سیصدوشصتوسومین شب خاطره -1
سیصدوشصتوسومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 1 آذر 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «جنگِ دوستداشتنی» برگزار شد. در این برنامه خانم مریم کاتبی و داوود امیریان به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.زیارتگاهی در دل خانه
وارد خانه که شدیم، گویی پا به حریم آسمان گذاشتهایم! ساده بود، اما عطر عجیبی داشت؛ عطر ایمان، صبر و عشق. این خانه، خانه نبود؛ مأمن فرشتگانی بود که به آسمان بازگشته بودند، اما رد پای نورانیشان هنوز بر دل دیوارها باقی مانده بود. گوشهای از خانه شبیه به زیارتگاهی کوچک بود؛ پر بود از عکسهای دو فرزند شهید، آقا صادق و آقا فخرالدین مهدیبرزی، که با لبخندهایشان هنوز هم روشنیبخش دل مادر بودند.دیدار با زهرا شیخسفلی، مادر دو شهید
محراب صبر و ایمان
روایت مادری به رنگ بهشت
خانه ساده بود، اما آکنده از عطر ایثار و معنویت. وقتی وارد حریمش میشوی، اولین چیزی که نگاهت را به سوی خود میکشد، محرابی است که در گوشهای از خانه به زیبایی، خودنمایی میکند؛ محرابی با نردهها و دری که گویی میان این دنیا و آسمان، پل میزند. درونِ محراب، 4 سجاده پهن شده است. عکسهایی از دو شهید، صادق و فخرالدینِ مهدیبرزی، کنار تصویر رهبر انقلاب، چشم را مینوازند. اینجا، خانهای است که هر گوشهاش یاد شهیدان و انقلاب را زنده نگه داشته است.در نشست «اهمیت تاریخ شفاهی در تجربهنگاری دانش سازمانی در مجلس» مطرح شد:
احصای تجربه ذهنی نمایندگان مجلس از طریق تاریخ شفاهی
به گزارش سایت تاریخ شفاهی، دومین جلسه از سلسله نشستهای معاونت پژوهش کتابخانه مجلس شورای اسلامی با عنوان «اهمیت تاریخ شفاهی در تجربهنگاری دانش سازمانی در مجلس شورای اسلامی» صبح سهشنبه 4 دی 1403 در تالار کتابخانه ایرانشناسی مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی برگزار شد.سیصد و شصت و یکمین شب خاطره - 2
راوی دوم برنامه، سردار احمدعلی گودرزی در ابتدای سخنانش گفت: مهر ۱۳۶۱ بود. یک روز، برادری آمد و گفت: «این یوزی[1] را به ما بده، ما یک کلاش به شما میدهیم. هوای ما را داشته باش. میخواهیم برویم جلوی واحد شما.» یوزی را دادم رفت. پنج دقیقه طول نکشید که صدای انفجار آمد. دیدم موتورسوار که بادگیر تنش بود، همراه یک نفر که پشت سرش نشسته بود برگشتند. مین منفجر شده بود و آن فرد که ترک موتورسوار بود، دو دستش قطع شده بود.درخشش ستارهای در آسمان ایثار
از دل مصاحبه، دلنوشتهای برای زنی آهنین چه زیبا و تکاندهنده است! داستان زندگی این زن پرصلابت، زنی که در فقدان فرزند، تمام وجودش را وقف میهن و همرزمانش کرد. انگار تقدیر، او را برای مأموریتی بزرگتر برگزیده است. روزهایی که آتش جنگ بر همهجا سایه افکنده بود، او با دستان ظریفش، لباسی برای رزمندگان دوخت و با قلبی مهربان، روحیهشان را تقویت کرد. زنی که کارگاه و چرخهای خیاطیاش را وقف جبهه کرد...در رونمایی «جنگ و دولت» مطرح شد؛
وزیر بهداشت: خانواده صدر اصیل و ریشهدار هستند
کتاب «جنگ و دولت در خاطرات سید محمد صدر» به قلم محمد قبادی کاری از انتشارات سورهمهر در حوزه هنری انقلاب اسلامی رونمایی شد. در این مراسم محمدرضا ظفرقندی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، محمد مهدی دادمان رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی، علیاکبر شیروانی مدیر عامل انتشارات سوره مهر، احمد مسجدجامعی قائم مقام مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی و وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، پیروز حناچی شهردار پیشین تهران، محمد قبادی نویسنده اثر و جمعی از اهالی فرهنگ و هنر حضور داشتند.دکتر نورائی:
«تاریخ شفاهی هنر» به سمت مستندسازی برود
آنچه در مورد هنر در دوره معاصر قابل توجه است، تنوع نوع هنر و دادهها؛ چه در عرصه تولید و چه محتوای هنری است. بنابراین در این زمینه ما با انفجار اطلاعات نیز روبهرو هستیم. از این منظر، مبحث تاریخ شفاهی یک نردبان وارونه، به درون زمان بیواسطه است؛ نردبانی به گذشتۀ نزدیک. به همین دلیل در مقایسه بازۀ زمانی، کوتاه اما بسیار تعریض یافته است؛ چنان فراگیر که میتوان گفت، خود با بیشترینۀ اعصار گذشته برابری میکند. در عین حال، تاریخ بیواسطه و متصل به حیات کنونی ما خواهد پرداخت.سیصد و شصت و یکمین شب خاطره -1
سیصد و شصت و یکمین برنامه شب خاطره با روایت مرزبانان نیروی انتظامی، 5 مهر 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «مرز پایداری» برگزار شد. در این برنامه حجتالاسلام سیدجبار حسینی و سردار احمد گودرزی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول برنامه، سیدجبار حسینی، جانباز دفاع مقدس بود که از سال ۱۳۵۹ در کردستان حضور دارد.دلنوشتهای به یاد دو یار آسمانی
قدم به خانهای میگذاریم که هر گوشه از آن، حکایت از ایثار و فداکاری دارد. مادری مهربان، با چشمانی که دریایی از غم و شادی است، به استقبالمان میآید. او داستان پسرانش را برایمان روایت میکند احمد و محمود، دو برادر، دو یار، دو عاشق. احمد که با دانش پزشکیاش مرهمی بر زخمهای رزمندگان بود و محمود با شور جوانی و آرزوهای بزرگ. هر دو اما یک مقصد مشترک داشتند؛ جبهه حق علیه باطل. در هر جملهاش عشق مادرانهای موج میزند، که حتی مرگ فرزندانش نتوانسته بود آن را خاموش کند.3
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 4
هر کس که میتوانست خودش را به پنجره رساند و سرش را بیرون کرد تا هوای تازه استنشاق کند. شیشه دستم را پاره کرده بود. یکی از بچهها گفت که بروم پانسمان کنم. گفتم: ـ آنها آنجا منتظر هستند، پام برسه کتک میخورم. یکی از بچهها که اسلحه را از دستم گرفته بود، پرسید: ـ دستت چه شده؟ با تردید گفتم: ـ شیشه رفته، پاره شده.






