثال تعدادی از دستنوشتههای آیتالله کاشانی که به تازگی دو سند از آنها منتشر شده، در دسترس محققان قرار ندارند.
اسناد و کتابهای تهیه شده در این زمینه منابع اولیه تاریخنگاری به شمار میآیند. گردآوری اسناد وزارت امور خارجه، دادگستری، منازل رجال سیاسی، لژی که آمریکاییها در سال 29 تشکیل داده بودند و اسناد برادران رشیدیان و سایر شخصیتهای فعال برای نوشته شدن کتابهای واقعبینانه ضروری است.
در سی سال اخیر، بیش از 370 عنوان کتاب درباره کودتای 28 مرداد منتشر شد که عمدتاً ناقصاند و برخی از آنها در تمجید بعضی چهرهها نظیر مصدق تاریخسازی میکنند. این معضل در تاریخنگاری با رجوع به اسناد، خاطرات و رجالشناسی حل خواهد شد. به عنوان مثال با به دست آمدن اسناد لانه جاسوسی مشخص شد که شاپور بختیار از سال 1330 با سفارت آمریکا مرتبط بوده. این موضوع درباره سایر اشخاص نیز صدق میکند. بنابراین تا رجالشناسی و کیفیت روابط سیاسی و خاستگاه فکری آنها را ندانیم، کتابی کاملاً واقعبینانه نخواهیم داشت.
دشمنشناسی یکی از مهمترین پیامدهای نوشتن کتاب درباره چنین مسألهای است. دولتهای آمریکا و انگلیس به عنوان دو رقیب، به دنبال سلطه بودند اما هرجا که احساس میکردند ملتی از زیر بار سلطه فرار میکند، متحد میشدند. دشمن همیشه دشمن است و استعمار همواره به ما ضربه زده و میزند. متأسفانه عدهای در داخل کشور بدون درنظر گرفتن خطر استعمار یا آگاهی از آن عمل میکنند، البته خطاکاران و فرصتطلبان را میتوان به نحوی تحمل کرد، اما عامل نفوذی دشمن در درون غیرقابل تحمل است.
منابع و اطلاعات موجود درباره این کودتا را به لحاظ کمی و کیفی چگونه ارزیابی میکنید؟ به ویژه اکنون که با استقرار نظام جمهوری اسلامی محدودیتهای انتشار اسناد تا اندازهای برطرف شدهاند؟
یکی از دستاوردهای انقلاب باز شدن گنجینههای اسناد به روی محققان بود. انتشار اسناد پیش از انقلاب نه خواست حکومت بود و نه به نفع او، اما پس از انقلاب اسناد به سه شکل در اختیار پژوهشگران قرار گرفتند که نخستین آنها من انتشار کتابهای اسنادی است، نظیر انتشار 340 عنوان کتاب اسنادی توسط وزارت اطلاعات که تاکنون در هیچ سیستمی سابقه نداشته است. این کتابها نقش بسزایی در روشن کردن برخی زوایای پنهان تاریخ داشتهاند. البته نباید به این اندازه بسنده کرد، زیرا این وزارتخانه بیش از 50 میلیون برگ سند در اختیار دارد.
وزارت امور خارجه با 60 میلیون برگ سند، دیگر منبع اسنادی به شمار میآید که سوابق برخی از اسناد آن به دوره تیموریان نیز میرسد. تعداد اسناد منتشر شده این مرکز پس از انقلاب رشد چشمگیری داشت و از جمله آنها میتوان به انتشار اسناد کودتای 28 مرداد و مجموعه 9 جلدی درباره تاریخ قاجار که تعداد صفحات هر یکی از آنها به هزار میرسد، اشاره کرد. البته ناگفته نماند که مطالبات یک مورخ بیش از اینهاست.
سازمان اسناد و کتابخانه ملی سومین مرکز اسناد است که تعداد برگ سندهای آن از 50 هزار برگ در سال 57 به 420 میلیون برگ رسیده است که البته تنها 15 میلیون آنها از طریق کلیدواژه قابل جستجو هستند و بقیه در پروندههاست.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی که تاکنون 620 عنوان کتاب با استفاده از اسناد ساواک، دادگستری، دادگاههای انقلاب اسلامی، سازمان شهربانی و بخشی از اسناد ارتش منتشر کرده است، چهارمین مرکز اسنادی محسوب میشود. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری، مرکز اسناد مجلس و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نیز از دیگر مراکز اسنادی کشورند. از میان اسناد دیپلماتی، امنیتی نخستوزیری نیز در سالهای اخیر سی و شش عنوان کتاب ارزشمند منتشر شد که متأسفانه انتشار آنها ادامه پیدا نکرد. در این میان، دادگستری و ارتش دو نهادیاند که برای انتشار اسناد آنها با وجود ارزشمندی، هیچ برنامهریزی درستی وجود ندارد.
باید این موضوع را هم درنظر داشته باشیم که تمامی اسناد قابل چاپ نیستند زیرا ممکن است وحدت ملی و سیاسی را مخدوش کند، اما انتشار برخی از آن که در تاریخنگاری مؤثرند ضروری است. ذکر این نکته نیز ضروری است که تاریخنگاری ما هنوز جوان است و اگر در گردآوری اسناد همکاری لازم وجود داشته باشد، از اواخر دهه نود تاریخنگاری آغاز خواهد شد.
آیا با گذشت بیش از پنجاه سال از کودتای 2۸ مرداد تفاوتی در قضاوتهای تاریخپژوهان یا تغییر نظر آنان مشاهده میشود؟
این قضاوتها از جانب چند گروه قابل مشاهدهاند. نظیر آثار نویسندگان آمریکایی که طبیعی است بر ضد منافعشان ننویسند. دسته دوم روسها که هیچ سندی را منتشر نمیکنند. سوم سلطنتطلبانند که سرنوشت و کارنامهشان به رژیم پهلوی گره خورده است و دسته چهارم وابستگان به نهضت ملی که با وجود انتشار بخشی از اسناد مربوط به آنها در لانه جاسوسی، عمدتاً قضاوتی یک طرفه و با کینه دارند و نمیتوان آنها را جزو تاریخنگاران متعارف به شمار آورد، به این دلیل از واژه متعارف استفاده میکنم که تاریخنگاری بیطرف یک شوخی است. درباره اسلامگرایان هم باید گفت بخشی از اسناد مربوط به آنان سامان نیافتهاند مانند اسناد مربوط به آیتالله کاشانی.
به هر حال، هدف از تاریخنگاری عبرتآموزی است و با محکوم یا تبرئه کردن فرد یا گروهی مشکل حل نمیشود، بلکه هدف تکرار نشدن خطاها از سوی نسل بعدی و تجربهآموزی آنان است. برخی جریانات نیز که قصد دارند واقعه 28 مرداد را غیرکودتا جلوه دهند، باید به آنان با استفاده از سند پاسخ جدی داده شود.
در کتابهای تاریخی به نظرات متفاوتی درباره دکتر مصدق برمیخوریم. پژوهشهای تاریخی تا چه اندازه توانستهاند بدون حب و بغض به شخصیتهای تاریخی به ویژه مصدق بپردازند و به واقعیت نزدیک شوند؟
شخصیتهای مهمی که حضور درازمدتی در سیاست داشتند، باید در مقاطع زمانی خاص نقد شوند. مسلماً دکتر مصدق دوران مشروطه با مصدق دهه 20 یا 30 تفاوت دارد. همین شخص را در جایگاه یک روشنفکر، رهبر حزب ملی، رجلی سیاسی و نخستوزیر باید جداگانه بررسی کرد. بررسی این شخصیت در یک محور، حکم اول را به آخر بردن و برعکس است که سبب نادیده گرفته شدن بخشهای زیادی میشود. بعضی از اشخاص به دلیل رفتار و منش خاصشان، شخصیتی ثابت دارند، اما عموماً شخصیت روشنفکران و سیاسیون اینگونه نیست چرا که با تحولات جامعه تغییر دیدگاه میدهند. آیا میتوان مصدق دهه 30 را با مصدق عضو جامعه آدمیت و لژ بیداری یکی بدانیم؟ چگونگی این روند بر ما آشکار نیست و نیاز به بررسی اسنادی بیشتری دارد.
بررسی واقعهای نظیر کودتای 28 مرداد با آشکار کردن اعمال قدرت بیگانگان در کشورمان تکلیف ما را در برابر آنها مشخص میکند، در حالی برخی جوانان بدون در نظر گرفتن چنین ملاحظاتی درباره آنها حرف میزنند. علت این گونه قضاوتکردنها چیست؟
هنگامی که از تبلیغ و معرفی سلسلهای از رویدادها یا مفاهیم سخن به میان میآید همواره در ذهنها یک یا چند کتاب نقش میبندد، در حالی که در جامعهای 75 میلیونی با سطوح فکری مختلف نمیتوان تنها با چند کتاب یا مقاله افراد را با آنچه در زوایای تاریخ رخ داده است، آشنا کرد. تحقق این کار نیاز به حرکت فرهنگی با مدیریتی قوی و آگاه دارد که آنچنان منظم عمل کند که از هر گونه افراط و تفریط و تناقض و تعارض در کتابهای تولیدی دور بماند و اتحاد و وحدت را به ارمغان آورد.
عدهای از افراد جامعه ما رمانخوانند، عدهای به شعر علاقهمندند و برخی نیز به سینما و تئاتر گرایش دارند. یک مدیریت علمی قوی میتواند با در نظر گرفتن تمامی این موارد آن چه در اسناد آمده است را برای همه اقشار بازگو کند. مقدار تولیدات ما باید با تولیدات دشمن در جهات ایجابی و سلبی برابری کرده یا از آن پیشی بگیرد.
به گفته ویل دورانت، هنگامی که او «تاریخ تمدن» را در سال 1950 مینوشت، بیش از صد هزار عنوان کتاب درباره ناپلئون در غرب منتشر شده بود در حالی که تنها صدوپنجاه سال از دوران حکومت او میگذشت.
هر کتاب نظیر ستارهای در آسمان شب است و بدیهی است که یک آسمان تنها با یک یا چند ستاره روشن نمیشود. فرهنگی شدن جامعه نیاز به همت و مدیریتی نظیر آنچه خواجه نصیر دارد که در دستگاه حکومتی مغولان از خود نشان داد. او با اقداماتی نظیر گردآوری چهارصد هزار نسخه کتاب در کتابخانه مراغه و پناه دادن دانشمندان و توسعه معرفت اسلامی، مغولان بتپرست را مسلمان کرد.
متأسفانه کارهای ما در چنین زمینههایی حالت روزانه و اداری دارند، در حالی که برای این کار نیاز به مهندسی فرهنگی با توجه به مقتضیات زمانه هستیم. این مدیریت باید دارای برنامهای باشد که بتواند نه تنها جامعه ایران بلکه جوامع عراق و افغانستان را نیز متأثر کند. بنابراین درگیریهای سیاسی مقطعی نباید ما را به خود سرگرم کند تا هم دشمن را فراموش کنیم و هم رسالتمان را.
کتاب هفته ۲۳ مرداد۱۳۸۹ شماره ۲۴۴ صفحه۱۴
تعداد بازدید: 7886








آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 146
حادثۀ دیگر مربوط به یک گروهبان مخابرات است به نام کاسب. این گروهبان با من دوست بود. بلایی به سرش آمد که برای بسیاری از نیروهای ما ناراحتکننده بود. این گروهبان، روزی نفربر خود را به تعمیرگاهی که در بصره مستقر شده بود میبرد و بعد از تحویل نفربر به مکانیکیها و شرح دادن عیب و ایراد آن به خانهاش میرود.






