در گفت‌وگو با علی ططری مطرح شد

کارنامه بخش تاریخ شفاهی کتابخانه مجلس

تاریخ شفاهی، مسیری برای آگاه‌سازی تاریخی

در طول حدود 10 سال، حدود 70 مصاحبه با رجل پارلمان و افراد مرتبط با پارلمان انجام دادیم که اطلاعات مفیدی در اختیار ما قرار دادند. در این میان، 54 نماینده زن و مرد بعد از انقلاب و تعداد کمی، نمایندگان قبل از انقلاب هستند.

گفت‌وگو با سید رضا صفوی

سرگذشت و شرح دو تابلو

حدود هزار اثر رسمی قاب شده از دوران کاری‌ام داشته‌ام. اکثرشان هم دستم نیست. بعضی از آنها را نمی‌دانم کجا هستند و حتی از بعضی‌ها هم عکسی ندارم. آن زمان معمول نبود که عکس بگیریم و معمول هم نبود که به‌یادگار نگه داریم.

خاطره‌ای از امیر سولیاگیچ

آن 239 مرد

نمایندگی جامعه جهانی در بوسنی و اروپا همه مخالف گفتن فجایع جنگ به نسل جدید هستند و ما باید مثل یک قاچاق‌چی برای بچه‌های‌مان تعریف کنیم که همین بیست سال پیش چه بلایی سر مردم بوسنی آمده است.

گفت‌وگو با جِوا آودیچ

خانواده حسینی و ‌خانواده آودیچ، خرمشهر و سربرنیتسا

اسمش گل سربرنیتسا و نماد 11 مادر شهید است که دور یک تابوت شهید حلقه زده‌اند. به یاد 11 جولای، چرا که پس از گذشت حدود 20 سال هنوز خانواده‌هایی هستند که عزیزان‌شان مفقود است. رنگ سبز نشانه تابوت این افراد است.

انتشار یک مصاحبه پس از 10 سال

روایت و خاطرات «بهروز اثباتی» از شکل‌گیری کنگره شعر جنگ

کنگره خرمشهر بعد از جنگ بود. اما کنگره‌های دیگر مثل کرمانشاه، اهواز و آبادان زیر بمباران برپا شدند. دوستانِ شاعر را برده بودیم فاو. مجبور شدیم سرِ پُلِ بعثت از اتوبوس‌ها پیاده شویم. چون من و احمد زارعی نظامی بودیم، می‌فهمیدیم چه اتفاقی دارد می‌افتد...

خاطرات اعظم خسته‌فر از جهاد سازندگی و امدادگری

بیمارستان داخل قطار

از آبان 1359 تا اواخر خرداد 1360 با قطار می‌رفتیم. این قطار تا این حدود از جنگ فعال بود. وقتی در مناطق جنگی بیمارستان صحرایی ایجاد یا بیمارستان‌های مناطق جنگی را مجهزتر کردند، دیگر نیازی به اعزام این قطار نبود.

گفت‌وگو با شهلا پناهی، نویسنده کتاب «رفیق مثل رسول»

خاطره‌نگاری مثل درست کردن تسبیح است

جدولی درست کردم از سال‌هایی که از آنها خاطره می‌گفتند، تا بدانم قبل یا بعد آن خاطرات را دارم یا ندارم. با این روش، ترتیب زمان را داشتم و پیوسته مصاحبه‌های پیاده شده را می‌خواندم تا ببینم چه چیزهایی را هنوز نپرسیده‌ام و باید بپرسم.

با خاطرات خلبان ناصر ژیان

از شناسایی تا فرماندهی عملیات

دیدم ستونی از خودروهای غول‌پیکر موشک حمل می‌کنند و به سمت سایت‌ها در حرکتند. از آنجا شهر دزفول را با موشک می‌زدند. با خودم گفتم اینها را چه‌کار کنیم... به خلبان‌ها گفتم: من آخرین خودرو را از اینها جدا می‌کنم...

در گفت‌وگو با اقلیمه جاهدی بیان شد

خاطرات جهادگری در پشت جبهه

غیر از کارهایی مثل دوخت لباس و پخت مربا که انجام می‌دادیم، بعد از مدتی برای تأمین نان رزمندگان، تنور ساختیم. محله به محله می‌رفتم و از خانم‌ها می‌پرسیدم: «چه کسی بلد است نان بپزد؟» حدود سی نفر گفتند: «ما بلدیم.»

خاطره‌گویی زهرا الماسیان، بانوی جانباز دوران دفاع مقدس

امدادگری در خرمشهر و آبادان

از فرمانداری که رد شدیم بعثی‌هایی که لابه‌لای درخت‌ها مخفی شده بودند ما را به رگبار بستند. اول پشت ماشین و بعد پهلوهای آن را هدف گرفتند. جلوی ماشین را هم زدند و شیشه‌ آن ریخت. با اصرار به راننده ‌گفتم: برو. اگر بایستی...
...
8
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»