نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران - بخش سوم

ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی ایران - 3

در دومین نشست از مجموعه نشست‌های تاریخ شفاهی ایران که در تاریخ ۲۷ آذر 1400، به صورت برخط برگزار شد، مرتضی نورائی، ابوالفضل حسن‌آبادی، حبیب‌الله اسماعیلی و فائزه توکلی با اجرای زهرا مصفا شرکت کردند. در این جلسه که در فضای مجازی تالار تاریخگر کلاب‌هوس تشکیل شد، درباره ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی گفت‎وگو شد که بخش سوم آن‌را با هم می‌خوانیم.

سیصدوسی‌ودومین برنامه شب خاطره - 1

سیصدوسی‌ودومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 7 بهمن 1400 با حضور کادر پدافند نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تالار سوره حوزه هنری با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم از کتاب «انقلاب اسلامی 57» نیز با حضور خانواده‌های کادر پدافند، رونمایی شد.

نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران

ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی ایران - 2

در هفته گذشته من هرگز از آقای عباس اقبال چیزی را نقل نکردم. قطعاً آقای عباس اقبال را من یک روش‌شناس نمی‌دانم ولی در همه کتاب‌های روش‌شناسی تاریخی اگر ملاحظه بفرمایید - چون من به هر حال سال‌ها این حوزه را درس دادم- زمان، یکی از عناصر و فاکتور‌های مقوم تاریخیت و تاریخی شدن است و همین داعیه که تاریخ شفاهی می‌خواهد برای آینده منابع تاریخی تولید کند و در نشست گذشته هم به آن اشاره شد، وجه و نکته تأیید و تأکیدی هست بر همین اعتقاد به اینکه زمان وجه مقوم تاریخ است.

نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران

ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی ایران - 1

در دومین نشست از مجموعه نشست‌های تاریخ شفاهی ایران که در تاریخ ۲۷ آذر 1400، به صورت برخط برگزار شد، مرتضی نورائی، ابوالفضل حسن‌آبادی و فائزه توکلی با اجرای خانم مصفا شرکت کردند. در این جلسه که در فضای مجازی تالار تاریخگر کلاب‌هوس تشکیل شد، درباره ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی گفت‎وگو شد.

سیصدوسی‌ویکمین برنامه شب خاطره - 2

گفت: در شب‌های خاطره، اول از همه به دنبال آقا مهدی می‌گشتم تا بپرسم برنامه چیست، اما در اصل دنبال قوت قلبی از سوی او بودم. تا مرحوم خانبانپور را می‌دیدم، تمام دلشوره‌هایم بابت برنامه تمام می‌شد. مهم‌ترین نکته‌ای که همیشه در ذهن داشتم، این است که گاهی در برنامه‌ها فقط به دنبال این هستند که برنامه‌ای اجرا کنند تا تمام شود و برود، ولی به جرأت می‌توانم بگویم آقا مهدی به این موضوع‌ها چنین نگاهی نداشت. او صد درصد به صورت دلی کار می‌کرد.

سیصدوسی‌ویکمین برنامه شب خاطره -1

سیصدوسی‌ویکمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 2 دی 1400 با موضوع «یادواره مهدی خانبانپور» در تالار سوره حوزه هنری با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم خانواده آقای خانبانپور، جمعی از شاگردان و هم محله‌ای‌های قدیم، دوستان و همکاران او نیز حضور داشتند و مستند «دیدار آخر» نیز در این برنامه اکران شد.

سیصد و بیست و هشتمین برنامه شب خاطره - 2

روایت دلاوری‌های نیروی هوایی

نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سه ماهِ ابتدایی جنگ را با نیروی دریایی، هوایی و زمینیِ عراق جنگید. هیچ نیروی سطحی‌ای در منطقه وجود نداشت. فکر کنید در یک خط، تانک‌های عراقی روزی 10 کیلومتر به سمت اهواز حرکت می‌کردند. هواپیماهای اف 4 نیروی هوایی، موشک ماوِریکی را که از تانک، گران‌تر است، به سمت تانک می‌زدند که جلوی این تانک‌های عراقی را بگیرند.

سیصد و بیست و هشتمین برنامه شب خاطره - 1

روایت اولین ساعات جنگ

هواپیمای من خیلی صدمه دیده بود. یکی از دوستانم که در بالای پایگاه به عنوان گشت هوایی پرواز می‌کرد به ما گفت این هواپیما خیلی صدمه دیده و اگر احتمالش هست، بیرون بپرید و هواپیما را ترک کنید. من با کسی که همراهم بود و خدا رحمتش کند بعداً شهید شد، مشورت کردم و قرار شد تا جایی که قابل پرواز باشد پرواز می‌کنیم. بعد از این‌که نشد بیرون می‌پریم و به هر حال تصمیم گرفتیم بنشینیم. وقتی خواستیم نزدیک فرودگاه بیاییم، به خاطر صدماتی که هواپیما دیده بود و سیستم هیدرولیکش از کار افتاده بود، چرخ‌های هواپیما پایین نمی‌آمد؛ بنابراین تصمیم گرفتیم بدون چرخ بنشینیم.

سیصد و بیست و هفتمین برنامه شب خاطره - 2

ساخت دفتر مداحی در اسارت

عراقی‌ها به موصل4 می‌گفتند اردوگاهِ خرابکارها. در هر اردوگاهی که حرکتی مذهبی انجام می‌شد، یک عده را جدا کرده و به این اردوگاه می‌آوردند. این باعث شده بود که موصل4 تبدیل به یک اردوگاهِ ناب و درجه یک شود که همه ما در آن‌جا یک‌دست بودیم. به همین دلیل آن‌جا جاسوس هم نداشتیم و فقط یک نفر از کادر منافقین در آن‌جا بود که او هم نمی‎توانست کاری کند. پس از گذشت یک سال، یک روز نمایندگان صلیب سرخ که وارد اردوگاه شدند، آن منافق دوید و به دست و پای یکی از صلیب سرخی‌ها افتاد و با التماس از او خواست که من را از اینجا ببرید. اینها با من کاری ندارند ولی نقشه می‌کشند تا من را بکشند!

سیصد و بیست و هفتمین برنامه شب خاطره - 1

تأثیر عاشورا بر روحیه رزمندگان

رفتیم پاسگاه فرمانده گردان و توجیه شدیم و همراه یکی از افسران گروهان خواستیم که با جیپ برگردیم. راننده هم همراه ما نبود و من ناچار شدم خودم پشت فرمان بنشینم. ستوان جعفرزاده هم کنار من بود و در عقب جیپ، نویسنده گروهان ما که سربازی بود که نامه‌ها را از پاسگاه گردان تحویل گرفت و همراه ما آمد. حالا هوا تاریک شده بود و پشت خط پدافندی که قرار است در نیمه‌شب عملیاتی صورت می‌گرفت، باید چراغ‌خاموش می‌رفتیم. ما به صورت چراغ‌خاموش که می‌رفتیم دیدیم یک تویوتا از یکی از این برادرهای رزمنده چراغش را روشن کرده و نور آن در چشمم افتاد.
...
11
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟