به مناسبت بیستوهشتمین سالروز پذیرش قطعنامه 598
روشنگری خاطرات درباره پایان جنگ
مریم اسدیجعفری
27 تیر 1395
حمله سراسری ارتش صدام به خاک ایران، روز 31 شهریور 1359 صورت گرفت. مردم ایران در آستانه جنگی ناخوانده قرار گرفتند و در انتظار عکسالعملی از سوی سازمان ملل متحد بودند. یک هفته بعد، یعنی ششم مهر ماه، قطعنامه 497 توسط سازمان ملل متحد صادر شد، اما مفاد آن به نفع متجاوز بود و در آن، اشارهای به لزوم عقبنشینی عراق از خاک ایران نشده بود. پس ملت ما دریافتند که امیدی به نهادهای بینالمللی برای برقراری عدالت و صلح نیست!
در طول هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، 6 قطعنامه دیگر از جمله قطعنامه 598 صادر شد. این قطعنامه در مرحله اول، به سود ایران نبود و به دلیل پیشروی نیروهای خودی در خاک دشمن، سازمان ملل از دو طرف مخاصمه خواست تا به مرزهای خود بازگردند. اما در مرحله دوم، شرایط سیاسی و نظامی جنگ و همچنین فرسایشی شدن این نبرد 8 ساله باعث شد تا مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، به گزینه پذیرش آتشبس و قطعنامه 598 فکر کنند.
از آنجا که برداشتها و تحلیلهای متفاوتی درباره این اتفاق صورت میگیرد، بیشک مطالعه خاطرات سران نظام درباره این موضوع که در همان روزها نوشته شده، واقعیت را بیش از پیش روشن میسازد. متاسفانه تعداد این آثار اندک است و خاطرات خودنوشت و دیگرنوشت چندانی درباره پذیرش قطعنامه 598 وجود ندارد و بیشتر کتابهای با این محوریت نگاهی گذرا به این واقعه تاریخی داشتهاند. اما کتابهای تحلیلی درباره پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از غنای بیشتری در این زمینه برخوردارند. با این وجود سایت تاریخ شفاهی ایران به مناسبت بیستوهشتمین سالگرد پذیرش قطعنامه 598، خاطرات شخصیتهای سیاسی و نظامی در این باره را مرور کرده و فرازهایی از آنها را در پی آورده است.
احمدآقا (فرزند امام(ره)) کار بزرگی انجام داد
آیتالله هاشمی رفسنجانی که در آن روزها، جانشین فرماندهی کل قوا بود و ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، خاطرات خودنوشت روزهای 25 تا 27 تیر ماه 1367 را به روزهای واپسین پذیرش قطعنامه 598 اختصاص داده است: «شنبه 25 تیر: ساعت 10 اعضای هیئترییسه مجلس خبرگان... به دفترم آمدند... آنها را تنها گذاشتم و به جلسه جمعی از نمایندگان رفتم که میخواستند، اوضاع جنگ و تکلیف خود را در رابطه با وضع جاری بدانند. صحبت مفصلی ایراد کردم و مشکلات جنگ را گفتم که زمینه ذهنی آنها را برای پذیرش صلح آماده کنم. مطالب نگرانیآوری از وضع گفتم، ولی چیزهای بدتر را که وجود داشت، نگفتم. به دفترم برگشتم... بعدازظهر دکتر روحانی آمد. خبر توافق امام(ره) با ختم جنگ را به ایشان گفتم و درباره امور جنگ، مذاکره کردیم. عصر، آقای [محمدجواد] لاریجانی آمد. با او درباره کیفیت پذیرش قطعنامه 598 مذاکره کردیم...»[1]
یکشنبه 26 تیر: «... به دفتر آیتالله خامنهای رفتم. در جلسهای که برای شنیدن و توجیه نظر امام در پذیرش آتشبس منعقد شده بود، شرکت کردم... آقای خامنهای به عنوان مدیر جلسه، صحبت کوتاهی کردند و احمد آقا پیام امام(ره) را خواندند... جلسه را تحت تاثیر قرار داد و جمعی گریه کردند. سپس من با بیان مفصل، علل این تصمیم را توضیح دادم. سپس فرماندهان نظامی، حسنی سعدی و شمخانی علل نظامی را گفتند و [آقایان ایروانی و روغنی زنجانی] وزرای اقتصاد و برنامه، مشکلات مالی ادامه جنگ را گفتند. سپس اظهارنظرها و راهکارها برای پیاده شدن نظر امام(ره) مطرح گردید. اکثریت حضار، موافق و راضی بودند... اول قرار نبود که امام(ره) چیزی بنویسند و قرار بود که بعد از اعلان ما، امام(ره) هم تایید کنند ولی تدبیر احمد آقا موثر واقع شد و امام(ره) پیام نوشتند؛ برای حل مشکلات احتمالی. احمدآقا کار بزرگی انجام داد.»[2]
دوشنبه 27 تیر: «تا ساعت سه بعدازظهر در منزل ماندم. از جبههها هیچ خبری مبنی بر درگیری با دشمن نرسید... حاج احمدآقا آمد. درباره کیفیت تبیین و توضیح آتشبس مذاکره شد. گفت امام(ره) با اینکه تصمیم آتشبس را، راه منحصر به فرد میدانند، ولی ناراحت هم هستند... دکتر ولایتی اطلاع داد که آقای [محمدجعفر] محلاتی در نیویورک، پیام آقای خامنهای را به دبیرکل سازمان ملل داده و اعلان پذیرش آتشبس کرده است. قرار شد هم در ساعت دو بعدازظهر آن را اعلام کنیم. ستادکل اعلامیهای تهیه کرد و قرار بود که اعلام پذیرش با نقل خبر نامه آقای خامنهای بشود. ساعت سهونیم بعدازظهر به مجلس رسیدم. انعکاس جهانی خبر تازه شروع شده بود... نخستوزیر خبر داد که سکه طلا در ظرف همین چند ساعت، پنج هزار تومان ارزان شده و دلار چهل تومان در بازار آزاد افت کرده است.»[3]
سپاه میگفت هر چه امام(ره) بگویند
محسن رفیقدوست، وزیر سپاه در آن سالها، روز منتهی به آتشبس بین ایران و عراق را اینگونه روایت میکند: «آن موقع که قطعنامه 598 را پذیرفتیم، زمانی بود که گفته بودند برای پایان جنگ طرح بدهید. آنچه از ما خواسته بودند برای پایان جنگ نبود؛ عدهای آن را به پایان جنگ تبدیل کردند؛ یعنی به ما گفتند که آیا بدون سقوط بغداد، صدام سقوط میکند؟ گفتیم نه.گفتند برای سقوط بغداد چه میخواهید؟ فرمانده سپاه گفت اگر میخواهید بغداد را بگیرم، اینها را میخواهم. آنها برداشتند و خدمت امام(ره) بردند که آقا ما نمیتوانیم اینها را تهیه کنیم و تبدیل به درخواست برای پایان جنگ شد. وگرنه سپاه هیچ وقت پایان جنگ را نمیخواست. سپاه میگفت هر چه امام(ره) بگوید. بیستوهفتم تیر ماه از ما دعوت کردند که در جلسهای در دفتر ریاست جمهوری شرکت کنیم. تقریباً همه فرماندهان نظامی، وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و رئیس کمیسیون دفاع و کسانی که به مسائل جنگ ارتباط پیدا میکردند، در آن جلسه حضور داشتند. بعد آقای هاشمی و مقام معظم رهبری و احمدآقا هم آمدند. همان موقع، بعضیها میدانستند که قرار است امام(ره) قطعنامه را بپذیرند و حکم امام(ره) را آنجا بخوانند...»[4]
مردم به سمت جبههها هجوم آوردند
محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس نیز در کتاب «جنگ به روایت فرمانده: درس گفتارهای دکتر محسن رضایی» تصریح میکند: «برخی میگویند شورای امنیت قصد داشت قطعنامه 598 را بعد از عملیات فاو صادر کند. اما یک عده گفتند کمی دست نگه داریم تا اجازه دهیم صدام تحرکی از خود نشان دهد که اگر این تحرک موثر بود، نشان خواهد داد که این عملیات ایران، اتفاقی بوده است؛ نه یک تحول....[5] بعد از عملیات فاو چنان وحشتی دنیا را فرا گرفته بود که به نظر من اگر دیپلماسی ایران قوی بود، میتوانست از همین موقعیت و فضا استفاده کند و یک قطعنامه شبیه 598 را به عراق تحمیل کند. اما به علت ضعف نظام سیاسی ایران و کم تجربگی بعد از انقلاب اسلامی نتوانستیم از دیپلماسی به خوبی استفاده کنیم... در واقع ما با زور و سلاح در عملیات کربلای4 و 5، قطعنامه 598 را از شورای امنیت گرفتیم و این قطعنامه در اثر مذاکرات معمول دیپلماتیک به دست نیامد. ایران بعد از صدور این قطعنامه برای اولین بار، یک بیانیه پیشنهاد کرد که قطعنامه 598 را تکمیل میکرد و دبیرکل سازمان ملل نیز آن را پذیرفت اما صدام مخالفت کرد. آن بیانیه مکمل قطعنامه 598 شد که در آن شناخت متجاوز بر عقبنشینی از مرزهای بینالمللی مقدم شده بود و کمی هم جابهجایی در عبارات قطعنامه 598 صورت گرفته بود.»[6]
وی ادامه میدهد: «ایران ابتدا قطعنامه ٥٩٨ را به صورت مشروط پذیرفت و هر وقت با مسئولان ایران صحبت میکردند، میگفتند: بیانیه دبیرکل هم صادر بشود، ما قبول میکنیم. در همین حین بود که در جبهه نظامی، تحولاتی اتفاق افتاد و صدام قبل از اینکه بیانیه دبیرکل صادر شود، آمد و بخشهایی که ما گرفته بودیم را از ما پس گرفت و خودش را به مرزهای بینالمللی رساند. اینجا بود که ایران در اواخر تیر ماه ١٣٦٧ قطعنامه ٥٩٨ را پذیرفت. نامههایی که مسئولان سیاسی و اقتصادی و نظامی - به خصوص نامهای که خدمت آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بودم - از مهمترین دلایلی است که قطعنامه ٥٩٨ پذیرفته میشود. حضرت امام(ره) نامهها و شرایط جبهه و جنگ را دیدند و تصمیم گرفتند که باید قطعنامه پذیرفته شود...[7] پس از اینکه حضرت امام(ره) در اواخر تیر ماه ١٣٦٧ فرموده بودند، قطعنامه را پذیرفتم و جام زهر را نوشیدم و آبرویم را برای خدای خودم معامله کردم، تاثیر شدیدی در جامعه ایجاد شد و مردم به سمت جبهههای جنگ هجوم آوردند و عملیات سرنوشت و مرصاد تحقق یافت... در آن موقع حضرت آیتالله خامنهای که به اهواز آمده بودند، با حاج احمدآقا (فرزند امام) تماس گرفتند و فرمودند که فرماندهان میگویند، آماده حمله هستیم ولی حضرت امام(ره) پاسخ دادند که ما چیزی را که پذیرفتیم، از آن تخطی نمیکنیم.»[8]
[1] هاشمی، علیرضا، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1367: پایان دفاع، آغاز بازسازی، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1390، ص 213
[2] همان، صص 214 و 216
[3] همان، ص 217
[4] علامیان، سعید، برای تاریخ میگویم: خاطرات محسن رفیقدوست، جلد 1، چاپ سوم، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و انتشارات سوره مهر/ صص 395-396
[5] پورجباری، پژمان، جنگ به روایت فرمانده: درس گفتارهای دکتر محسن رضایی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس،1390، ص 166
[6] همان، صص 187 - 189
[7] همان، ص 207
[8] همان، ص 201
تعداد بازدید: 6067