نگاهی مجدد به هرودوت و تاریخ شفاهی (2)
آزوین مارِی
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
02 مرداد 1394
اشاره: در 6 هفته مقاله «تاریخ شفاهی و هرودوت» به قلم آزوین ماری ( -1937) استاد بازنشسته بالیول کالج دانشگاه آکسفورد و از متخصصین تاریخ هلنی و یونانی از نظرتان گذشت. از هفته پیش هم انتشار مقاله دوم او در این حوزه با عنوان «نگاهی مجدد به هرودوت و تاریخ شفاهی» آغاز شد. انتشار این مقاله به توصیه نویسنده صورت می گیرد. آزوین ماری در پی اطلاع از انتشار مقاله «تاریخ شفاهی و هرودوت» در ایران، ضمن اظهار خوشنودی از انتشار آن به فارسی، اظهار داشت مقاله دومش در این باره را که تکمله مقاله نخست است برای ما ارسال می کند تا در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گیرد. اکنون بخش دوم این مقاله با ترجمه خوب و دقیق علی فتحعلی آشتیانی در جلوی دیدگان شماست.
بخش دوم
هنوز هم نمیدانم هرودوت در میان گروههایی که سنتهایشان را ثبت میکرد چه جایگاهی دارد. شک ندارم که او نه تنها شاهد بیغرض (innocent eye) نبوده، بلکه آگاهانه در داستانهایی که گزارش میکرده دست میبرده است. آیا او به گروهی تعلق داشت که از قدیم به کار صیانت از اطلاعات اشتغال داشتند و از این طریق مهارتهای جرح و تعدیل آنها را به ارث برده بود؟ اگر چنین باشد، قبلاً با استناد به سنتهای حفظشده ایونیه (Ionia) گفته بودم که گروه مذکور احتمالاً میتواند متعلق به یونان شرقی باشد: پس هرودوت نیز از منتهیالیه یک سنت منطقهای خاص برخاسته است. به هر صورت بدقوارهسازیهای او نه با قصد و غرض سیاسی، بلکه ناشی از کارکرد شخصیت ادبی او بوده است: یعنی هم به شیوه و هم به منابع او مربوط میشدهاند. لذا، من هرودوت را «وارث سنت قصهگویانی (logopopoi) میدانستم که حکایتهایِ سنتی برآمده از هنر او را یکدست نموده و با گردآوری و مکتوب کردن آنها در قالب مضمونی جدید و زیبا-یعنی آخرین و زیباترین قصهگویی به واسطة تبدیل شدن به قصهنگار (logographos-تاریخنویس)-آن هنر را از صحنة تاریخ زدودند و بدین حیلت از پیشینیان خود پیشی گرفتند.» به قول لوراگی (ص 7): در این دیدگاه از یک سو سنت قصهگویی ایونی که هیچ سند و مدرک متقنی دربارة آن موجود نیست، بدیهی فرض شده و از سوی دیگر «یکتایی حیرتانگیز هرودوت را که ژاکوبی مطرح کرده بود در کسوت و هیاتی جدید» به ما ارائه میدهد. اما اگر فرضیه من را کنار بگذاریم، بحث قرار دادن هرودوت در موقعیتِ متنیِ سنت شفاهی و به عبارتی تنزل یکتایی او در حد و اندازة «مُبدِعِ نخستین» (protosheuretes) به قوت خود باقی میمانَد. شکی نیست که کتاب «تواریخ» او «با تکیه بر آداب سنت شفاهی نوشته شده و نه با استفاده از منابع شفاهی (لوراگی ص 1)»؛ اما من همچنان معتقدم که در شکل کلیاش نیز شفاهی بوده است.
همین مسئله است که اجازه نمیدهد موضوع تأثیرپذیری هرودوت از آثار مکتوب منتفی شود. روشن است که این تأثیرات در بخشهای خاصی از کتاب او وجود دارد، و محققان مختلف کم و بیش بر آن تأکید میکنند. اصرار خودِ من بر مدلهای مستند در بخش اطلاعات ارتش ایران و تشکیلات ساتراپی این امپراتوری شاید بیش از حد مینیمالیستی باشد. با این وجود، میتوان گفت که بسیاری از نویسندگان مقالات این مُجلد در مورد عدم اهمیت نسبی متون لایتغیری مانند متون حقوقی یا آئینی با ما موافق باشند؛ و تأکید برتِلی (Bertelli) در باب فقدان رویدادنگاشتهای سرلوحهدار (1) در یونان کهن درست است (ص 47). رابرت فاولر (Robert Fowler) از یک طرف «نام تعداد قابل توجهی از منابع مکتوب» را ذکر میکند و از طرف دیگر میگوید که «منابع عمدهاش شفاهی» بودهاند (ص 64)؛ و در عین حال برتلی و فاولر توسل به نگارش برای شکوفایی تاریخ را نه علت تامة اختراع تاریخ بلکه شرط ضروری شکوفایی آن میدانند. تلاشهای محققانی نظیر «دروز» (Drews) و فاولر هنوز نتوانسته من را قانع کند تا با قاطعیت بگویم که تاریخنگاری در واقع از وقایعنگاریهای محلی و اتکای شدید هرودوت به مورخان محلیِ پیش از خود منشأ گرفته است؛ برای من ردیهای که ژاکوبی بر این دیدگاه نوشته همچنان مقبول است. ملموستر برای من ادعاهایی است که تأثیرپذیری از نوشتارهای پیشین در موضوع انساب (برتلی، فاولر) را مطرح میکنند؛ ولی میبینیم که هرودوت با وجود استناد به یک شجرهنامه در کتابش یعنی «نسبنامة» (Genealogies) هکاته، در به کار گیری انساب و شجرهنامهها بسیار مُمسکانه عمل میکند (VI 137).
در این مقال شایسته تأکید است که ژاکوبی برای من و همة نویسندگان مقالات این مُجلد، از نقطة نظر مرجعیت و از لحاظ مبدأ و بهانة اختلاف عقایدمان همچنان اهمیت دارد. بد یا خوب، به هر حال از این میراث که مثبت یا منفی بر تعیین رویکرد ما به موضوع هرودوت غلبه دارد، گریزی نیست. در میان دانشپژوهان معاصر هیچکس تا به حال مانند ژاکوبی تأثیر مشابهی در تعیین ساختار و پیشرفت مطالعات حوزة هرودوت و در واقع کل تاریخ ثبت مکتوب نوشتارهای تاریخی یونان کهن نداشته است. اگر قبول میکردیم که از تکرار دیدگاههای ژاکوبی یا ضدیت با آنها دست برداریم به نوبة خود پیشرفت قابل ملاحظهای بود؛ اما شک دارم که چنین تحولی امکانپذیر باشد.
وقایعنگاری هرودوتی در مقولة همین سؤالات سنتی جای میگیرد، و دیدن تأثیری که مطالعات نوین در حوزة سنتهای شفاهی بر این وقایعنگاری داشته است، انسان را به وجد میآورَد. مدعای مردمشناسان که میگویند مرز اطلاعات صحیح در سنت شفاهی معمولاً از سه نسل آنطرفتر نمیرود قطعاً پاسخی برای توانایی هرودوت در دستیابی به اطلاعاتی فراتر از سه نسل ندارد، و این واقعیت را که «اطلاعات هرودوت دربارة نخستین سالها یا دهههای دوران خودش از جهات بسیار مهمی صرفاً از لحاظ کمیت با اطلاعاتش دربارة سالها یا دهههای آخر آن دوران متفاوت است و تفاوتی از لحاظ کیفیت ندارند. ... و روایت او از رفتار و کردار پولیکرات با تکیه بر دانشی که کسب کرده بود، ذاتاً ماهیت تاریخی بیشتر یا کمتری در قیاس با داستان سیپسِلوس و پریاندِر ندارد» توجیه نمیکند (ص 14).
از این جالبتر، فقدان شاهد و مدرک در مورد پدیدة «شکاف متغیر» (2) در کتاب هرودوت است که روزالیند توماس (3) بدان اشاره میکند. هرودوت اصلاً نمیکوشد تا مرز نهایی 5 یا 6 نسل را به منشأیی در دورانهای پیشین یا حتی به عصر پهلوانان منتسب کند. آیا طبق عقیدة فاولر، هرودوت دورانهای اساطیری کهنتر را عمداً به خاطر علل متدولوژیکی رها کرد؟ چنین عقیدهای دست کم با دکترین «پنج عصر» هِزیود، که عصر پهلوانان را به وضوح از عصر آهن جدا میسازد، همخوانی دارد. این مسئله که از سوی روزالیند توماس مطرح شده است دست کم توسط وانیسِلی تا حدودی جواب داده میشود. نسخة یونانی شکاف متغیر در مورد ما با دورة تاریخی عصر تاریکی و عصر مهاجرنشینی قابل مقایسه است، در حالی که چنین موضوعی برای یونانیان در واقع مسئلة ارتباط بین قلمرو تاریخی و قلمرو اسطورهای محسوب میشد. هرودوت در روایت یونانیاش از این مسئلة طفره رفته (فاولر) یا دست کم از مواجهة با آن میپرهیزد (توماس). اما همانطور که وانیسِلی به روشنی برای ما تبیین میکند، هرودوت در جایی که میکوشد بین تاریخ مصر و تاریخ یونان ارتباط برقرار سازد، در واقع با این مسئله مواجه میشود. آسترید مولر (4) به ما نشان میدهد که تلاش ناکام هرودوت در آفرینش چارچوبی برای یک وقایعنگاری جهانشمول با الهام از وقایعنگاری مصری و پُر کردن «شکاف متغیر»، شباهت فراوانی به تلاش هِلانیک لِسبوسی (5) در نسل بعدی برای ایجاد یک چارچوب وقایعنگاشتی جهانشمول با الهام از فهرست کاهنههای معبد هِرا در شهر آرگوس دارد. توسیدید هر چند غیر مستقیم اما بیرحمانه هِلانیک را به خاطر اشتباهاتی که در ذکر تاریخهای سیسیلی مرتکب شده (چه برسد به فهرستهای غیر سالانه) و همچنین به خاطر اِشکالات بنیادی در استفاده از حتی فهرستهای سالانة نامها برای مقاصد تاریخگذاری (به ویژه فهرست نامهای کاهنهها که طول عمرشان از کاهنان قطعاً بیشتر بود) مورد انتقاد قرار میدهد (5-1/6؛ 20/5؛ 2/2). توسیدید به درستی متوجه شده بود که فهرستهای سالانة روحانیان برای وقایعنگاریِ مفصل نظامی از صحت و دقت کافی برخوردار نبوده و به قول معروف یونانی تمامعیار نبودند؛ اما راه حل خود او نیز صرفاً به ادوار واحد جنگ محدود میشد، و مسئلة مذکور سرانجام با چرخة کاملاً یونانی چهار سالة فاتحان المپیا که ابتکار هیپیاسِ الیسی (6) بود، حل گردید. به اعتقاد من، این رسالهها در کنار رسالة فرانسیسکو آنتونیو کاماسا (7) معرفِ پیشرفت بزرگی در شناخت ما از مسائل «دورة طولانی» (8) هرودوتی است. اما اهمیت ناچیز واقعهنگاری در تطور رویکرد هرودوت به تاریخ را نیز به هر حال برملا میسازند.
متن جدید تیوبنِر (9) اثر اِلیاهو چایم روزِن (1997، 1987) (10) روشنگریهای متنی و زبانشناختی فراوانی کرده است، در حالی که کتاب هرودوت چاپ بنیاد والا- موندادوری (11) نوشتة دیوید اَشِری و همکاران ایتالیاییاش نخستین تفسیر تاریخی مشروح طی یک سده به شمار میرود: اتمام تفسیری که او دربارة دو کتاب مذکور اندکی پیش از مرگش نوشت یادبود شایستهای برای برجستهترین محقق هرودوتی نسل ماست؛ ترجمة بازنگریشدة انگلیسی از تفسیر مذکور نیز مراحل آمادهسازی را پشت سر میگذارَد. این اثر مفصل تاریخی دامنة مبنای واقعی تحقیقات هرودوت را به نسل مدرن نشان داده و شک محققانی مانند اولیور کیمبال آرمایور (Oliver KimbalArmayor) و دِتلِف فِهلینگ را قاطعانه باطل ساخته است. حتی شاید از اینکه هرودوت را از دیدگاه پوزیتیویستیاش به تاریخنویسی تبرئه میکند، کمی هم نگران میشویم؛ اما به هر حال یکی از وجوه کتاب اوست که باید بپذیریم و در عین حال توضیح بدهیم.
پانویسها:
1. epigraphic chronicles
2. floating gap
3. Rosalind Thomas
4. Astrid Moller
5. Hellanikos of Lesbos
6. Hippias of Elis-اِلیس، دولتشهری در شمال غربی پلوپونز
7. Francisco Antonio Camassa-(1648-1588) محقق یسوعی (انجمن عیسی) ایتالیایی که در کالج سلطنتی مادرید تدریس میکرد.
8. long duree- مهمترین مفهومی که از سوی فِرنان برودل وضع شد مفهوم la longue durée بود که در انگلیسی با تعبیر the long term ترجمه شد. در ایران نیز به «زمان طولانی» یا «زمان بلندمدت» ترجمه شد، که برخی این ترجمه را ترجمهای نارسا تلقی میکنند و ترجیح میدهند از تعابیر دیگری بهره ببرند. در عربی نیز این عبارت به «طویل المدی» ترجمه شده است. durée لفظی فرانسوی است که برابر انگلیسی آن واژگان term، duration و period است و گفته میشود که با duration انگلیسی و حتی با «دهر» عربی نیز همریشه است که نیازمند بررسی است. در فارسی، واژگان روزگار، دوره، دهر، زمانه، عصر، عهد و از همه مهمتر «دیرند» را برابر durée نهادند. درواقع «دیرند» به معنی روزگار را با durée همریشه دانستهاند. به عنوان نمونه واژه دیرند در این بیت از رودکی به معنی روزگار دراز آمده است: یافتی تو به مال غره مشو// جز تو بس دید و بیند این «دیرند» (روزگار). یا در این بیت دیگر از رودکی به معنی مدت دراز آمده است: شبی «دیرند» (دراز) و ظلمت را مهیا// چو نابینا در او دو چشم بینا. برخی بر آنند که هر یک از واژگان دیرند، روزگار و ... به تنهایی برابری مناسب در زبان فارسی برای longue durée است و البته میتوان واژه دراز و ... را به عنوان وصف (قید) توضیحی نیز با آن ترکیب کرد. در این بین برخی نیز به دلیل ثابت بودن و ساکن بودن عناصر تاریخی در مفهوم longue durée آن را به «زمان پایا» ترجمه کرده اند، که این ترجمه نیز آسیبهایی دارد. گاهی هم پیشنهاد شده تا اصطلاحات دور و کور (ادوار و اکوار) که در ادبیات عرفانی و فلسفه تاریخی ما سابقه دارند در تبیین مفهوم durée استفاده شوند. در هر صورت مفهوم longue durée که در اینجا مسامحتاً از آن با عنوان زمان طولانی یاد میکنیم، به تئوری برودل در مورد سهلایه یا سهمرحلهای بودن تاریخ باز میگردد.
سه سطح تاریخ
از نگاه فرنان برودل تاریخ در سه سطح جریان مییابد. او این سه سطح را اینگونه تقسیمبندی میکند:
تاریخی تقریباً ساکن که روابط انسان را با محیطی که او را احاطه کرده مورد مطالعه قرار میدهد؛ تاریخی که به کُندی جریان دارد، و دچار تغییرات نامحسوس میگردد و به روندی درازمدت متعلق است. که در واقع همان longue durée یا زمان طولانی میباشد. تاریخی که آهنگ آرامی دارد و گروهها و دستهها را مورد توجه قرار میدهد؛ این تاریخ در نتیجه به ساخت اجتماعی وابسته است.
تاریخ سنتی یا وقایعنگار که تغییرات تند و سریع (در کوتاهمدت) را که به دنبال حوادث و وقایع مختلف بویژه وقایع سیاسی پدیدار میشوند، منعکس مینماید.
در مورد محرکهای این سه سطح از تاریخ باید گفت که در دیدگاه آنال این اعتقاد وجود دارد که تاریخ جوامع را از جهاتی نیروهایی خارج از اراده انسان تعیین میکنند، لیکن این نیروها نسبت به انسان و حتی نسبت به خودشان مستقل و خنثی نیستند. نیروهایی که برخی از آنها مادی، قابل مشاهده و به ظاهر بدون تغییر یا حد اقل کُند تغییراند-مانند جغرافیا و محیط طبیعی و آب و هوا. برخی دیگر از نیروها غیر مستقیم قابل لمس و درکاند، یا از طریق اندیشه و ذهن قابل تجسم اند و تعیینشدگی کمتری دارند-مانند فورماسیونهای اجتماعی و سنتهای فکری، البته در این بین به هیچ وجه نباید عمل و فعالیت انسانی در درون و بر روی سطوحی از تعیینشدگی به فراموشی سپرده شود.
longue durée و عبرتپژوهی تاریخی
بر اساس نظریه برودل: تاریخ حوادث، روبناست و ریشه در زمان بلندمدت دارد. در این بین پس میتوان، آنچه امروز میگذرد و حتی آنچه در آینده رخ خواهد داد را به ریشههای آن در زمان بلندمدت ارجاع داد. پس زمان دراز یا طولانی میتواند به عبرتپژوهی تاریخی در کمک گرفتن از تاریخ برای حل مسائل امروز کمک کند. در این بین برخی محققان به ویژه در عرصه اقتصادی به این امر توجه کرده و نظریه فرنان برودل را در شناسایی بحرانهای اقتصادی بررسی کردهاند. حتی یک نهاد پژوهشی با نام فرودل در در دانشگاه بینگهامتون نیویورک تحت عنوان مرکز فرنان برودل برای پژوهشهای اقتصادی، سیستمهای تاریخی و تمدنها تأسیس شد. در سال 1987 در برزیل نیز مؤسسهای به نام فرنان برودل تأسیس شد. این مؤسسه در معرفی خود میگوید که جهت رسیدن به راه حلی برای مسائل برزیل و دیگر کشورهای آمریکای لاتین تأسیس شده است. برخی محققان نیز از نظریه فرنان برودل برای حل مسائل امروز خود در عرصههای مختلف علوم از جمله اقتصاد و صنعت استفاده میکنند. (pishine.ir/archives/841)
9. Teubner editionsیا BibliothecaTeubneriana متون لاتینی و یونانی مشتمل بر جدیدترین مجموعههای جامع ادبیات روم و یونان در عهد باستان و قرون وسطی است. نام کامل مجموعه The Bibliotheca ScriptorumGraecorum et RomanorumTeubneriana است. برجستهترین دانشپژوهان، مقالات انتقادی و عالمانهای دربارة این ادبیات نوشته و در دائرهالمعارف فوق به چاپ رساندهاند.
10. Eliyaho Chaim Rosen
11. Fondazione Lorenzo Valla and Arnoldo Mondadori Editore- بنیاد والا-موندادوری؛ منتشرکنندة مقالههای مختلف انتقادی دربارة ادبیات کلاسیک است که توسط نویسندگان آن دوران نوشته شده است. در این مقالهها مقدمه، تفسیر و ترجمه نیز اضافه شده است.
تعداد بازدید: 5403