تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ
روشی برای روایت اکنونی از گذشته یا پاسخ به مسائل اساسی در آینده؟
محمد درودیان
19 دی 1396
اشاره
با فرض این که باید میان موضوع و روش تحقیق تناسب وجود داشته باشد، تاریخ شفاهی فرماندهان از نظر موضوع، نیازمند توجه به ملاحظاتی است که در این یادداشت مورد توجه قرار گرفته است. به نظرم توسعه و تعمیق روش تاریخ شفاهی و افزایش کارکرد آن در حوزه تاریخنگاری، به جای روش کلی و عام، مستلزم تمرکز بر موضوع و از این طریق به ملاحظات تکنیکی- روشی در این حوزه است.
طرح مسئله
فرماندهان و مسئولین جنگ به دلیل برخورداری از نقش اساسی در روند تحولات نظامی و سیاسی- اجتماعی، اطلاعات ارزشمندی را در اختیار دارند که به عنوان منابع تاریخی، برای تبیین رخدادهای جنگ ایران و عراق و تحولات آن، بی بدیل است. نظر به توضیح یاد شده این پرسش وجود دارد که، در گفتوگو با فرماندهان چه چیزی برای پرسش و پاسخ موضوعیت و اهمیت دارد و با چه روشی باید دنبال شود؟ به عبارت دیگر آنچه ضرورت گفتوگو را شکل داده و ارزش تاریخی- راهبردی آن را روشن میکند، و در نتیجه روش گفتوگو متأثر از آن شکل خواهد گرفت، چیست؟ پرسش یاد شده در نگاه اولیه بداهت دارد، زیرا تصور میشود فرماندهان باید در برابر پرسشهایی که صورت میگیرد، از جنگ سخن بگویند، حال آن که پیچیدگی بحث در تعریف از مسئله جنگ و روش گفتوگو درباره آن است. نظر به این که پیشفرضهای ذهنی فرماندهان از جنگ و راویان تاریخ شفاهی، گزینش و چینش رویداها و روایت از وقایع و مسائل جنگ را شکل میدهد، بنابراین چگونگی استفاده از روش تاریخ شفاهی و پرسشگری در گفتوگو با فرماندهان بسیار اهمیت دارد. زیرا مباحث فرماندهان جنگ قابلیت دوگانهای دارد؛ به این معنا که میتواند با توصیف رخدادها و نقشها، یا نقد و بررسی مسائل اساسی جنگ همراه باشد. جهتگیری و نتیجه گفتوگوها را باید از درون دوگانگی؛ آشکارسازی مسائل اساسی جنگ یا توصیف وقایع، به منظور صورتبندی از مسئله جنگ، انتخاب کرد. انجام این مهم، بر عهده مورّخ تاریخ شفاهی، با استفاده از روش مناسب است.
در حالی که تاریخ شفاهی با فرماندهان بسیار ضروری است، ولی توجه به ملاحظات رویکردی - روشی، بسیار اهمیت دارد. برای دستیابی به تعریف مناسب از تاریخ شفاهی و مهمتر از آن تعیین حدود و چارچوب آن در حوزه تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، از طریق تاریخ شفاهی با فرماندهان، ادامه بحث با اهتمام به نقد و بررسی این پرسش دنبال خواهد شد که: عناصر و شاکله اصلی تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، کدام است؟ تاریخ شفاهی بر سه عنصر اساسی شامل: «روش شفاهی - راوی واقعه تاریخی - مورّخ تاریخ شفاهی» استوار است. در ادامه بحث علاوه بر توضیح عناصر و مولفههای ناظر بر تاریخ شفاهی، در حوزه تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، تشابه و تمایز تاریخ شفاهی با تاریخنگاری مکتوب، خاطرهنگاری و مصاحبه، بررسی خواهد شد.
روش شفاهی
تاریخ شفاهی به لحاظ روش تابع «موضوع» و «هدف» است. موضوع تاریخ شفاهی، وقایع تاریخی و نتایج و پیامدهای آن، با تأکید بر نقش و عاملیّت فرد است. هدف تاریخ شفاهی با ملاحظات ناظر بر تاریخنگاری مستند و مکتوب نسبت دارد. به این معنا که روشن کردن زوایای پنهانی وقایع تاریخی و واکاوی موضوعات و مسائل آن، مهمترین هدف تاریخنگاری به معنای عام و تاریخ شفاهی بهطور خاص است. پیگیری هدف یاد شده در گفتوگوی شفاهی با فرماندهان جنگ، چنانچه اشاره شد بر پایه اسناد تاریخی، زمان و مکان وقوع رخدادها انجام خواهد شد. بنابر این تاریخ شفاهی گرچه از حیث هدف و موضوع با تاریخنگاری مکتوب و از حیث روش با مصاحبه و گفتوگو تشابه و تفاوتهایی دارد، ولی رویکردها و روشها در پژوهشهای تاریخی، تابع مبانی نظری و فلسفی[1] است که در ادامه بحث به آن اشاره خواهد شد.
مطالعات تاریخی بهمثابه تلاش روشمند برای شناخت «امر واقع در گذشته»، در واقع ناظر بر چگونگی و امکان پذیری «شناخت از واقعیت» است. این ملاحظه معرفت شناختی در هسته مرکزی مجادلات فلسفی و روشی، میان پست مدرنیستها و اثبات گرایان، در چارچوب فلسفه قارهای و تحلیلی[2] قرار دارد. استفاده از روش شفاهی در تاریخ پژوهی و خاطره گویی ، بهمثابه روش تحقیق کیفی، بیشتر متأثر از مبانی فلسفی پدیدارشناسی و روش هرمنوتیک، بر مبنای «تجربه زیسته» است. در این روش گفتوگو درباره امکانهای تحقق یافته در وجود انسان، در مواجه با موقعیتهای خاص تاریخی، مورد بررسی قرار میگیرد. «فهم» در هرمنوتیک (تأویل و تفسیر) بر اساس زمینه مشترک مشاهدهگر و مشاهده شده حاصل میشود.
تشابه و تمایز تاریخ شفاهی با تاریخنگاری مکتوب، با توجه به تأثیر تفکر فلسفی در شکلگیری رویکرد و روشهای تاریخی، قابل توجه است. در تاریخنگاری مکتوب توصیف و بررسی واقعه بر اساس مستندات مکتوب، گفتارها و مشاهدات، به روش نقلی انجام میشود. در این نگرش واقعه صورت عینی دارد و در زمان و مکان تحقق یافته است، در حالی که در تاریخ شفاهی پرسش از فاعل و تجربیاتش در نسبت با واقعه، موجب شکلگیری روایت جدیدی از واقعه میشود که برای فرد حاصل شده است. در تاریخ شفاهی، کالبد شکافی فهم و عمل فرد، در نسبت با واقعه، از منطق گفتوگو پیروی میکند.
نظر به این که در تاریخنگاری مکتوب، اسناد و مشاهدات به همراه مطالعات میدانی مورد توجه است، گاهی «گفتوگو» با هدف تکمیل تحقیقات و برای رفع برخی نواقص اطلاعاتی- تحلیلی، در روند توصیف و تحلیل واقعه انجام میشود، در حالی که در تاریخ شفاهی، «تجربه زندگی» فاعل و شاهد واقعه در نقطه ثقل روایت تاریخ قرار میگیرد. در تاریخ شفاهی ظرفیت گفتوگو در تعامل دو جانبه «فاعل- گفتوگو کننده» موجب حیاتبخشی به واقعه میشود، حال آن که به باور گادامر در نگارش مکتوب، وقایع به جملات تقلیل مییابد.
نظر به این که تاریخ شفاهی برپایه «بازسازی حافظه تاریخی» با هدف دستیابی به شناخت بهتر از گذشته، با رجوع به منابع انسانی به جای اسناد مکتوب، صورت میگیرد، به همین دلیل منجر به ایجاد ظرفیت تولید اسناد درباره وقایع تاریخی، از طریق گفتوگو با فاعل یا شاهد واقعه میشود. با توجه به این که گفتوگو با تکیه بر ذهن و حافظه شخصی فرد صورت میگیرد، در نتیجه امکان وقوع برخی اشتباهات درباره زمان وقوع رخدادها و یا نادیده گرفتن نقش سایر عوامل و شخصیتها، وجود دارد. این ملاحظه نگران کننده سبب میشود محدودیتها و خطاهای حاصل از ذهن و حافظه تاریخی اشخاص، با چالشگری به هنگام گفتوگو با فرد و یا گفتوگوی تکمیلی با سایر اشخاصی که در واقعه نقش داشتند و همچنین استفاده از توضیحات در پاورقی کتاب، برطرف و یا حداقل کاهش داده شود. روش یاد شده به معنای موضوعمحوری در تاریخ شفاهی نیست، بلکه لازمه رویکرد پژوهشی- انتقادی در گفتوگو، همچنین تعهد و پایبندی به مقابله با تحریفات و مبالغهگویی در روایت تاریخ است.
هماکنون در حوزه تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، دو روش قابل مشاهده است که حاصل دو برداشت متفاوت از هدف و کارکرد تاریخ شفاهی است. در دیدگاه اول تاریخ بهمثابه واقعه و توصیف و بازسازی آن از سوی عمل کننده یا مشاهدهگر، به روش شفاهی و با تکنیکهای مصاحبه، انجام میشود. به این شکل که موضوعات مورد نظر قبل از مصاحبه و یا همزمان طرح و متقابلاً پاسخها به صورت روایت واقعه و تحلیل رخدادها، دریافت میشود. دیدگاه دیگری وجود دارد که تاریخ را بهمثابه یک متن و استفاده از روش شفاهی، بر پایه مفهوم «چالش- همدلی»، برای دستیابی به یک روایت زنده، قلمداد میکند. بهنظر میرسد شیوه اول حاصل تفکر سنتی در تاریخنگاری، با استفاده از مصاحبه است، در حالی که روش دوم با ابتناه به نظریه فلسفی پدیدارشناسی و دانش هرمنوتیک، از طریق تأویل و نوعی مواجهه دیالکتیکی با متن است. با فرض این که هر متن و واقعهای در پاسخ به یک پرسش و نیاز شکل گرفته است، تاریخ شفاهی از طریق «چالش- همدلی»، برای انکشاف پرسش پنهان شده در درون واقعه، برای فرد است. بنابراین در تاریخ شفاهی پرسش و چالشگری، نقطه آغاز دستیابی به افق مشترک است. با این توضیح جهتگیری پرسش در تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ، بر دو وجه متفاوت شامل «واقعه تاریخی و عاملیت فرد» استوار است. جنگ از منظر واقعه تاریخی به دلیل گفتوگو با فرماندهان ، باید در چارچوب هدف و نتیجه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ آنچه در جنگ به عنوان هدف مورد انتظار بود، چرا تامین نشد؟ آنچه که صورت گرفت، چرا و چگونه حاصل شد؟ از منظر عاملیت فرد، باید میزان تأثیرگذاری تفکر سیاسی و اعتقادی فرماندهان سپاه، در ادراک و کنش در برابر واقعه مورد توجه قرار گیرد، به این معنا که؛ فرماندهان چه برداشتی از مفهوم سیاست، جنگ و امنیت داشتند و بر اساس چه تحلیلی از حوادث و تحولات، اقدام به واکنش میکردند؟
نظر به وجوه متفاوتی که در تاریخ شفاهی بر حسب رویکرد به تاریخ و روش تاریخنگاری وجود دارد مصاحبه در تاریخ شفاهی با دو رویکرد مختلف مورد توجه قرار گرفته است. چنانچه اشاره شد برخی مصاحبه را در چارچوب تاریخنگاری مستند و به عنوان تکمیل اسناد مکتوب و به عبارتی «شاهد گفتاری» در پاسخ به پرسشهای پژوهشگر انجام میدهند و برخی دیگر از مصاحبه در چارچوب روش تاریخ شفاهی برای بازبینی و روایت جدید، بر محور عاملیت فرد استفاده میکنند. با توجه به اهمیت این موضوع در ادامه بحث به آن اشاره خواهد شد. در تعریف مصاحبه گفته میشود، به معنای برقراری تعامل میان دو فرد یا بیشتر، از طریق ابزار کلامی و یکی از شیوههای دستیابی به معرفت است. مصاحبه با واژگانی مانند گفتوگو، مناظره، مجادله و مناقشه ارتباط معنایی پیدا میکند.[3] مصاحبه در واقع نوعی دیدار و رویارویی دو طرفه و کلامی برای بحث درباره موضوعات و مسائل مشخصی است که مورد توافق طرفین است، در این تبادل یکی اطلاعات میدهد و دیگری نقش پرسشگر را دارد. در واقع مصاحبه - گفتوگو، مدیریت یک دیدار است که به صورت هدفمند و روشمند، دنبال میشود. وجه تمایز این نوع مصاحبه با هر نوع گفتوگو و دیدار، روشمندی و توافق بر هدف و موضوع است که چارچوب و حدود تعامل میان طرفین را تعریف و مشخص میکند.
مصاحبه و تکنیکهای آن برای شناخت، از نظر شیوه جمعآوری دادهها، روش کیفی است و بر رهیافت فلسفی، تفسیری - تأویلی و پدیدارشناسی استوار است. در عین حال اگر مصاحبه بهمثابه ابزاری شدن مکالمه برای توصیف، روایت و گزارش وقایع، در چارچوب رویکرد تاریخی اثباتگرایی قرار گیرد، به شیوه یکسویهای تبدیل خواهد شد که یکی میپرسد و دیگری پاسخ میدهد. چنین روشی در استفاده از مصاحبه برای شناخت واقعه، چنانچه اشاره شد تابع الگوی فاعل/ موضوع، در رویکرد واقعهمحوری، در تاریخنگاری مکتوب است. پرسشگری در مصاحبه با هدف به سلطه در آوردن موضوع، از طریق طرح پرسش دنبال میشود، در حالی که در تاریخ شفاهی، گفتوگو درباره یک تجربه، با ایجاد فرصت برای آشکارسازی وجوه و ابعاد مختلف حقایق و واقعیتها دنبال میشود که، به دلیل تجربه آن از سوی عمل کننده و نه تعین عینی در جهان بیرونی، مورد توجه است. به عبارت دیگر موضوعات و رخدادها از حیث تجربه درونی فرد، برای گفتوگو مورد توجه قرار میگیرد، زیرا در هسته مرکزی تاریخ شفاهی، تعامل برای فهم مجدد، از طریق «چالش- همدلی» قرار دارد.
«همدلی» در تاریخ شفاهی حاصل تعلق مشترک به موضوع است که از طریق گفتوگو آشکار و حاصل میشود. وجه تمایز مصاحبه برای به سلطه در آوردن موضوع با گفتوگو برای دستیابی به معانی مشترک در همین ملاحظه است. روش «چالشگری» در تاریخ شفاهی از طریق طرح پرسش، به لحاظ روششناختی متأثر از رویکرد انتقادی است. در پارادایم انتقادی هدف در تحقیق و گفتوگو آشکارسازی و افشای رویداد، تبدیل ناآگاهی و درک نامناسب، به آگاهیِ آگاهیبخش است. همچنین «همدلی» در تاریخشفاهی، با این فرض پیگیری میشود که گفتوگو بهمنزله تلاش برای فهم از جهانی است که فرد در آن زیسته است. به عبارت دیگر گفتوگو به منظور رمز گشایی از «جهان خودزیسته» انجام میشود. همدلی و تعامل، افقهای طرفین گفتوگو را در هم ذوب و یکسان میکند، زیرا نظام معنایی مشترکی که وجود دارد، از این طریق برای طرفین کشف میشود. با این توضیح عناصر مکالمه در گفتوگوی تاریخ شفاهی، نظام معنایی را که بر محور واقعه جنگ با عراق شکل گرفته، بازسازی و آشکار میکند. وجه دیگری از پرسشگری در تاریخ شفاهی، برپایه شکاف میان حال با گذشته قابل توضیح است. به گفته گادامر آنچه زمان حال را شکل میدهد، پشتیبان فرایندی است که موجب شکاف با گذشته است. نظر به این که در زمان واقعه همیشه با نوعی پیشداوری مواجه هستیم، در نتیجه با گذشت زمان، منطق و ضرورت بازبینی از نقطه عزیمت حال به گذشته، شکل میگیرد. از این حیث چالشگری در واکاوی گذشته و آشکارسازی پیشداوریهای پیشین و انحلال آن در بازبینی و تأویل جدید، نقش بسزایی دارد. برپایه توضیحات یاد شده «ساختار فهم» از طریق همدلی- چالشگری، با توجه به گذشت زمان، بازبینی و اصلاح میشود.
راوی واقعه
دومین عنصر اساسی در تاریخ شفاهی، راوی واقعه تاریخی است. در تاریخ شفاهی راوی واقعه، نقشی همانند مورّخ در تاریخنگاری مکتوب دارد. با این تفاوت که مورّخ متکی بر اسناد تاریخی و بر اساس پیشفرضهای خود به گزینش وقایع و تأویل و تفسیر آنها اقدام میکند، در حالی که راوی واقعه در تاریخ شفاهی، بر اساس حافظه شخصی و نقشی که در وقوع رخدادها و یا مشاهده آنها داشته، وقایع را گزینش و روایت میکند. پیشداوری و گزینش وقایع، وجه مشترک مورّخ در تاریخنگاری و راوی در تاریخ شفاهی است. علاوه بر این تاریخنگاری مکتوب و تاریخ شفاهی هر دو به لحاظ نوشتار و گفتار، بیانگر انطباق کامل با واقعیت و همچنین به معنای تمامیت واقعه نیست.
نقش محوری راوی در تاریخ شفاهی، موجب توجه به تمایز و تشابه تاریخ شفاهی با خاطرهگویی شده است. در تاریخ شفاهی نقطه عزیمت برای گفتوگو با راوی، نسبت وی با واقعه تاریخی است، به همین دلیل در تاریخ شفاهی الزام به زمان و مکان قابل مشاهده است، در حالی که در خاطرهگویی، آنچه برای فرد واقع شده و احساسات درونیاش مورد اهتمام است. بنابراین در خاطرهگویی نقش فرد و احساسات درونیاش نقطه عزیمت است، چنانچه در زندگینامهنویسی خودنوشت یا دیگر نوشت، انجام میشود. در عین حال خاطرهگویی با تاریخ شفاهی علاوه بر تشابه در روش شفاهی، در برخی موضوعات نیز، از جمله توجه به چرخشهای اساسی در اندیشه و عمل فرد، تشریح و تحلیل تحولات محیطی و تأثیر آن بر زندگی فکری - عملی فرد و برخی موارد دیگر، به هم نزدیک است. خاطرهگویی بیشتر فرد محور است و به حوزه عمل و ذهنیات فرد، تأکید دارد و لذا منطق خاطرهگویی از درون به بیرون، شکل میگیرد و چندان به زمان و مکان التزام ندارد ، در حالی که تاریخ شفاهی بیشتر به حوزه عمل اجتماعی و حافظه تاریخی فردی و جمعی تأکید دارد، لذا روایت تاریخی بر محور واقعه و با التزام به زمان و مکان از نقطه عزیمت بیرونی، به منظور واکاوی نقش فرد، در نسبت با واقعه شکل میگیرد. به عبارت دیگر خاطرهگویی بر محور تمایلات و تعلقات فرد است، در حالی که تاریخ شفاهی، روایت تاریخی بر محور واقعه، در نسبت با عاملیت فرد است. خاطرهگویی متکی بر ذهن و در بردارنده حالات درونی فرد است، ولی تاریخ شفاهی روایت واقعه، متکی بر حافظه تاریخی فرد است.
برپایه ملاحظات یاد شده، خاطرهگویی و زندگینامهنویسی به دلیل تعلق به نقش فرد، با نوعی مبالغهگویی و تأکید بر نقش مثبت و محوری شخص استوار است. از این حیث میتواند با تاریخ شفاهی در توضیح نقش فرد در واقعه نزدیکی داشته باشد. مسئله قابل توجه در تاریخ شفاهی و خاطرهگویی این است که در روش شفاهی، ملاحظات ناظر بر خاطرهگویی، در صورت چالشگری در واکاوی نقش فرد، مانع از توافق برای ادامه گفتوگو خواهد شد و با منطق حاکم بر خاطرهگویی در تناقض است، در حالی که در تاریخ شفاهی ضرورتهای حاکم بر پژوهش تاریخی، مستلزم چند و چون برای واکاوی وقایع تاریخی است، به همین دلیل ظرفیت چالشگری در تاریخ شفاهی برای جلوگیری از هر گونه سندسازی تاریخی و یا تحریف وقایع، وجود دارد، در حالی که در خاطرهگویی نمیتوان از روش چالشگری استفاده کرد.
تعامل و همدلی در تاریخ شفاهی بر محور وقایع شکل میگیرد و برای بازبینی یک تجربه ضروری است، در حالی که در خاطرهگویی تعامل و همدلی موجب تقویت نقش محوری فرد و پرورش آن خواهد شد. دشواریها و ظرافتهای یاد شده در چالشگری و همدلی با توجه به تاریخ شفاهی با فرماندهان جنگ ایران و عراق، دو چندان میشود. در عین حال مسئله فرماندهان و جامعه ایران در زمان جنگ، عمل در درون واقعه بود، امروز با گذشت زمان و آشکار شدن برخی واقعیات، فهم پیشین نیاز به بازبینی دارد. بر پایه ملاحظه یاد شده دو موضوع اساسی درباره نسبت «زمان در روایت» و تعیین «نقطه آغاز روایت» نیاز به بررسی دارد. هرگونه توضیحی در این زمینه بر اساس تشابه و تمایز خاطرهگویی ،زندگینامهنویسی و تاریخ شفاهی و مفروضاتی که وجود دارد، استوار است:
1- خاطرهگویی توضیح درباره تکموقعیتهای خاص افراد است، بنابراین التزام چندانی به زمان تاریخی برای توضیح موقعیتها وجود ندارد. همچنین آغاز خاطره تابع ادرک از موقعیتی است که به زمان و مکان معنا داده است. بنابراین در خاطرهگویی التزام به پیوستگی و تسلسل تاریخی و خطی، کمتر مشاهده میشود.
2- زمان در زندگینامهنویسی خودنوشت یا دیگرنوشت تابع منطق تولد- زندگی- مرگ، با تمرکز بر خلق و خو، شخصیت و رفتار فرد، بهمثابه کلید فهم یک زندگی است. تلاش برای توضیح شیوه زندگی انسان موجب تعریف زمان ، بر اساس دوره تولد- زندگی - مرگ و در نتیجه تعیین نقطه آغاز و پایان روایت میشود.
3- زمان در تاریخ شفاهی تابع منطق واقعه است که بر اثر تلاقی با عاملیت فرد، موقعیتهایی را برای فرد ایجاد میکند. بنابراین ایجاد ارتباط خطی بین یک موقعیت با موقعیت بعدی، مفهوم زمان همچنین نقطه آغاز روایت را تعریف و تعیین میکند. نادیده گرفتن این ملاحظه موجب هضم و مفقود شدن عاملیت فرد در زمان تاریخی واقعه و در نتیجه واقعهمحوری در تاریخ شفاهی، در نتیجه موجب نادیده گرقتن نقش فرد خواهد شد.
هماکنون انتخاب زمان آغاز روایت در تاریخ شفاهی با فرماندهان، به دلیل رویکردهای مختلف، منجر به ظهور اختلاف نظر شده است. با توجه به این که گفتوگو با فرماندهان تأکید بر «عاملیّت در مواجهه با جنگ» است، این ملاحظه از یکسو موجب فاصله گرفتن از تاریخنگاری واقعهمحور میشود و به جای تمرکز بر نحوه وقوع واقعه، بر عاملیت فرد (فرمانده) و چگونگی عمل در برابر واقعه تمرکز میشود، از سوی دیگر تمرکز بر «عمل در جنگ» موجب فاصله گرفتن از سایر حوادث زندگی فرد ازجمله آنچه پیش از این بر زندگی او گذشته، خواهد شد. با این توضیح بر پایه پیشفرضهای موجود از وقوع جنگ، در چارچوب پیوستگی جنگ با انقلاب، مناسب است نقطه آغاز روایت راوی واقعه از جنگ، از زمان پیروزی انقلاب باشد. البته ملاحظه یاد شده تنها برای فرماندهان سپاه مناسب است که فاقد پیشینه نظامی، همانند فرماندهان ارتش هستند. در این چارچوب طرح پرسش از فرماندهان سپاه از یکسو بر جزئیات وقایع تمرکز دارد و از سوی دیگر ناظر بر ورود به جهان ذهنی آنها خواهد بود. در واقع از این طریق تلاش میشود تا آشکار شود، آنچه از سوی یک فرمانده بیان میشود ناظر بر چه ملاحظات سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و نظامی است؟ آیا همان ادراک اولیه است یا بر اساس گذشت زمان بازبینی و اصلاح شده است؟ تا چه اندازه تعلق به خود، موجب خودستایی و یا نادیده گرفتن سایر اشخاص، وقایع و موقعیتها شده است؟
مورّخ تاریخ شفاهی
سومین عنصر مؤثر در تاریخ شفاهی، فرد «گفتوگو کننده» و در واقع همان مورّخ تاریخ شفاهی است.[4] نظر به این که تاریخ شفاهی، راوی محور است به همین دلیل انتخاب روش مناسب در مدیریت گفتوگو و تعیین چارچوب و محورهای بحث، باید از سوی مورّخ تاریخ شفاهی تعیین و هدایت شود. به عبارت دیگر جهتگیری چالشی در گفتوگو یا تمرکز بر جزئیات واقعه و مدیریت حافظه راوی تاریخ شفاهی، از سوی مورّخ صورت میگیرد. در عین حال سامان دهی و انسجام روایت واقعه تاریخی، تحت تأثیر تعامل، همدلی و تواناییهای مشترک راوی و گفتوگو کننده، شکل خواهد گرفت. در غیر این صورت گفتوگو با پراکندهگویی، مبالغه و تحریف از مسیر اصلی خارج خواهد شد. بر اساس همین ملاحظه آشنایی مورّخ تاریخ شفاهی با ابعاد فکری - شخصیتی راوی واقعه و مهمتر از آن اشراف بر موضوع مورد گفتوگو، ضروری و اجتنابناپذیر است. همچنین آشنایی و تسلط مورّخ تاریخ شفاهی با روش و تکنیکهای گفتوگو و برخورداری از تجربه لازم برای گفتوگو، موجب روشمندی در گفتوگو و ساماندهی روایت کامل، روان و منسجم از واقعه خواهد شد. ضمن این که از روش آزمون - خطا و در نتیجه از دست دادن برخی فرصتها، جلوگیری خواهد کرد.
برای گفتوگو با برخی فرماندهان از جمله سردار غلامعلی رشید، دو روش فردی یا جمعی وجود دارد. برخی بر روش «گروهمرکز» یا همان روش جمعی تأکید میکنند. چنین ملاحظهای با این فرض مطرح میشود که در صورت گفتوگوی جمعی و طرح پرسشهای بیشتر و در نتیجه جامعیت در بحث، امکان دریافت دادهها و تحلیلهای بیشتری درباره نقش سردار رشید در جنگ، فراهم خواهد شد. بدون تردید گفتوگوی جمعی با فرماندهان از جمله سردار رشید، از امتیاز برجستهای برخوردار است، زیرا به شکل گستردهتری، دادهها تولید خواهد شد، ولی استفاده از این روش با پیامدها و نتایجی همراه است که باید به آن توجه کرد. گفتوگوی جمعی مستلزم انسجام و توافق فکری در میان گفتوگو کنندگان است. زیرا این روش بر محور موضوعات در درون گروه شکل میگیرد. مهمتر از آن این روش باید در هنگام گفتوگو، از سوی یک فرد مدیریت شود و سایر اشخاص تنها حضور نظارتی داشته باشند، در غیر این صورت پرسشهای پراکنده، روند گفتوگو و در نتیجه انسجام روایت تاریخی را بر هم خواهد زد. در واقع ضرورت روایت روان و منسجم از واقعه، از جمله ملاحظاتی است که گفتوگوی جمعی با یک فرد را در معرض ابهام و تردید قرار میدهد. به نظر میرسد این روش برای بحث درباره مسائل اساسی و چالشبرانگیز، در مقایسه با تاریخ شفاهی بر محور روایت از واقعه تاریخی، مناسبتر است.
مورّخ تاریخ شفاهی به هنگام گفتوگو، علاوه بر تعیین چارچوب بحث و پیگیری موضوعات، پرسشها را از متن واقعه و در مسیر گفتوگو، با تأکید بر نقش عملی- فکری راوی واقعه پیگیری خواهد کرد. مهمتر آن که، شکلدهی افق مشترک برای تعامل و همدلی، در سامان دهی روایت روان و منسجم از واقعه ضروری است. در واقع پیگیری گفتوگو در چارچوب روش «چالش - همدلی»، مستلزم مدیریت گفتوگو با رعایت تعامل، برای پیشبرد بحث است. نظر به این که ماهیت گفتوگو، ناظر بر تعامل کلامی درباره موضوعات و مسائل تاریخی است، بنابراین حفظ امانت در تبدیل گفتوگو به متن، باید مورد توجه قرار گیرد. در گفتوگوهایی که به هر دلیل دسترسی به راوی واقعه و اصلاح متن وجود ندارد، رعایت امانت در تبدیل گفتوگو به متن و ویرایش آن بسیار دشوار است. در غیر این صورت از طریق دسترسی و ارسال متن نهایی، باید متن از سوی راوی واقعه بازخوانی و مورد تأیید قرار گیرد.
برای نگارش این متن از منابع زیر استفاده شده است:
- گئورک ایگرس – 1389 - تاریخنگاری در سده بیستم - ترجمه عبدالحسین آذرنگ - انتشارات سمت
- کیت جیکنز-1384- بازاندیشی تاریخ - ترجمه ساغر صادقیان - نشر مرکز
- احمد محمد پور – 1389 – روش در روش – انتشارات جامعه شناسان
- احمد محمدپور- 1390 – روش تحقیق کیفی ضد روش 1 – انتشارات جامعه شناسان
- جرمی بلک، رونالدم، مک رایلد - بهار1390 - مطالعه تاریخ- ترجمه دکتر محمدتقی ایمانپور - دانشگاه فردوسی مشهد
- سایمون کریچلی – 1378 – فلسفه قارهای – ترجمه خشایار دیهیمی – نشر ماهی
- هربرت اسپیگلبرگ – 1391 – جنبش پدیدارشناسی: درآمدی تاریخی – جلد اول و دوم – ترجمه مسعود علیا – انتشارات مینوی خرد
- امداد توران – 1389 – تاریخمندی فهم در هرمنوتیک گادامر – انتشارات بصیرت
- پل ریکور، زندگی در دنیای متن، شش گفتوگو، یک بحث – 1373 – ترجمه بابک احمدی – نشر مرکز
- مایکل استنفورد – 1386 – درآمدی بر تاریخپژوهی – ترجمه دکتر مسعود صادقی – انتشارات سمت
- کتابِ ماهِ تاریخ و جغرافیا – ویژه تاریخ شفاهی – اردیبهشت 1392 – شماره 180
- کتابِ ماهِ تاریخ و جغرافیا – آذر 1391 – شماره 175
- کتابِ ماهِ تاریخ و جغرافیا – مهر 1390 – شماره 161
- ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت – ویژه فلسفه تحلیلی – اردیبهشت 1390 – شماره 62
- سایت تاریخ شفاهی ایران - www.oral-history.ir
[1] مفهوم تاریخ و تاریخنگاری جدید به عنوان یکی از حوزههای معرفت شناسی، نسبت وثیقی با فلسفه غرب دارد که به شکل اجمالی به آن اشاره خواهد شد.
[2] فلسفه تحلیلی ،فلسفه آکادمیک حاکم بر کشورهای آنگلوساکسون است. برتراند راسل و جرج ادوارد مور از فیلسوفان کمبریج بنیانگذار فلسفه تحلیلی محسوب میشوند. فلسفه قاره ای محدود به قاره اروپاست و بیشتر در کشورهای آلمان و فرانسه شکل گرفته و گسترش یافته است.
[3] مرجان والا – www.anthropology.ir
[4] اخیراً از کسانی که اهتمام به کار تاریخ شفاهی دارند به عنوان «شفاهیکار» نام برده میشود. به نظر میرسد این اقدام بیشتر برای سهولت در سخن گفتن است، در حالی که عنوان شفاهیکار مناسب نیست و ناظر بر نوعی عملگرایی بدون اندیشه است، حال آن که عنوان «مورّخ تاریخ شفاهی» بهمثابه تأکید بر اندیشهورزی و روشمندی در مطالعاتی تاریخی است.
تعداد بازدید: 6059