مصاحبه با علی‌اکبر کوثری

علی‌اکبر کوثری


مصاحبه‌كننده: مرتضی رسولی پور

 

 

آنچه می‌خوانید گفتگو با یکی از فرهنگیان باسابقه پیشین می‌باشد که ضمن بیان خاطرات خود از سوابق و تحولات وزارت فرهنگ به نقد سیاستهای فرهنگی گذشته و عملکرد شماری از رجال موثر در عرصه تحولات فرهنگی پرداخته است. 


£ در طول دورانی که به عنوان رئیس ادارة فرهنگ استان خوزستان در آن استان بودید مرحوم ابوالقاسم نجم‌ نیز مدتی به عنوان استاندار خوزستان معرفی گردید. با توجه به روابطی که احیاناً بین شما و نجم‌الملک بوده، اگر ممکن است ارزیابی خودتان را از شخصیت ابوالقاسم نجم بیان بفرمایید؟ 

در مورد نجم‏الملک با توجه به شناختی که در طول این مدت از ایشان پیدا کردم، او را فردی شریف و پاکدامن یافتم. او از معدود مردان نیکی بود که در تمام طول عمرم با آنها برخورد داشتم. او قبلاً وزیر دارایی، سفیر ایران در ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم و مدتی هم در وزارت خارجه مدیرکل بود. نجم‏الملک فرد وجیه‏المله‌ای بود که از بیان اعتقاداتش خوفی به دل راه نمی‏داد، حتی یک بار در حضور بنده وقتی که با حسین علاء نخست‏وزیر وقت سخن می‏گفت او و شاه را دروغگو خواند. 


£ این جریان مربوط به چه سالی است؟

در سال 1334 چند روز پس از ترور حسین علاء، ایشان برای شرکت در کنفرانس بغداد به استان خوزستان آمده بود تا از آن طریق عازم بغداد شود. آن شب در مکانی که بنده و نجم‏الملک و حسین علاء مشغول قدم زدن بودیم نجم‏الملک خطاب به علاء گفت: “ آقای علاء من دیگر حاضر نیستم در اینجا بمانم. “ علاء علت را پرسید و نجم پاسخ داد: “به علت اینکه شما به وعده‏هایتان عمل نکردید.“ نخست‏وزیر در پاسخ نجم گفت: “من هیچ وعده‏أی به شما ندادم شاه آن وعده‏ها را داده است. “ و نجم گفت: “متاسفانه شاه از تو دروغگوتر است و همه مصائب ما زیر سر اوست.“

 

شنیدن این سخنان برای من خیلی عجیب بود و اصلاً انتظار شنیدنش را نداشتم. بعدها نیز او خاطره‏ای دیگر از برخوردش با شاه تعریف نمود که آن هم شنیدنی است. بعدها که از کاسمی سؤال کردم آن را تایید نمود.


شاه که از میرزا هادی خان اشتری مدیرکل دخانیات و برادر میرزا احمدخان اشتری بنابر شکایت برخی از نظامیان چندان رضایت نداشت به نجم گفته بود: “ این اشتری مدیرکل دخانیات چه کسی است؟ “ نجم هم که احترامی برای خانواده اشتری قائل بوده وقتی خطاب شاه را احترام‏آمیز نمی‏بیند می‏گوید: “ میرزا هادی خان برادر میرزااحمد خان اشتری را می‏فرمایید؟ با پاسخ مثبت شاه نجم ادامه می‏دهد “ او انسان بسیار شریفی است. “ شاه می‏گوید: “ هر چه که هست باشد چون نظامیان از او ناراضی هستند او را عوض کنید. “ نجم نیز صریحاً در پاسخ شاه جواب می‏دهد “ تا زمانی که نجم‏الملک وزیر دارایی است میرزا هادی خان هم مدیرکل دخانیات خواهد بود. “


دکتر کاسمی بعد از جلسه به نجم می‏گوید‚ “ آقا این چه طرز حرف زدن با شاه است!؟ “ و نجم در جوابش می‏گوید: “ مسئولیت مالی مملکت با وزیر مالیه است و شاه هیچ مسئولیی در این مورد ندارد و نباید در این کارها مداخله نماید. “ شاه نیز که تاب چنین برخوردی را نداشت به مرور او را از صحنه سیاست دور کرد. و این مشکل اساسی رژیم پهلوی بود که رجال استخوان‏دار را از صحنه کنار می‏گذاشت و افراد مطیع را که بی ریشه و هویت بودند به صحنه سیاست می‏آورد.


£ علت انتقال شما به خراسان در سال 1335 چه بود؟ 

همان طوری که قبلاً نیز عرض کردم دکتر محمود مهران وزیر وقت فرهنگ با شناختی که از مسائل فرهنگی داشت در انتصابات و انتقال فرهنگیان نهایت دقت را داشت. او با خالی شدن پست ریاست آموزش و پرورش استان خراسان در صدد بود تا فردی را به آن استان اعزام کند که دارای علایق مذهبی باشد و بتواند با آیات عظام آن استان مذهبی مانند آیت‏الله میلانی، آیت‏الله شاهرودی و دیگران ارتباط برقرار نماید. او که از علاقة من نسبت به مذهب آگاهی داشت برای این ماموریت مرا برگزید.

 

هنوز مدتی از اقامتم در مشهد نگذشته بود که چند نفر که از آن میان تنها آقای امیرشهیدی را که مدتی در اداره اوقاف وزارت فرهنگ کار می‏کرد می‏شناختم به دیدنم آمدند. مابقی آنان را طاهر بهادری معاونم معرفی کرد. در میان آنها عبدالمجید مولوی از دانشمندان و محققان خراسان و نصرت‏الملک ملکی وکیل مجلس و رئیس انجمن شهر برجسته‏تر از سایرین بودند.

 

آنان که متوجه حضورم در خراسان شده بودند، نزد من آمدند تا از اقدامات آقای مهدی معتصم‏السلطنه فرخ استاندار وقت خراسان در تخریب بنای گنبد سبز شکایت نمایند.



 
تعداد بازدید: 7063


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 121

بلافاصله از کمین بیرون آمدیم و داخل موضع شدیم. در این موضع دو سنگر بیشتر ندیدیم که داخل یکی از آنها دو نفر و در دیگری سه نفر خواب بودند. ستوانیار حسین و یک سرباز دیگر داخل هر سنگر نارنجکی انداختند و نفرات آن را به شهادت رساندند. من سنگر دیگری، کمی دورتر از این دو سنگر، دیدم و به نظرم رسید باید انبار مهمات باشد زیرا اطراف آن با گونی پوشانده شده بود و تقریباً یک مترونیم ارتفاع داشت.