در گفتوگو با حسین زنجانی مطرح شد
ادامه تکنگاریهای بیقاعده در حوزههای خاطره و تاریخ شفاهی نگران کننده است
مریم اسدی جعفری
05 آبان 1395
حسین نصرالله زنجانی، اکنون مشاور فرهنگی مدیرکل امور استانها و مجلس حوزه هنری است و تاکنون تجربههایی را در زمینه خاطرهنویسی و همراهی با خاطرهنویسان پشت سر گذاشته. گفتوگویی با او، با محوریت بررسی وضعیت کنونی خاطرهنویسی، بویژه در حوزه هنری انجام شد. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
■
شما پیش از ورود به حوزه هنری، دبیر اجرایی جشنواره ربع قرن کتاب دفاعمقدس بودید که اختتامیه آن، مهر سال 88 برگزار شد. شاخه خاطره در این جشنواره، بیش از 2094 عنوان کتاب را مورد داوری قرار داد. این شاخه ادبی، پرکارترین و پرحجمترین گروه در حوزه کتابهای دفاعمقدس بوده است و داوران در سیر بررسی این آثار، خاطرات را به زیرشاخههای «خودنوشت» و «دیگرنوشت» تقسیم کردهاند. آیا این تقسیمبندی قبل از آغاز داوری در جشنواره ربع قرن وجود داشت؟
این عبارات تقریباً وجود داشت ولی این تقسیمبندی در جشنواره ربع قرن، با هدف دستیابی به دستهبندی جدی در حوزه خاطرات خودنوشت و دیگرنوشت با گرایشهای مختلف صورت گرفت. یعنی یکی از برکات جشنواره ربع قرن کتاب دفاعمقدس، این بود که متوجه شاخههای مختلف در خودِ خاطرات دیگرنوشت شدیم. ما به خاطرهنگاری، خاطرهگویی و تاریخ شفاهی رسیدیم و به این نتیجه دست یافتیم که گونههایی در حوزه کتاب دفاعمقدس متولد شدهاند که قابل اعتنا هستند و آثار متعددی در این حوزهها وجود دارد. بعضی از تولیدات متفاوت با فضای خاطره و داستان را هم شاهد بودیم که بعدها عنوانهای زندگینامه داستانی یا خاطره - داستان به آنها اطلاق شد. بعضی از مصاحبههای علمی یا مقالاتی که نوشته شد هم شاید تحت تاثیر جشنواره ربع قرن رخ دادند.
جایگاه کتابهای خاطرات در آن دوران چگونه بود؟ آیا کتابهای تاریخ شفاهی به اندازه حالا مورد توجه مخاطبان بودند؟
موضوع خاطره در آن دوران، تقریبا مهجور بود و بیشتر، آفرینشهای ادبی مدنظر نویسندگان و نهادهای متولی بود. شاید گاهی بیان برخی دغدغهها و خواستهها در این سوگیری بسیار موثر بود. دغدغه متولیان، انتشار رمان خوب در این حوزه بود و مقایسههایی با برخی از کشورها هم صورت میگرفت. شاید دغدغه و نگاه بیرونی در حوزه دفاعمقدس، بیش از اینکه به خاطره معطوف باشد، به آفرینشهای ادبی معطوف بود. جشنواره ربع قرن کتاب دفاعمقدس، حداقل بعضی از قلههای خاطره را معرفی کرد. کتاب «کنار رود خین» نوشته اشرفالسادات مساوات، کتاب بسیار خواندنی بود. «لشکر خوبان» نوشته معصومه سپهری، «روزهای آخر» به قلم احمد دهقان و «هفت روز آخر» اثر محمدرضا بایرامی نیز از دیگر آثار برتر این جشنواره بودند و به نحوی نشان دادند که این ژانر (گونه)، علاوه بر اهمیت استنادی، مورد استقبال مخاطبان نیز قرار خواهند گرفت. از طرف دیگر ضعف و فقر ما را در حوزه اسناد شفاهی و اسناد پژوهشی نمایانتر شد.
به نظر میرسد، خاطرهنگاری جای تمرکز بر داستاننویسی را گرفته و دوران قبل، به سر رسیده است.
بله. ما هشت درگیر جنگ تحمیلی بودیم و نزدیک به یکونیم میلیون نفر از جمعیت ایران، به طور مستقیم گرفتار این جنگ بودند و همه مردم نیز به طور غیرمستقیم گرفتار آن بودند، اما به سراغ این افراد نرفته بودیم. در پایان آن جشنواره، دریافتیم که با ضعف منابع برای تولید آثار ادبی مواجهیم. جشنواره ربع قرن، تلنگری به بعضی از مسئولان بود که اگر بخواهیم دوباره جامعه را در وضعیت بحران مدیریت کنیم، باید به زنده کردن فضاهای آن دوران برگردیم و شخصیتهای آن موقع را ترسیم کنیم. پس باید به موضوع خاطره و زنده کردن آن فضا برای مدیریت جامعه، توجه جدی داشته باشیم.
در شاخه خاطره جشنواره ربع قرن، 6 عنوان کتاب برگزیده و تقدیری شدند که 5 عنوان از آنها جزو آثار حوزه هنری بودند. اما با این وجود کتاب «دا» تاثیر مثبتی در جلب توجه اذهان عمومی به ژانر خاطره دفاعمقدس داشت. این کتاب، آبان 87 رونمایی شد و در محدوده زمانی مورد نظر داوری جشنواره ربع قرن قرار نمیگرفت. اما مشخص است که خط مشی حوزه هنری در حوزه تاریخ شفاهی از آغاز تاکنون واقعاً هدفمند بوده و کتاب «دا» هم در همین مسیر بود. دیدگاه شما درباره تاثیر «دا» بر خاطرهنگاری جنگ چیست؟
دو نگاه میتوان درباره «دا» داشت. یکی موضوع جمعآوری خاطرات برای این کتاب که به همت سیده اعظم حسینی صورت گرفت و تغییری که در نوع مصاحبه برای آن اتفاق افتاد و نگاه دوم تدوین و نگارش کتاب «دا» است. یعنی چقدر میتوانیم «دا» را یک کتاب تاریخ شفاهی بدانیم؟ نقدهای جدی و تجمیدهای زیادی هم به «دا» وارد شده است. تصور میکنم که این کتاب در عین وفاداری به واقعیت، کمی به آفرینش نزدیکتر است.
منظور شما از آفرینش، این است که خاطرات پرورانده شدهاند؟
بله. خاطرات پرورش پیدا کردهاند و زبان راوی را کمتر در کتاب احساس میکنیم. بعدها با سیده زهرا حسینی، راوی کتاب، گفتوگوهایی صورت گرفت و کاملاً مشخص شد که ادبیات راوی تا چه اندازه در کتاب منعکس شده است. من قبول دارم که کتاب «دا» و بعد کتاب «لشکر خوبان» جایگاه خوبی پیدا کردند. اگر یک مرد که جنگ را به معنای واقعی لمس کرده، با سیده زهرا حسینی مصاحبه میکرد و همان جزیینگری سیده اعظم حسینی را داشت، ما با یک اتفاق دیگری مواجه میشدیم. پس «دا» حاصل زحمت سیده اعظم حسینی در نوع مصاحبه است. من معتقدم این کتاب سد مصاحبههای کلی را شکست و جزیینگری، به معنای واقعی را در مصاحبه جدی کرد. من تاسف میخورم که در حوزه اتفاقات پیرامونی کتاب «دا»، ما با نقدهای ساختاری مواجه نشدیم و به نحوی «دا زده» شدیم.
درباره «دا زدگی» بهخصوص در حوزه هنری شهرستانها صحبت خواهیم کرد. اما در کنار همه نقدها و تاییدها آیا شما موافقید که کتاب «دا» در ترویج خاطرهخوانی جنگ در بین مخاطبان، تاثیر عمیقی گذاشت؟
تا حدی موافقم. یک اتفاق متفاوت و خوشایند در حوزه خاطرهنگاری جنگ شد و یک جهتگیری مثبت و جدی در نوع نگارش و ذائقهفهمی مخاطب بود. دقت کنید! من اینجا از عبارت «تاریخ شفاهی» استفاده نمیکنم. افرادی مانند رخشان بنیاعتماد و مجید مجیدی که در عرصه فیلمسازی فعالند و کتاب را خواندهاند، آن را رمانی معرفی کردند که تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند. شخصیتهایی مانند مجتبی رحماندوست که جانباز جنگ و فعال در حوزه خاطره است، میگوید که من به طور جدی، کتاب «دا» را یک رمان متفاوت میدانم.
وقتی کتاب «دا» نوشته شد، هنوز این نگاه اکنون به تاریخ شفاهی را نداشتیم و به تدریج فهمیدیم که تاریخ شفاهی یعنی پیادهسازی عین به عین خاطره.
ما قبل از کتاب «دا» آثاری جدی در حوزه تاریخ شفاهی داشتیم. کتاب «تکلیف است برادر» خاطرات سردار شهید حسین همدانی نوشته حسین بهزاد، به طور جدی به مقوله مصاحبه پرداخته است. سوال و نگاه جزیینگری در آن وجود دارد. کتاب «لشکر خوبان» قبل از آن منتشر شده بود و معصومه سپهری به خوبی، مصاحبه را تدوین کرده بود. کتاب «دا» ساختاری جدید با جزیینگری معرفی کرد که سه عنصر مهم در خاطره شامل زمان، مکان و راوی را بسیار مورد توجه قرار داد. من هم معتقدم که این کتاب یک اتفاق بسیار مهم در حوزه کتابهای خاطره و تاریخ شفاهی جنگ است. شاید نگاه و تردید من درباره جایگاه این کتاب در حوزه تاریخ شفاهی، به یک نحوی متفاوت از بقیه باشد. بنده هنوز هم به عبارات قدیم و زبان خشک سربازی در کتاب خاطره اعتقاد دارم. چون ما با یک موضوع جدی با عنوان جنگ مواجهیم. جنگ به خودی خود، مقوله زیبایی نیست و با حوادثی در آن مواجهیم که نمیدانیم با آن چه کنیم. اما به هر حال، باید آن را تدبیر کرد.
گرچه رضا رئیسی در یکی، دو اثر، علیرضا کمری در کتاب «نامههای فهمیه» و یا اشرفالسادات مساوات در «کنار رود خین» به نقش زنان در جنگ پرداختهاند، اما کتاب «دا» نقش زنان در جنگ و امدادرسانی، احساسات یک زن در این رخداد را به تصویر کشید. بعد از «دا»، دیگر با «دا» مواجه نشدیم و این اثر به عنوان تک کتاب، در این فضا مانده و کتابهایی مانند «دختر شینا» هم شاید در گونه و نگاه تفاوتهای جدی با «دا» دارند. «دا» هنوز در قله نشسته، ولی درباره این موضوع که آیا «دا» تاریخ شفاهی هست یا نه، میتوان صحبت کرد.
البته هدف ما نقد «دا» نیست. تنها قصد داشتیم که جایگاه کتابهای شاخص سورهمهر و حوزه هنری را در میان آثار تاریخ شفاهی بررسی کنیم. شما سال 89 وارد دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری در حوزه هنری شدید. در این موقعیت چه اقداماتی برای تدوین تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ در دیگر شهرها انجام شد؟
این دفتر، خلاء نگاه جامع به حضور همه اقشار در جنگ را تقریباً برطرف کرد. ما نگران این شده بودیم که جنگ، با قرائت و ادبیات تهرانی در تاریخ بماند و نقش اقشار و مردم در اقصی نقاط ایران را فراموش کنیم. دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری توانست این خط را بشکند و نزدیک به 400 عنوان پروژه تاریخ شفاهی انجام دادهایم که بیش از 200 عنوان از آن به چاپ رسیدهاند. اما حالا وقت نقد این آثار است و اینکه چگونه باید با خاطرات جنگ مواجه شویم؟
بعد از «دا» کتابهای پرفروشی مثل «نورالدین پسر ایران» در سورهمهر منتشر شدند. اما نویسندگان حوزه هنری شهرستانها گاهی از این گله داشتند که از آنها «دا»ی دوم خواسته میشد. یعنی فضای غالب در حوزه هنری استانها این بوده؛ اما هر نویسندهای برای خود، قلم و هویت مستقل دارد و اگر قرار بود همه «دا» بنویسند، این کتاب ماندگار نمیشد.
من این را رد نمیکنم. گاهی مدیران فرهنگی ما بدون درنظر گرفتن ظرفیتها و خاستگاهها، اثری شبیه به یک کتاب دیگر را میخواهند. در حالی که عین آن اتفاق، حتی در شرایط مساوی رخ نخواهد داد. چون هر فرد، نسبت به دیگری نگاه مختلفی به موضوع جنگ دارد. این نگاه از دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری به استانها ابلاغ شد. ما در تمامی دورههای آموزش تاریخ شفاهی، بر حفظ ادبیات بومی و نگاههای هر فرد به جنگ با انگیزهها و ایدهها و مشاهدات مختلف و همچنین لزوم جزیینگری تاکید کردیم. همیشه از نویسندگان خواستیم که مثل خودشان بنویسند نه مثل فلان کتاب.
البته احساس میکنم تا حدودی هم موفق بودیم و این توفیق در نوع آثار تولیدی دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی را میتوان، بین سومین جشنواره تولیدات مراکز استانی در کرمانشاه و چهارمین جشنواره در اصفهان رصد کرد. من معتقدم کتابهایی چون «سهم من از چشمان او» نوشته مصطفی رحیمی، «به رنگ کودکی» اثر برادران شیردل، «کمین واژهها» به قلم محمدعلی محمدی، «چه کسی قشقرهها را میکشد» شامل خاطرات آزاده ارمنی سورن هاکوپیان و «وقتی پلنگ خواب است» نوشته حجت شاهمحمدی، «سالهای خاکستری»، «آقای مهربان»، «مهرنجون»، «بازمانده» و... این سد را شکستند. اما متاسفانه ما نتوانستیم این کتابها را به خوبی معرفی کنیم و این اعتماد را در نویسندگان استانها به وجود بیاوریم که شما هم توانایی خوب نوشتن دارید. البته این کتابها دیده شدند و مخاطبان خود را پیدا کردهاند.
آیا برای توزیع قویتر آثار منتشر شده در حوزه هنری شهرستانها اقدامی انجام شد؟
نگاه دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، معطوف به تولید است. سورهمهر که با توزیع خوب، کتابهای خودش را معرفی میکند، اما استانها به دلیل تولید انبوه، نتوانستند چنین جایگاهی را به وجود آورند. مراکز امور استانها هنوز هم به دنبال ایجاد ساختاری برای توزیع تولیدات مراکز استانی هستند.
گفتید که بیش از 200 عنوان کتاب تاریخ شفاهی در مراکز استانها منتشر شده است. پس به نظر میرسد، وقت نقد آنها رسیده باشد. از نگاه خودتان به عنوان یکی از دستاندرکاران این بخش، چه آسیبهایی به کتابهای تاریخ شفاهی وارد است؟
بهتر است، فضای کار تاریخ شفاهی را بیرون و فراتر از حوزه هنری نگاه کنیم. چون نمیتوان اتفاقات متاثر از هم را جدا از یکدیگر بررسی کرد. گرچه کتابهای تاریخ شفاهی حوزه هنری شاخصاند، اما بحث تاریخ، ماموریت ذاتی حوزه هنری نیست. یعنی در اساسنامه حوزه هنری، ماموریتی مبنی بر ثبت تاریخ جنگ و انقلاب وجود ندارد. حتی دفاتری که با این هدف تشکیل شده، فقط به خاطر تولید دستمایههایی برای خلق آثار هنری شکل گرفتهاند. آثار منتشر شده در حوزه هنری با این رویکرد وارد مقوله تاریخ شفاهی شدهاند. اما نوع نگاه و فعالیت در این حوزه باعث ایجاد تغییرات اساسی در شاخه تاریخنگاری شفاهی شده است. حوزه هنری پرچمدار این کار بوده و با وجود اینکه بنده در سازمانهای دیگر متولی دفاعمقدس هم کار کردهام، به نظرم اقدامات حوزه هنری با دیگر نهادها قابل مقایسه نیست؛ گرچه آنها هم کارهای شایستهای انجام دادهاند. دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی در این سالها تولیدات متعددی داشته و چراغ راهی در استانها و در مسیر معرفی افراد موثر در انقلاب و دفاعمقدس روشن کرده است. هر چند بر شیوه و روش این دفتر نقدهایی وارد باشد، اما همین که قرائت تاریخ شفاهی جنگ را از مرکز به استانها برده و مهمتر اینکه دایره افراد فعال در حوزه تاریخنگاری جنگ و تاریخ شفاهی را در شهرستانها گسترش داده است، کار قابل تقدیری است. در هر استان، گروههایی هستند که ضبط به دست گرفتهاند و به فنون مصاحبه آشنا هستند و تاریخ انقلاب و جنگ را ثبت و ضبط میکنند. این حرکت نیز قابل تقدیر است و ادامه خواهد داشت. حتی فعالیتهای ثبت تاریخ شفاهی در سپاه و ارتش هم قابل تقدیر است. ولی وقتی در مجموع به این اقدامات نگاه میکنیم، یک نگرانی ایجاد میشود.
بعد از انتشار کتاب «دا» بحث تکنگاری تاریخ جنگ، خیلی جدی مورد استقبال قرار گرفت. از سویی، بسیاری از موسسات خصوصی و از سوی دیگر، موسسات دولتی به تکنگاری در فضای تاریخ شفاهی جنگ روی آوردند. تعداد کتابهای حوزه خاطره از 2 هزار عنوان در سال 88 به بیش از 5 هزار عنوان رسیده است. البته در تاریخ شفاهی آثار انگشتشماری داشتیم. به نظر میرسد، رقابتی ناخوشایند در قالب افزایش در کمیت آثار و پُرصفحه بودن آثار شکل گرفته است.
منظور شما این است که اکنون در حوزه تاریخ شفاهی به مرحلهای رسیدهایم که از کیفیت، به سمت کمیت گرایش پیدا کردهایم؟
نه به این شدت، اما از یکسو در حوزه تکنگاریها باید چارهاندیشی کنیم. برای مثال درباره اردوگاه موصل چندین کتاب باید منتشر شود؟ زندگی روزانه همه اسرا در اردوگاهها تقریباً شبیه به هم است؛ از بیدار شدن تا آمار گرفتن و شناسایی جاسوسها و... . گویی ما دیگر سوال تازهای برای پرسیدن از آزادگان نداریم. چون یک سری اتفاقات ثابت را از نگاههای مختلف دیدهایم. ولی همچنان اصرار داریم که به سراغ این بزرگواران برویم و بدون در نظر گرفتن و بررسی وضعیت کلی کتاب در این حوزه، خاطراتشان را بگیریم. باز اصرار داریم که حتماً تعداد صفحات کتابمان حداقل چند صد صفحه باشد.
گاهی شاهد این اتفاق در مورد خاطرات رزمندگان نیز هستیم. حتی برخی مواقع، روایتهای کاملاً متناقض درباره یک عملیات دیده میشود.
اینها تناقض نیست، بلکه نگاه آن راوی به اتفاق است. اما اینکه چقدر یک روایت باید از نگاههای مختلف ترسیم شود، سوالی است که باید به آن پاسخ داد. درباره شب عملیات کربلای 5 از چند نفر باید روایت بگیریم؟ ما راویان مختلف از یک واقعه داریم. آقای کمری، جمله بسیار مهمی با این مضمون دارند که ما کتاب تاریخ نداریم، کتاب مورخ داریم. یعنی مورخ را در کتابهای تاریخ میبینیم نه واقعه را. هر قدر، آن فرد صادق باشد، باز هم نگاه و خاستگاههای آن فرد را در اثر میبینیم. شاید اگر تاریخ طبری را بیهقی مینوشت، جور دیگری درمیآمد و بالعکس.
ما یک میلیون رزمنده داشتهایم، پس باید یک میلیون کتاب خاطره داشته باشیم! این نقطه مطلوب است اما اگر کسی در آینده تحقیق کند و همه این کتابها را بخواند آیا به یک جمعبندی و تحلیل جامع و مانع درباره خاطرات جنگ میرسد؟ و با مطالعه این حجم کتاب با چه اتفاقی روبهرو خواهد شد؟ همچنین از سویی، در وضعیت بحرانی از نظر اعتبارات قرار داریم و از سوی دیگر، وضعیت بحرانیتری برای آدمهای جنگ وجود دارد که به علت کهولت سن از دنیا میروند و ما این اسناد زنده انقلاب و دفاعمقدس را از دست میدهیم.
بهتر نیست به جای انتشار این حجم کتاب، جانبازان، آزادگان یا رزمندگانی با ویژگیهای خاص را برای ثبت تاریخ شفاهی انتخاب کنیم؟ برای مثال راوی کتاب «پایی که جا ماند»، خاطرات و اتفاقات را کدگذاری و در عصایش جاسازی کرده بود. چنین حرکتی یک شاخصه برای انتخاب یک راویت جذاب است.
نگاه خوبی است. برخی مواقع در تاریخ شفاهی و تکنگاریها به کشف و شهود جدیدی میرسیم. میتوان اهل خرد را دور هم جمع کرد تا سوژهها را بدون حب و بغض انتخاب کنند و به سراغ آدمهای موثر بروند. این روش مطلوبی است، اما ما به عنوان ارگانهای دولتی با بودجه محدود، در نهایت باید به خرد جمعی برسیم. احساس میکنم در سه حوزه با بحران مواجهیم. یک موضوع بحث نظریههای تاریخ شفاهی جنگ است. البته مقداری توسط آقای کمری و دیگر دوستان، بررسیهایی انجام شده و مقالاتی در این باره داریم، اما کافی به نظر نمیرسد. مجموعههایی مثل دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، بعد از حدود 30 سال باید به نظریههای حوزه تاریخنگاری انقلاب و جنگ رسیده باشند. این نظریهها باید مدون شده و مورد نقد و واکاوی قرار گیرد. زیرا در حوزه نظریهپردازی با ضعف منابع مواجهیم. مسئله دوم سازمان، همگرایی سازمانی و هدایتهای بالادستی است.
نمیتوان از سازمانها خواست که دیگر تکنگاری خاطرات انجام نشود، اما حداقل وضع کنونی را میتوان سامان داد و به صورت متمرکز و حتی مجزا در انتخاب سوژهها دقت کرد. حتی گاهی باید آنقدر شجاعت داشته باشیم که اگر در میانه راه احساس کردیم که راوی حرف خاصی برای گفتن ندارد - حتی اگر شخص مهمی باشد- طرح را رها کنیم. این اقدام هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ ارتقای سطح کیفی آثار مناسب است.
درست است. گاهی با شخصی مواجه میشویم که آنچه در مورد او میگویند، به حقیقت نزدیک نیست. اگر روند فعلی تکنگاریهای بیقاعده را پی بگیریم، با یک آشفتگی جدی و حجمی از اطلاعات مواجه میشویم که مقصود اصلی که همان تاریخ جنگ است، استخراج نخواهد شد. ما هنوز به سوژههای کلی و ناب نپرداختهایم. ما تجربه موفقی به اسم «ستاد تبلیغات جبهه و جنگ» در دوران دفاعمقدس داشتیم که مدیریت تبلیغات جبهه را برعهده داشت و در تقویت روحیه رزمندگان موثر بود. خودِ موضوع تاریخ جنگ به عنوان پدافند غیرعامل فرهنگی باید مورد توجه قرار گیرد. باید با یک همت و خرد جمعی، نهادهای متولی دور هم بنشینند، تولیدات خود را روی میز بگذارند و فکر کنند که با این تکنگاریها قصد داشتیم به کجا برسیم؟ چه هدفی داشتیم؟ آیا به آن مطلوب رسیدهایم؟ جاهای خالی تاریخ جنگ، نگران کننده است. این نگرانی وجود دارد که تب تکنگاری، ما را از موضوعات بسیار مهم تاریخ جنگ غافل کرده باشد؛ یک موضوع مثل پیشمرگان کرد مسلمان و تاثیر آنها در امنیت کردستان، یا مدارس رزمندگان در دوران جنگ که باعث جذب رزمندهها میشد، یا نزدیک 36 هزار نفر از شهدای جنگ ما که دانشآموز هستند. اینگونه تاریخ شفاهی به ما نشان میدهد که اگر مجدد با بحرانی مواجه شدیم، چگونه میتوان از بدنه جوان جامعه کمک گرفت. پشتیبانیهای جنگ و نقش زنان در پشت جبهه، از دیگر سوژههایی هستند که کمتر به سراغ آنها رفتهایم.
به نظریهها اشاره کردید. آیا تعامل با دانشگاهیان در مشخص کردن چارچوب دقیق تعریف تاریخ شفاهی، موثر خواهد بود؟ دیدگاه شما چیست؟
کلیت قضیه را قبول دارم که باید به فضای آکادمیک نزدیک شویم و دانستههایمان را کلاسهبندی و مدیریت کنیم، اما باید درباره خودِ موضوع مصاحبه، خیلی دقیقتر وارد شویم. ولی یک نگرانی جدی وجود دارد که دانشگاهیان در حوزه تاریخ و ادبیات جنگ، آن تاثیری که باید داشته باشند را ندارند. اردیبهشت سال 92 در حضور مقام معظم رهبری، همین بحث را دوستان مطرح کردند و دکتر نورایی و دکتر ابوالحسنی و جمع از دوستانشان در دانشگاه اصفهان، مقطع کارشناسی ارشد تاریخ شفاهی جنگ را راهاندازی کردند و یکی دو نفر هم دکترای خود را در حوزه تاریخ شفاهی جنگ گرفتند. مثلا دانشگاه هاروارد و امثال آنها متولی تاریخ شفاهی در کشور خود هستند. ما متاسفیم که دانشگاهها، جز همین افرادی که اسم بردیم و یا دکتر نوذری و دکتر رضوی اردکانی نتوانستند وارد این موضوع شوند.
ما هنوز با بسیاری از شخصیتهای شاخص و موثر سیاسی در جنگ مصاحبه نکردهایم. برخی از انها هم عمرشان سر آمد و ناگفتههایی از جنگ را با خود بُردند...
موزه بزرگ انقلاب و دفاعمقدس، 57 پروژه دارد که یکی از آنها «نقش دولت در دفاعمقدس» است. بنده مسئول کمیته جمعآوری آن هستم. وقتی وارد موضوع میشویم، فقط با چند برگ کاغذ مواجه میشویم که نقش دولت را به خوبی تبیین نمیکند. در حالی که ما میدانیم، اگر یک نفر در جبهه میجنگید، 10 نفر پشت جبهه او را تجهیز میکردند. ما در طول جبهه - چه در صحنه نبرد و چه پشت جبهه - با هیچ اپیدمی و بیماری واگیردار سراسری روبهرو نشدیم. این امر نشان میدهد که در حوزه بهداشت، با وجود اینکه در اقلیمهای مختلف درگیر جنگ بودیم، در حوزه بهداشت با مشکل اساسی مواجه نشدیم. همه این موارد در حوزه تاریخ شفاهی مغفول مانده و شاید نگاههای خارجی و تکنگاری ما را از مسائل اصلی غافل کرده است. ولی با وضعیت فعلی، بهتر است که سازمانها دور هم بنشینند و موضوعات مهمی که شکل دهنده پدافند غیرعامل فرهنگی ما در بحرانهای احتمالی آینده خواهند بود را مورد بررسی قرار دهند.
تعداد بازدید: 6268